بریدههایی از کتاب خط آهن زیرزمینی
۴٫۴
(۹)
در کشورهای دیگر این مردها مجرم محسوب میشدند، اما اینجا آمریکا بود.
آلیس در سرزمین نجایب
زمینی که تو را بر آن کشت و کارمیکردی مال سرخپوستها بود. او میدانست که سفیدپوستها چطور از قتل عام بیعیب و نقص سرخپوستها به خودشان میبالند، از کشتار زنها و نوزادها و خفهکردن آینده در گهوارههایشان.
آلیس در سرزمین نجایب
همه انسانها برابر آفریده شدند تا وقتی که ما تصمیم بگیریم آنها انسان نباشد.
آلیس در سرزمین نجایب
این نحوه عملکرد قبایل اروپایی تبار است. اگر نتوانند چیزی را مهار کنند نابودش میکنند.
آلیس در سرزمین نجایب
دستهای سیاه کاخ سفید را ساختند
آلیس در سرزمین نجایب
اگر تقدیر بود که سیاه پوستها آزاد باشند بیشک در زنجیر نمیافتادند. اگر تقدیر بود که سرخپوستها زمینهایشان را داشته باشند هنوز صاحب سرزمینهایشان بودند. اگر سرنوشت سفید پوستها این نبود که دنیای جدید را فتح کنند، حالا مالکش نبودند.
آلیس در سرزمین نجایب
داشت با خودش فکر میکرد مرد از کجا فرار کرده، وضعش چقدر بد بوده و چقدر راه را سفر کرده تا گذشته را پشت سرش بگذارد.
آلیس در سرزمین نجایب
دنبال کاکاسیاههایی که شعور یک سگ را ندارند دویدن هم شد کسب و کار؟
آلیس در سرزمین نجایب
پیراهنش را از سر بیرون کشید و پیراهن و شلوار خودش را هم درآورد. کورا او را بوسید دستهایش رابر قلمرو تنش کشید. مرد پاهایش را که باز کرد زن مرطوب بود و مرد به درونش سرید، اسمش را طوری به زبان میآورد که کسی پیش از این نگفته بود و هیچکس هرگز نمیگفت، لطیف و شیرین!
آلیس در سرزمین نجایب
هر چی رو که لازمه نابود بشه نابود کنیم تا نژادهای حقیر و بالا بکشیم. اگه نشد مطیع کنیم اگه نشد منتقرض کنیم. سرنوشت ما در دفتر الهیاینه! این یه ضرورت آمریکاییه
آلیس در سرزمین نجایب
منتظر خدا بودن وقتی نجاتت به دست خودت است.
آلیس در سرزمین نجایب
نژاد سفید پوستها باور دارند، با همه قلبشان باور دارند که حق دارند این زمین را تصرف کنند. اگر در دنیا عدالتی وجود داشت این مملکت نباید پا میگرفت چون بنیانش قتل و غارت و شقاوت است. اما وجود دارد و ما اینجا هستیم.
آلیس در سرزمین نجایب
برای شانس خودش باید پای یه خرگوشو قطع کنه.
آلیس در سرزمین نجایب
در دنیای سفیدها چه حاصلی داشت که بدانی چه روزی به دنیا آمدهای؟
آلیس در سرزمین نجایب
زنهایی که با شلاق چند شاخه گوشتشان شکافته شده بود و به استخوان رسیده بود. بدنهایی که زنده یا مرده روی توده هیزم کباب شده بودند. پاهایی که بریده شده بودند تا فرار نکنند و دستهایی که قطع شده بودند تا دیگر ندزدند. پسرها و دخترهای کوچکتر از این را دیده بود که کتک خورده بودند و کاری نکرده بودند. امشب دوباره آن احساس قلبش را پرکرد و عنانش را به دست گرفت و پیش از آنکه بخش بردهٔ وجودش بخش انسان وجود او را مهار کند، بدنش را چون سپری بر روی بدن پسرک خم کرد. عصا را در دستهایش مثل شکارچی که مار بگیرد، گرفته بود و تزیینات رویش را میدید. گرگ نقرهای دندانهای نقرهاییش را نشان میداد. عصا از دستش در آمد و روی سرش دوباره فرود آمد. این بار دندانهای نقرهای چشمهایش را پاره کردند و خونش روی خاک پاشیده شد.
elham1395
عدالت با اینکه کند و نادیدنی است همیشه در پایان حکمیعادلانه صادر میکند.
آلیس در سرزمین نجایب
همیشه فریاد یک ناظر، فراخوان به کار یا سایه ارباب از راه میرسد تا یادآوری کنند برده تنها برای لحظهای خُرد در ابدیتِ تا بردگی، انسان به حساب میآید.
آلیس در سرزمین نجایب
صاحبخانه برگشت به کورا غذا یک پارچ آب و یک لگن ادارار داد. اتل برای اولین بار به کورا نگاه کرد. صورت نگرانش در قاب دریچه پیدا بود. گفت:
دختر خدمتکار زیاد میره و میاد. اگه صدای تو را بشنوه همهمونو لو میده. دخترم و خانوادهاش امروز عصراینجا میان. نباید بو ببرن تواینجایی. فهمیدی؟
چقدر طول میکشه؟
ای ابله. هیچ صدایی. هیچ صدایی. اگر کسی صدا تو بشنوه همه نابود میشیم. دریچه را بست.
elham1395
از صداهای رعدآسایی که از بالا میآمد از خواب پرید، خلا تمام شده بود. صدای یک نفر دو نفر نبود. چند مرد بودند. خانه را چپاول میکردند و فریاد میکشیدند. کمدها را میشکستند و وسایل خانه را به هم میریختند. صداها بلند، وحشیانه و بسیار نزدیک بود. کورا از پلهها پایین خزید. نمیتوانست کلمات را تشخیص بدهد. کارشان تمام بود!
elham1395
نمیدانست مادرش به کجا گریخته. میبل در آزادیاش پول پسانداز نکرده بود تا دخترش را از اسارت آزاد کند، از این مطمئن بود.
elham1395
حجم
۲۹۸٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۸۶ صفحه
حجم
۲۹۸٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۸۶ صفحه
قیمت:
۱۳۵,۱۰۰
تومان