در آن زمان، میتوانستم خود را متقاعد سازم که در حالی که خوردن حیوانات غلط است، خوردن تخممرغ و فراوردههای لبنی به منزلهٔ بخشی از رژیم غذایی روزانهام کار درستی است.
سپیده
فراگرفته بودم که چگونه مردمانی در هند خوردن گاو را بیاندازه زننده میدانند. فهمیدم که من نیز نسبت به سگها و گربهها احساس مشابهی دارم: هرگز نمیتوانم آنها را بخورم. پس چگونه میتوانستم خوردن گاوها و خوکها، مرغها و بوقلمونها را توجیه کنم؟ آیا درست و غلط اخلاقی صرفاً همان چیزهایی هستند که سنتهای فرهنگی شخص میگوید؟ میدانستم که اینطور فکر نمیکنم. آیا آنها صرفاً همان چیزهایی هستند که عواطف ما میگویند؟
سپیده
از آنچه دربارهٔ تغذیه آموخته بودم، میدانستم که سلامت من نیازی به گوشت حیوانی در رژیم غذاییام ندارد. از اینرو، منطق بهنسبت آشکار بود: کشتار خشن حیوانات برای خوراک غیرضروری بود. آیا چنگال من، همچون بمبی آتشزا، سلاحی برای خشونت بود؟
سپیده
آیا باید بنا به دلایل اخلاقی گیاهخوار میشدم؟ این فکری نبود که بخواهم آن را بپذیرم. تغییر، بهویژه زمانی که به معنای اصلاح عادتهایی است که به درازای یک عمرند، هرگز چشماندازی خوشایند ندارد.
سپیده
چگونه میتوانم با خشونت غیرضروری، همچون جنگ ویتنام که در آن انسانها قربانی بودند، مخالفت کنم، در حالی که از همین نوع خشونت - خشونت غیرضروری - زمانی که قربانیان حیواناتاند حمایت کنم.
سپیده
من خوراکم را مشتاقانه از آبشخور سنت مییافتم.
سپیده
اهداف این جنبش، بهنحوی مشخصتر عبارتاند از:
- پایان کامل پرورش تجاری حیوانات
- پایان کامل صنعت خز
- پایان کامل استفاده از حیوانات در علم.
سپیده