در کشورهای دیگر این مردها مجرم محسوب میشدند، اما اینجا آمریکا بود.
آلیس در سرزمین نجایب
زمینی که تو را بر آن کشت و کارمیکردی مال سرخپوستها بود. او میدانست که سفیدپوستها چطور از قتل عام بیعیب و نقص سرخپوستها به خودشان میبالند، از کشتار زنها و نوزادها و خفهکردن آینده در گهوارههایشان.
آلیس در سرزمین نجایب
همه انسانها برابر آفریده شدند تا وقتی که ما تصمیم بگیریم آنها انسان نباشد.
آلیس در سرزمین نجایب
این نحوه عملکرد قبایل اروپایی تبار است. اگر نتوانند چیزی را مهار کنند نابودش میکنند.
آلیس در سرزمین نجایب
دستهای سیاه کاخ سفید را ساختند
آلیس در سرزمین نجایب
اگر تقدیر بود که سیاه پوستها آزاد باشند بیشک در زنجیر نمیافتادند. اگر تقدیر بود که سرخپوستها زمینهایشان را داشته باشند هنوز صاحب سرزمینهایشان بودند. اگر سرنوشت سفید پوستها این نبود که دنیای جدید را فتح کنند، حالا مالکش نبودند.
آلیس در سرزمین نجایب
داشت با خودش فکر میکرد مرد از کجا فرار کرده، وضعش چقدر بد بوده و چقدر راه را سفر کرده تا گذشته را پشت سرش بگذارد.
آلیس در سرزمین نجایب
دنبال کاکاسیاههایی که شعور یک سگ را ندارند دویدن هم شد کسب و کار؟
آلیس در سرزمین نجایب
پیراهنش را از سر بیرون کشید و پیراهن و شلوار خودش را هم درآورد. کورا او را بوسید دستهایش رابر قلمرو تنش کشید. مرد پاهایش را که باز کرد زن مرطوب بود و مرد به درونش سرید، اسمش را طوری به زبان میآورد که کسی پیش از این نگفته بود و هیچکس هرگز نمیگفت، لطیف و شیرین!
آلیس در سرزمین نجایب
هر چی رو که لازمه نابود بشه نابود کنیم تا نژادهای حقیر و بالا بکشیم. اگه نشد مطیع کنیم اگه نشد منتقرض کنیم. سرنوشت ما در دفتر الهیاینه! این یه ضرورت آمریکاییه
آلیس در سرزمین نجایب