بریدههایی از کتاب حق حق داشتن
۴٫۰
(۵)
«حق برخورداری از حقوق یا حق هرفرد انسان به تعلق به جامعهٔ بشری، تنها توسط بشریت قابل تضمین است. با اطمینان نمیتوان گفت که چنین چیزی ممکن خواهد بود. علیرغم نیات نیک و پسندیده ورای تلاشهای بشردوستانه برای تصویب اعلامیههای حقوق بشر در سازمانهای بینالمللی، لازم است عنایت داشته باشیم که این ایده فراتر از ظرفیت فعلی حقوق بینالملل است. در حال حاضر کارکرد حقوق بینالملل هنوز در چارچوب تفاهمات متقابل و معاهدات میان دول حاکمه بوده و در سپهری بالاتر از دول ملی وجود خارجی دارد».
maryam_z
وقتی زادبوم خود را ترک کردند، بیخانمان شدند. وقتی کشور خود را ترک کردند، بیتابعیت شدند. و آنگاه که از حقوق انسانیشان محروم شدند، دیگر حق هم نداشتند؛ تفالهای بیش نبودند.
هانا آرنت، ریشههای تمامیتخواهی
maryam_z
«شاید لازم باشد بالاخره بپذیرم. از پایینترین سطح شروع کنم. درحالیکه هیچ ندارم. مطلقاً هیچ ندارم. نه شناسنامه، نه مال، نه اسلحه، نه حقوق، نه حیثیت انسانی».
«مثل یک سگ»
«آری، درست مثل یک سگ».
maryam_z
صرف انسان بودن، شش میلیون یهودی اروپایی را از چنگال مرگ نازیها نجات نداد.
maryam_z
آرنت ضرورتاً منادی کنش جمعی بود که عادتاً در چارچوب آزادی بیان قابل پیاده شدن است. اما کنش جمعی که اینقدر برای آرنت ارزشمند بود، منوط به این است که شکل خشونتآمیز به خود نگیرد، حتی اگر کنش جمعی سخت رقابتی و مقابلهای باشد.
maryam_z
نگرانی آرنت آن بود که ملتی که آرمانِ رفاه را انتخاب میکند نیازی به آزاد بودن ندارد، در حالی که ملت آزاد ضرورتاً در رفاه و غنا به سر نخواهد برد. و عصر وحشت که به سرعت پس از انقلاب فرانسه مستقر شد، ثابت کرد که سراب «سعادت» به آسانی میتواند چشمان مردم را نسبت به اهمیت «آزادی» کور کند
maryam_z
وقتی همه چیز خود را از دست میدهیم، تنها تکیهگاهمان حقوق بشر است.
maryam_z
استراگون: یعنی دیگر حقی نداریم؟
ولادیمیر: اگر [خندیدن] ممنوع نبود از حرفت خندهام میگرفت.
استراگون: یعنی حقوقمان را از دست دادهایم؟
ولادیمیر (آشکارا): از دستشان خلاص شدیم.
سکوت. هردو بیحرکت، دستها آویزان تاب میخورَد، سرها به پایین خم شده، زانوها سست شده.
maryam_z
آرنت به تجربهٔ شخصی نیک میدانست که برای برخورداری از حقوق انسانی، صِرف انسان بودن کافی نیست. بلکه بدان منظور لازم است عضو یک جامعهٔ سیاسی نیز بود.
niloufar.dh
وقتی زادبوم خود را ترک کردند، بیخانمان شدند. وقتی کشور خود را ترک کردند، بیتابعیت شدند. و آنگاه که از حقوق انسانیشان محروم شدند، دیگر حق هم نداشتند؛ تفالهای بیش نبودند.
هانا آرنت، ریشههای تمامیتخواهی
sheloo
محرومیت و بیحقی مردم از یک سو و استنکاف نخبگان از سهیم کردن ما در وضع قوانین و مقرراتی که حاکم بر زندگی ماست از سوی دیگر، نه تنها عدم التزام ما به آن قوانین را توجیه میکند، بلکه به ما حق مقاومت کامل در برابر آن قوانین را نیز میدهد. مقاومت، گام اول در ابرازِ حق ما بر برخورداری از حقوق است.
Heart Failes
حقوق؛ ابزاری قانونی و اخلاقی در اختیار ماست که به توسط آن واقعیتها را تغییر میدهیم. حقوق را میتوان تغییر شکل داد و اصلاح کرد یا تغییر اساسی داد یا حتی از نو ابداع کرد. بنابراین، فعالیتِ صرف ذهن برای رسیدن به حقوق کافی نیست بلکه نیازمند عمل است؛ انشای فردی کافی نیست بلکه نیازمند فعل جمعی و تعاون همگانی است. نگاهی گذرا به تاریخ بشر به ما میگوید که حق به ندرت دادنی و معمولاً گرفتنی است. بلکه با جدال و در برابر موانع سخت باید گرفته شود.
Heart Failes
وقتی زادبوم خود را ترک کردند، بیخانمان شدند. وقتی کشور خود را ترک کردند، بیتابعیت شدند. و آنگاه که از حقوق انسانیشان محروم شدند، دیگر حق هم نداشتند؛ تفالهای بیش نبودند.
هانا آرنت
Call_Me_Mahi
«دنیا هیچ چیز مقدسی در صرف انسان بودن یک شخص نمیدید». عجیب اینکه در آن دوران، از دید حقوق بشر، «انسان بودن» برای یهودیان «بزرگترین خطر» محسوب میشد.
niloufar.dh
صرف انسان بودن، شش میلیون یهودی اروپایی را از چنگال مرگ نازیها نجات نداد. بالعکس، چنانکه آرنت اشاره کرده است، نوک پیکان حملهٔ نازیها دقیقاً متوجه اساسیترین حق بشری یهودیان بود، یعنی: «حق حیات»
niloufar.dh
ایجاد دولتهای ملی چندین نسل از بشر دیگر چیزی جز علقهٔ تابعیت را نمیشناخت. اگر کسی تابعیت خود را از دست میداد به موجودی عجیب و غریب تبدیل میشد که دنیا نمیدانست با آنها چه کند. لذا انسانهایی که بیتابعیت شده بودند در چشم بقیهٔ دنیا تفالهای بیش نبودند.
niloufar.dh
حقوق بشر به این شکل همه را در بر نمیگیرد. هرچند این اسناد به حقوق جداناپذیرِ انسان اشاره کرده و انسان را «بما هو انسان» مستحق حقوق بشر میداند، ولی در عمل هرگاه انسانها عضو یک جامعهٔ سامان یافته سیاسی نبوده و شهروند نباشند، مرجعی برای دادخواهی نخواهند یافت. حقوق بشر نیز مانند نظام موروثی عمل میکند و فقط به کسانی که علقهٔ وفاداری به یک جامعهٔ سیاسی دارند تعلق دارد.
niloufar.dh
همانطور که در دوران قبل ممکن بود رعیت از حوزهٔ سلطان بیرون افتد و آواره و بی پناه گردد و به اصطلاح جان و مالش مباح شود، دراینجا نیز با قدرت گرفتن دولت ملی و علقهٔ شدید میان دولت و ملت در شکل تابعیت، هنوز احتمال اینکه انسانهایی از حوزهٔ جمعی طرد شده و دیگر در پناه دولت ملی نباشند وجود دارد. این انسانها اکنون بیتابعیت (آپاترید) خوانده میشوند.
niloufar.dh
وقتی زادبوم خود را ترک کردند، بیخانمان شدند. وقتی کشور خود را ترک کردند، بیتابعیت شدند. و آنگاه که از حقوق انسانیشان محروم شدند، دیگر حق هم نداشتند؛ تفالهای بیش نبودند.
niloufar.dh
حجم
۲۰۶٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۷۲ صفحه
حجم
۲۰۶٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۷۲ صفحه
قیمت:
۶۳,۰۰۰
۴۴,۱۰۰۳۰%
تومانصفحه قبل
۱
صفحه بعد