بریدههایی از کتاب تمام آنچه که هرگز به تو نگفتم
۴٫۱
(۳۷۰)
«لبخند بزن.»
آیا خندهتان نمیآید؟ پس چه باید کرد؟ خودتان را مجبور به این کار کنید. چنان رفتار کنید که گویا خوشحالید و همین باعث میشود واقعاً احساس خوشحالی کنید.
ayda
سال قبل از آن کتاب ضخیم دیگری به اسم زنان مشهور جهان علم هدیه گرفته بود. زنان مشهوری که حوصلهی لیدیا را سر برده بودند. داستان همهشان شبیه هم بود: بهشان گفته بودند نمیتوانید؛ آنها راه خودشان را رفته بودند. لیدیا برایش سؤال بود این رفتن که آیا به این خاطر بود که واقعاً خودشان میخواستند یا فقط برای اینکه بهشان گفته شده بود، نمیتوانند؟
کاربر ۱۳۰۰۲۲۶
حالا او به پشهای فکر میکرد که خیلی شیک در استخری از صمغ شیرجه زده بود. شاید آن را با عسل اشتباه گرفته بود. شاید اصلاً چاله چسبناک را ندیده بود. اما وقتی متوجه اشتباهش شده که دیگر خیلی دیر بوده؛ اول چسبیده، بعد فرو رفته و دست آخر غرق شده است
کاربر ۱۳۰۶۴۰۲
با اینکه نات رؤیای دانشگاههای امآی تی، کارنگی ملون یا کالتک را در سر داشت- و حتی تقاضانامههایشان را هم پر کرده بود- اما میدانست که فقط یک جاست که پدرش با ورود به آن موافقت خواهد کرد: هاروارد. بقیهی دانشگاهها، بهنظر جیمز یک شکست بزرگ بود.
az_kh
ماریلین در تصورات خودش آیندهی لیدیا را با نخ طلایی بلندی میدوخت، آیندهای که مطمئن بود دخترش هم خواهان آن است: لیدیا با کفشهای پاشنه بلند و روپوش سفید و گوشی پزشکی دور گردنش؛ لیدیا که روی تخت جراحی خم شده، یک گروه مرد دورش حلقه زدهاند و وسایل مورد نیاز را به دستش میدهند. این رؤیا هر روز واقعیتر میشد.
az_kh
ماریلین آشفته به زندگی خودش فکر کرد، ساعتهایی که صرف درست کردن صبحانه، پختن شام، پیچیدن ناهار بچهها در کیسههای کاغذی تمیز کرده بود. چطور امکان داشت آن همه وقت را صرف مالیدن کرهی بادام زمینی روی نان کرده باشد؟ چطور امکان داشت آن همه وقت را صرف پختن تخممرغ کرده باشد؟ تخممرغ عسلی برای جیمز، تخممرغ سفت برای نات و خاگینه برای لیدیا. بنابراین یک زن خوب باید بداند چطور یک تخممرغ را به شش روش ساده درست کند. آیا ناراحت بود؟ بله، ناراحت بود؛ بهخاطر تخممرغها، بهخاطر همهچیز.
زهره
لحظه برای همیشه از خاطراتی که ماریلین از لیدیا دارد پاک خواهد شد؛ خاطرات عزیزان از دست رفته همیشه یکنواخت و آسان میشوند، پیچیدگیها پوست میاندازد؛ مثل پوست مار.
saba_msv
پدرش گفته بود تقصیر شما نیست، اما لیدیا میدانست که هست. او و نات کار اشتباهی انجام داده بودند؛ آنها مادرشان را عصبانی کرده بودند. آنها بچههایی نبودند که مادرشان دوست داشت.
در حالی که صفحهی کتاب پیش چشمهایش محو میشد، لیدیا با خودش فکر کرد، اگر مادرش به خانه برگردد و به او بگوید که شیرش را تا آخر بخورد، حتماً این کار را میکند. بدون اینکه مادرش بگوید دندانهایش را مسواک میزند و وقتی دکتر به او آمپول بزند، دیگر گریه نخواهد کرد. همان دمی که مادرش چراغ اتاق را خاموش کند میخوابد. هیچ وقت دوباره مریض نخواهد شد. هر کاری که مادرش بگوید، انجام میدهد. هر چیزی که مادرش بخواهد.
Ati
چه عاملی یک چیز را ارزشمند میسازد؟ گم کردن و پیدا کردن دوبارهاش.
نسیم رحیمی
خوشبختی چقدر شکننده است، اینکه اگر مراقبش نباشی امکان دارد از آن بالا بیفتد و خُرد شود.
نسیم رحیمی
فقط بُعد فاصلهی جغرافیایی است که میتواند اعتماد به نفس را به کسی که هیچگاه تلاش نکرده از خانواده جدا شود، برگرداند.
نسیم رحیمی
عاشقانه عشق میورزی، سخت امیدواری و بعد هیچ؛ بچههایی که دیگر نیازی به تو ندارند. شوهری که دیگر تو را نمیخواهد. چیزی جز خودت باقی نمانده، یکه در فضایی خالی و پوچ.
نسیم رحیمی
هر عملی عکسالعملی دارد برابر و خلاف جهت خودش. یکی بالا میرود و دیگری پایین میآید. یکی به دست میآورد و دیگری از دست میدهد. یکی فرار میکند و دیگری تا ابد گرفتار میشود.
نسیم رحیمی
«به من نگاه کن. تو تمام زندگیات را پیش رو داری. هر کاری دلت بخواهد میتوانی بکنی.»
نسیم رحیمی
«مامانم میگوید بچهها فقط به یکی از والدینشان نیاز دارند. میگوید اگر بابام نمیخواهد من را ببیند به ضرر خودش است، نه من.»
نسیم رحیمی
چه عاملی یک چیز را ارزشمند میسازد؟ گم کردن و پیدا کردن دوبارهاش.
کاربر ۱۵۱۵۳۳۲
کنار دریاچه، نات و لیدیا روی چمنها نشسته، در سکوت به آب خیره میشوند. در روزهای معمول تابستانی، دستکم یک دوجین بچه توی آب ورجه وورجه میکنند
حامد قاسمی
ماریلین حتی منتظر تمام شدن جملهی مأمور نمیماند: «ماریلین خیلی شاد بود. عاشق مدرسه بود. هر کاری میتوانست میکرد. امکان ندارد خودش سوار آن قایق شده باشد.» دستانش شروع
حامد قاسمی
سرکار فیسک مکث میکند: «هیچکدام از نتیجهگیریهای پلیس قطعی نیستند آقای لی. کاش اینطور بودند. مثل فیلمها نیست، در واقعیت پروندهها بهندرت به نتیجهی مشخصی میرسند.»
لیلی مهدوی
هیچوقت چیزی که میخواهی بهدست نمیآوری؛ فقط یاد میگیری که بدون آن سر کنی.
لیلی مهدوی
حجم
۲۶۳٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۲۸۶ صفحه
حجم
۲۶۳٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۲۸۶ صفحه
قیمت:
۶۵,۰۰۰
۴۵,۵۰۰۳۰%
تومان