بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب خنده‌های فالش(مجموعه شعر طنز) | طاقچه
تصویر جلد کتاب خنده‌های فالش(مجموعه شعر طنز)

بریده‌هایی از کتاب خنده‌های فالش(مجموعه شعر طنز)

دسته‌بندی:
امتیاز:
۵.۰از ۴ رأی
۵٫۰
(۴)
چو تاریک شد خانه، مانند غار سر شمع روشن شد از اضطرار شنیدم که می‌گفت با لامپ، شمع که باشد مرا خاطری جمعِ جمع میان من و تو بسی فرق هست که نور من از خویش و بی‌ برق هست من از سوختن می‌شوم پر ز نور تو از سوختن می‌شوی سوت و کور من از غیر باشد حسابم سوا تو وابستۀ سیم و پا در هوا به «نیرو» نباشد بسی اعتماد که کس چون تو محتاج «نیرو» مباد! ز «نیرو» بود لامپ را کاستی‌(!) به هر لحظه‌ای کاو دلش خواستی از آن رو از این پرتو گاه‌گاه بیاید مرا خندۀ قاه‌قاه! نبیند یقیناً از این بیش خیر کسی که چو تو متکی شد به غیر چو نورم نه از لطف دیگر کس است از آن رو مرا کور‌سویی بس است
مادربزرگ علی💝
مناظرۀ لامپ با شمع ... «شبی یاد دارم که چشمم نخفت» شنیدم که یک لامپ با شمع گفت که ای آن که خاموش روی رفی نباشد از این پس تو را مصرفی به هر خانه‌ای پرتوافشان منم به ظلمات شب ماه رخشان منم ز «نیرو» مرا برق ارزانی است از آن رو مرا روی نورانی است درخشنده چون اختری روشنم منم روشنی‌بخش شب‌ها، منم تو خاموش، از هر کجا رانده‌ای فراموش، در گوشه‌ای مانده‌ای دگر دورۀ تو به سر آمده است که لامپی چو من در نظر آمده است حساب من ای شمع با تو جداست که یک لامپ را با تو بس فرق‌هاست در این بین تا صحبت از فرق رفت ز اقبال بد غفلتاً برق رفت
مادربزرگ علی💝
از غم و غصه‌ها دیگه پیر شدیم جون داداش، از جونمون سیر شدیم دل فلک به حالمون کبابه اعصابمون خط‌‌خطی و خرابه! تو این هاگیر واگیر جنگ اعصاب زمونۀ استرس و اضطراب زیر فشار مشکلات آش و لاش جون واسه‌مون نمونده جون داداش! آخه تا كی با شوخی و با خنده زیر سبیلی دَركُنه شعر بنده؟ آخه تا كی با این غم نهفته آخه تا كی با دردای نگفته آخه تا كی میون غصه‌ها گم شعرای شاد بگم برای مردم؟
"Shfar"
تا صاحب ملک و پله و پول نباشی در دیدۀ کس لایق و مقبول نباشی
مهدی
اگر‌چه مدتی قر داد و بعداً باد او خوابید هنوز از عشوه‌های دوم خرداد می‌ترسم اگر‌چه نیمۀ پنهان من پاک است و باکم نیست هنوز از لحظۀ رو کردن اسناد می‌ترسم
مهدی
وقت سحر بداهه غزل گفتنم گرفت تا هفت بیت آن بکنم جور شام شد!
مهدی
آن شب که ملوسانه به ما زُل زده بودی با شوت نگاهت به دلم گل زده بودی اما چه گلی! چون که کمک‌داور انصاف پرچم زده بوده است که با فول زده بودی دردا دل من واشُد از آن سنبل زلفت یعنی گره عاطفه را شل زده بودی
مهدی
دلا به عشق گلی مبتلا شدی در باغ که بلبل از غم او نعره زد به صوت کلاغ گلی که بینی او خود مثال دسته‌گلی است مگر به تیغ پزشکان کند علاج دَماغ تورم است و گرانی و مشکل مسکن کنون چه موقع آواز عشق بود‌، الاغ؟
مهدی

حجم

۸۷٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۱۶۰ صفحه

حجم

۸۷٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۱۶۰ صفحه

قیمت:
۴۸,۰۰۰
۲۴,۰۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد