بریدههایی از کتاب ابر ابله
۳٫۸
(۳۴)
برادرم به من میگوید اصلاً فکرش را نکن. میگوید تو سرحال بهنظر میآیی. این از هرچیز دیگری مهمتر است. پول اهمیتی ندارد. پول میآید و میرود. ولی چیزی که مهم است، برادرها هستند.
|قافیه باران|
ناگهان همهچیز برایم بیمعنی شده بود.
زندگی خودم، زندگی دیگران، جانوران و گیاهان، و کل دنیا. انگار دیگر با هم جور درنمیآمد.
rain_88
آنها عجیب و غریب هستند، دخترها را میگویم. با اینحال آدم نمیتواند از آنها پرهیز کند. زیبایند. و همهجا هستند. آدم از کارشان سر در نمیآورد. از صدایشان خوشم میآید. وقتی میخندند و لبخند میزنند هم از آنها خوشم میآید. و همینطور وقتی راه میروند. کمی هم ترسناکند. گاهیوقتها فکر میکنم از چیزی خبر دارند که من خبر ندارم. ولی زیبا هستند. و بهدست آوردن دلشان دشوار است. و همیشه از دیدن اینکه مهربانترین و خوشروترین دخترها جذب مزخرفترین پسرها میشوند، متحیر و متعجب میمانم.
kamrang
چیزیکه واقعا برایم مفید است، حضور فردی بزرگتر از خودم است. یک مرشد. کسی که بتواند به من بگوید چطور هرچیزی سر جای خودش قرار میگیرد.
در آنصورت او از من میخواست کارهایی را انجام بدهم که در نظرم بیمعنی و مفهوم است. من هم طاقتم را از دست میدادم و اعتراض میکردم، ولی بههرحال آن کارها را انجام میدادم. و بهتدریج، پس از ماهها کار سخت و طاقتفرسا، متوجه میشدم که در پس همه این چیزها، مفهومی ژرفتر هست، و مرشد در تمام این مدت نقشهای زیرکانه داشته است.
kamrang
این اواخر زندگیام عجیب و غریب شده است و به مرحلهای رسیدهام که به کل علاقهام را به همهچیز از دست دادهام.
kamrang
اگر وارد جزئیات شویم. حالوحوصله ندارم خودم را به زحمت بیندازم، پس دهانم را میبندم.
پویا پانا
گاهیوقتها به ماهیهای قرمز غبطه میخورم. ظاهرا دامنه حافظهشان فقط در حد چند ثانیه است. محال است بتوانند سلسلهای از افکار را پیگیری کنند. آنها همهچیز را برای اولینبار تجربه میکنند. هربار. و مادامیکه از نقص و معلولیتشان بیخبر هستند، حتما زندگی برایشان داستان بلند خوب و خوشی است.
kamrang
در حالیکه اتومبیل را توی دنده دو میگذارم، برای آخرین بار نگاهی به لیز میاندازم. از توی آیینه عقب. مدتهاست به هیچ دختری نگاه نکردهام. از آن تیپهایی است که دلم میخواهد بیشتر ببینمش؛ شاید حتی هر روز.
Mehdi A713
پدربزرگ من واقعا آدم خوبی است.
نمیدانم من هم آدم خوبی هستم یا نه.
نمیدانم اصلاً در نسل من واقعا آدم خوب پیدا میشود یا نه.
kamrang
چرا من با کسی دوست نیستم؟ هیچ دلیل منطقی و مناسبی برایش پیدا نمیکنم. افرادی که یکذره هم به خوشبرخوردی من نیستند، تنها نیستند.
دنیا پر از بیعدالتی و حماقت است. به گمانم همین بخشی از مشکل من است.
یعنی افراد کودن مسئول تمامی آهنگهای مسخره، کتابها و مجلات، فیلمها و کارتونهای غذاهای احمقانه آگهیهای تلویزیونی هستند؟
یعنی امکان دارد قضیه بههمین سادگی باشد؟ گاهیوقتها فکر میکنم همینطور است. این مسئله کاملاً قابل تامل و توضیح است و بینهایت جذاب.
شاید این مردم واقعا احمق نیستند، و حسنِ نیت دارند، ولی بارها و بارها ناکام میمانند؟ اینهم امکانپذیر است. تفاوت زیادی است میان احمق بودن و بداقبالی. مورد حتمی این است که آنها تنها نیستند. تک به تکشان. ولی من نه.
پویا پانا
حجم
۲۹۳٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۲۳۱ صفحه
حجم
۲۹۳٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۲۳۱ صفحه
قیمت:
۱۱۵,۵۰۰
تومان