بریدههایی از کتاب رفته، عزیزم، رفته
۴٫۱
(۱۱۱)
«هیچوقت نمیشه مردم رو شناخت، مگه نه؟ فهمیدن مردم، امکانپذیر نیست. نمیشه درک کرد که چه چیزی باعث میشه کارهایی رو که انجام میدن انجام بدن. نمیشه مثل اونها فکر کرد. اگه روش فکر کردنشون مثل روش فکر کردن تو نباشه اونوقت با عقل جور درنمیآد. درسته؟»
adish
هیچ صدایی بلندتر از سکوت آن کودک گمشده نیست. سکوتی است که بین پنجاه تا صد سانتیمتر ارتفاع دارد و میتوان سنگینی آن را حس کرد و صدای آن را شنید که از کف زمین شروع شده و از تمام گوشه کنارههای خانه و حتی چهرهٔ بیاحساس عروسکی که در کنار تختخواب روی زمین افتاده، فریادش به گوش میرسد. این سکوت با سکوتهای مراسم تشییعجنازه و شبزندهداریها تفاوت دارد. سکوت مرگ که با خود یک قطعیت نیز به همراه دارد؛ سکوتی است که میدانید باید به آن عادت کنید؛ اما سکوت ناشی از گم شدن یک کودک چیزی نیست که دلتان بخواهد به آن عادت کنید؛ از قبول آن خودداری میکنید و به همین دلیل در مقابلتان فریاد سر میدهد.
n re
این سیصد کودک هرجا که میروند، دیگر هیچگاه پیدا نمیشوند. غریبههایی که به دنبال آنها هستند ممکن است برای چند لحظه حضور آنها را حس کنند، اما عزیزانشان همیشه حضور آنها را در کنار خود حس میکنند.
بدون پیدا شدن جنازهای که مدرکی بر فوت آنها باشد، مرده به حساب نمیآیند. ما را در خلأ و پوچی نگه میدارند و گمشده باقی میمانند.
n re
ریرسون گفت: «اینجا آمریکاست، جایی که هر آدم بزرگسالی کاملاً حق داره هر بلایی که میخواد سر بچههای کوچیک خودش بیاره.»
Zeinab
فکرش هم نمیتونین کنین وقتی بچهتون رو گم کردین یه شب چقدر دیر میگذره.
n re
این سکوت با سکوتهای مراسم تشییعجنازه و شبزندهداریها تفاوت دارد. سکوت مرگ که با خود یک قطعیت نیز به همراه دارد؛ سکوتی است که میدانید باید به آن عادت کنید؛ اما سکوت ناشی از گم شدن یک کودک چیزی نیست که دلتان بخواهد به آن عادت کنید؛ از قبول آن خودداری میکنید و به همین دلیل در مقابلتان فریاد سر میدهد.
سکوت مرگ میگوید، بدرود. سکوت گمشده میگوید، مرا پیدا کن.
n re
این سیصد کودک هرجا که میروند، دیگر هیچگاه پیدا نمیشوند. غریبههایی که به دنبال آنها هستند ممکن است برای چند لحظه حضور آنها را حس کنند، اما عزیزانشان همیشه حضور آنها را در کنار خود حس میکنند.
بدون پیدا شدن جنازهای که مدرکی بر فوت آنها باشد، مرده به حساب نمیآیند. ما را در خلأ و پوچی نگه میدارند و گمشده باقی میمانند.
n re
گفت: «برای هر راهحلی، یه مشکلی وجود داره.»
مریم طباطبایی
دلیل اعتقاد داشتن من به خدا چیست؟
استعداد ـنوعی که ونگوگ و مایکل جوردن، استیون هاوکینگ یا دیلن تامس با آن به دنیا آمده بودندـ همیشه برای من دلیل وجود خدا بود. عشق هم همینطور.
مریم طباطبایی
در سنین پایینتر و بهعنوان فرزند مردی مشروبخوار که قسم میخورد هیچگاه لب به مشروب نمیزند، قسم خوردم که در مقابل مهرهٔ قرمز، سردی خون و تمایل به یکنواختی صدا مقاومت کنم. انتخابی که همیشه معتقد بودم ما را از حیوانات متمایز میکند. یک میمون نمیتواند کنترل کردن اشتهای خود را انتخاب کند، یک انسان میتواند. پدر من در برخی لحظات ترسناک، تبدیل به حیوان میشد. من از اینگونه بودن امتناع کردم.
missmary
چیزهای زیادی ارزش مردن دارند.
او میگوید مردم هر روز میمیرند، به خاطر پنج دلار، به خاطر نگاه کردن اشتباه به یک نفر در زمانی اشتباه. به خاطر میگو.
ریچل میگوید مقیاس سنجش یک شخص، مردن نیست.
یک نفر میپرسد پس مقیاس سنجش یک شخص چیست؟
ریچل میگوید کشتن.
zohreh
گفت: «خدا، فکر میکنی به ربایندههای آماندا بیشتر از خود آماندا کمک میکنه؟»
«احتمالاً نه.»
به شیشهٔ جلوی ماشین نگاه کرد و گفت: «پس باید بگیم...»
«چی؟»
«اگه آماندا مرده باشه و بروسارد از کوره دربره و ربایندههاش رو بکشه، شاید بشه گفت خدا داره کمک میکنه.»
«عجب خدای عجیبی.»
انجی شانه بالا انداخت و گفت: «آدم به هرچی که خودش بتونه، میرسه.»
samira
بخوانم. قبل از خوابیدن چیز جدیدی پیدا نکردم و تنها انگشتان خود را با جوهر مشکی کرده و بر روی تعدادی مدرک قانونی جای اثرانگشت خود را باقی گذاشتم. هنگامیکه بهنظر میرسد یک پرونده خیلی سفت
elmira
هر چیز کوچکی که یک دلال مواد هر روز از انجام آن لذت میبرد، برای ما مردم عادی خیلی ناآشنا بهنظر میرسد.
برای مثال، در تمام مدتی که کریس مولن و فرو گوتییرز را دنبال میکردیم، خیلی کم علائم ترافیکی را رعایت میکردند. ظاهراً چراغقرمزها برای زیردستان آنها و تابلوهای ایست هم برای بازندهها بودند. رانندگی با سرعت نود کیلومتر بر ثانیه در بزرگراه؟ چرا با سرعت نود کیلومتر رانندگی کنی وقتی میتوانی سریعتر از آن حرکت کنی؟
Mitra
حجم
۳۸۲٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۵۳۶ صفحه
حجم
۳۸۲٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۵۳۶ صفحه
قیمت:
۸۰,۰۰۰
۲۴,۰۰۰۷۰%
تومان