بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب ناظم حکمت در قلب پیرایه | طاقچه
تصویر جلد کتاب ناظم حکمت در قلب پیرایه

بریده‌هایی از کتاب ناظم حکمت در قلب پیرایه

انتشارات:نشر سنگ
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۱از ۷ رأی
۴٫۱
(۷)
نمی‌شود از مردی که عاشقِ عاشق‌شدن است، انتظار وفاداری داشت.
mehrnaz
انسان به هنگام جدایی‌هاست که متوجه حدت عشقش می‌شود.
mehrnaz
اگر قرار باشد کسی را نفرین کنم، خواهم گفت الهی که بی عشق بمانی. بی‌شک این نفرین، لعنتی بس کاراست.
mehrnaz
قلبم از نبودنت آتش خواهد گرفت، اما کسی نه شعلهٔ درونم را خواهد دید و نه خاکسترش را.
mehrnaz
اگر روزی کسی از من بپرسد معنای زندگی‌ات چه بوده و شادترین لحظات عمرت کدام سال‌ها بوده‌اند؟ جوابم بی‌شک سال‌هایی است که عاشقت بوده‌ام.
mehrnaz
کسی از حال دلم خبر ندارد، اما هر از گاهی زخم دلم، لکهٔ خونی بر پیراهنم بر جای می‌گذارد.
mehrnaz
علت اصلی بحران‌های روحی ناظم، دل‌بستنش به منور بود. ناظم با وجود حضور پیرایه، دل به دایی‌زاده‌اش بسته بود، اما منور به همسر پیشینش بازگشته بود. ناظم که در این دوران از منور ناامید شده بود، برای به دست آوردن دل پیرایه به هر دری می‌زد. درست زمانی که همه چیز داشت روبه‌راه می‌شد، منور دوباره رسید و گفت که شوهرش را ترک کرده است و دیگر به او بازنخواهد گشت. حال ناظم با شنیدن این خبر خوب شد و سلامتی از دست رفته‌اش را بازیافت و به نوشتن رو نهاد. اگر چه بازگشت منور، پیرایه را غرق در غم کرد، اما برای ناظم این خبر به مثابه تولدی دوباره بود و سلامتی و نشاطش را به او بازگرداند. سال‌های سخت تنهایی پیرایه پس از این واقعه شروع شدند.
Nima
پسرت به دنیا آمد. پسرت ممد بسیار شبیه توست. برایت خوشحالم. امیدوارم ممد روزی مانند پدرش مرد بزرگی شود، اما بهتر است برخی خلق‌وخوهایش شبیه تو نباشد تا دل هیچ کس را نشکند و عذابشان ندهد.
Nima
بزرگ‌ترین کمبود انسان در بند، خلأ عاطفی اوست. یک زندانی همواره می‌خواهد نزدیکان به یادش باشند، به او اهمیت بدهند، دوستش داشته باشند و بهانه‌ای برای زندگی در این چهاردیواری لعنتی به او بدهند. از همین روست که اگر کسی (هر که می‌خواهد باشد)، به گوشه‌کنار دلش دست محبتی بکشد، برایش عزیز می‌شود.
Nima
برای آن‌که مرگ ما را تا ابد از هم جدا نکند، فکر بکری یافته‌ای. شعری جانسوز نوشته‌ای و خواسته‌ای بدنت را پس از مرگ بسوزانند تا بدل به خاکستر شوی. خواسته‌ای خاکسترت را در ظرفی بر تاقچهٔ اتاقم بگذارم و وصیت کنم خاکسترم را با خاکسترت بیامیزند. عاشق حقیقی من خواسته تا بی‌نهایت یکی شویم و رد کردن این تقاضا، زیبندهٔ بانویی عاشق چون من نیست.
Nima
زمانم سر آمده است. زمان رهایی از اسارت عشق فرارسیده است. رهایت می‌کنم ای عشق. خدا نگهدار ای عشق، خدا نگهدار ناظم...
Nima
ناظم زنان زندگی‌اش را به‌شدت دوست می‌داشت و به‌شدت حسودی‌شان را می‌کرد. حسودی‌اش از آن رو بود که می‌ترسید زنان زندگی‌اش همانند خود او زیاد قابل اعتماد نباشند. ناظم خلق‌وخوی خودش را می‌دانست. از آن‌جا که بزرگ‌ترین تجربهٔ عشقش را با دو زن متأهل زیسته بود، می‌ترسید همسرش هم با او همین معامله را بکند. از همین رو پیرایه را با این حسادت‌های بیمارگونه به ستوه می‌آورد. حسادتش را به زبان می‌آورد و گاهی حتی پیرایه را مقصر می‌دانست. قدیمی‌ها می‌گویند انسان لاجرم روزی آن‌چه را که بر سر دیگران آورده است، شخصاً تجربه خواهد کرد. ناظم به این طور گفته‌ها اعتقادی نداشت، اما ته دلش از همین می‌ترسید. به صداقت زنان زندگی‌اش تردید داشت و گاه روح‌شان را زخم می‌زد.
Nima
آن‌گاه که در ابتدای راهی که به تو ختم می‌شد، نومیدانه به همراه دو کودکم مانده بودم، این مصرع‌ها به یاری‌ام آمدند: «بی‌پروا باش و نزد یارت برو. بی‌توجه به آن‌چه می‌گویند، از با او بودن لذت ببر. نه پروای ستایش خلق را داشته باش و نه بیم نکوهش‌شان را. جان دوستان سلامت باشد. بگذار هر چه می‌خواهند بگویند.» قدم‌های سست و ترسویم با این مصرع‌ها جان گرفته بود و به سویت شتافته بودم. می‌دانی، هیچ پشیمان نیستم. انسان باید آن‌چه را که به‌شدت طلب می‌کند، به چنگ آورد. من خودم را در سایهٔ موجودیت تو کشف کردم. اگر روزی کسی از من بپرسد معنای زندگی‌ات چه بوده و شادترین لحظات عمرت کدام سال‌ها بوده‌اند؟ جوابم بی‌شک سال‌هایی است که عاشقت بوده‌ام.
Nima

حجم

۱۲۳٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۵۰ صفحه

حجم

۱۲۳٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۵۰ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد