بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب پشت فرودگاه | طاقچه
کتاب پشت فرودگاه اثر محمود رضایی

بریده‌هایی از کتاب پشت فرودگاه

نویسنده:محمود رضایی
انتشارات:نشر چشمه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۹از ۲۶ رأی
۳٫۹
(۲۶)
«جون! قهوه. خدایا، من رو بگیر.»
ala
دوباره یاد سؤالم می‌افتم. «بابایی، وقتی مُردیم زیر قبر چی می‌شه؟» باز جواب نمی‌دهد و پول می‌شمارد.
Aysan
توی محله تنها دختری که با پسرها فوتبال می‌کرد گلناز بود. ما به جای گلناز صداش می‌زدیم گُلِر. با دخترها اُخت نبود، باهاشون دعوا می‌کرد و موی سرشون رو می‌کند و هی غر می‌زد «بچه‌ننه‌ن، زارت‌وزورت گریه می‌کنن. دختر اِن‌قدر زپرتی و توسری‌خور؟» ولی جون شما دروازه‌بانِ توپی بود. کُشته‌مُردهٔ فوتبال بود، پرسپولیسیِ تیر. یه‌بار بردیمش استادیوم عضدی، بازیِ داماش و پرسپولیس. آقای ما باشی، تریپش مردونه بود کسی شک نکرد. آقا یه سؤال بکنم؟ برای چی دخترجماعت رو استادیوم راه نمی‌دیدن؟ چشم، زِر نمی‌زنم.
zhale
گفت «از گربه خوشت نمی‌آد؟ الآن زندگی‌مون چیه؟ موشیه. کی پشت فرودگاه زندگی می‌کنه؟ باید خودمون رو برسونیم به زندگی گربه‌ای، بعدش سگی، تا برسیم به زندگی آدمی.»
zhale

حجم

۱۲۰٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۰۹ صفحه

حجم

۱۲۰٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۰۹ صفحه

قیمت:
۲۴,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد