بریدههایی از کتاب امیلی در نیومون (کتاب اول)
۴٫۶
(۲۱۶)
هر کسی که به اندازهٔ او آنقدر عاشق زندگیاش باشد، هیچوقت بازنده نمیشود
Pariya
«بسیار خوب، خاله الیزابت، هر چه باشد به خدا که نمیتوانید زور بگویید.»
miracle
وقتی مردم دربارهٔ من نظر بدی دارند میتوانم تحمل کنم، اما نظر بد خودم دربارهٔ خودم قابل تحمل نیست
zahra ak
وقتی مردم دربارهٔ من نظر بدی دارند میتوانم تحمل کنم، اما نظر بد خودم دربارهٔ خودم قابل تحمل نیست
شیلا در جستجوی خوشبختی
عشق قدرت خارقالعادهای دارد.
sayna.s
ککمکی گفت: «خانمهای محترم که فحش نمیدهند. فکر میکردم ماریها متشخصتر از این حرفها باشند.»
چشمسیاه با لحنی تهدیدآمیز گفت: «خانم استار، اگر فردا به مدرسه بیایی این مار را دور گردنت میپیچیم.»
ناگهای صدای زنگدار دختر موکوتاه چشمکهربایی در فضا پیچید: «ببینم کی جرئتش را دارد؟ اگر جرئت داری این کار را بکن، جنی استرنج.»
جنی گفت: «به تو ربطی ندارد، ایلزه برنلی.»
💕Adrien💕
امیلی فریاد زد: «از شماها متنفرم ـ متنفرم. شماها دخترهای پست و نفرتانگیزی هستید.»
💕Adrien💕
نمیشود که کسی تا عمق یک راز پیش برود و بعد تاوانش را نپردازد.
Pariya
اگرچه نصف علاقهای را که به قصههای کریستین داشت به ماجراهای کریستیانا نداشت؛ چون دور و بر کریستیانا همیشه شلوغ بود، بنابراین هیچوقت نمیتوانست جذابیت کسی را داشته باشد که یکه و تنها شجاعانه با سایههای درهٔ تاریک روبهرو میشود و با آپولیون درمیافتد.
Lost Star
میدانی چه چیزی تاریخ را میسازد؟ درد، شرم، خیانت، خونریزی و دلشکستگی. استار، تا به حالا از خودت پرسیدهای چه قلبهایی شکسته و غصهدار شده تا آن صفحههای سرخ و کبود تاریخ که به نظر تو تکاندهنده میآیند، شکل بگیرند؟
zahra ak
خاله الیزابت یک پیشبند چیت شطرنجی زشت و یک کلاه آفتابی چیت به همان زشتی از اتاق زیر شیروانی بیرون کشیده و امیلی را مجبور کرده بود آنها را بپوشد. پیشبند، بلند و مثل کیسه بود و تا زیر زانوهایش میرسید و آستین هم داشت! آستینها دیگر واقعاً نفرتانگیز بودند.
امیلی تا به حال ندیده بود دختربچهای پیشبند آستیندار بپوشد. آنقدر در مقابل پوشیدن آنها مقاومت کرد که اشکش درآمد، اما خاله الیزابت نمیخواست سرعقل بیاید. بالاخره امیلی با یکی از آن نگاههای مخصوص ماریها روبهرو شد و مجبور شد مخالفتش را در اعماق قلبش دفن کند و اجازه بدهد خاله الیزابت پیشبند را تنش کند
Emily
نمیدانم بخشیدن مردم اصلاً فایدهای دارد یا نه. چرا، دارد. حداقل خیال خودت راحت میشود
rain_88
اما زیر این خودخواهی هنوز چیزی زنده بود و دست و پا میزد.
جنی که با وجود رضایت درونیاش دلش برای امیلی سوخته بود، با لحنی صادقانه گفت: «کار کثیفی کرده. آن هم بعد از اینهمه حرف و حدیث! خوب، رودا استوارت است، دیگر. متقلبی که لنگه ندارد.»
امیلی که هنوز میخواست وفاداریاش را حفظ کند، گفت: «فکر نکنم او متقلب باشد. به نظرم اشتباهی شده که کارت دعوتم نرسیده.»
💕Adrien💕
آنجا سه تا جاده داریم. اسمشان را گذاشتهایم جادهٔ دیروز، جادهٔ امروز و جادهٔ فردا. جادهٔ امروز از کنار جویبار رد میشود و به خاطر اینکه الان خیلی قشنگ است این اسم را رویش گذاشتهایم. جادهٔ دیروز، آنطرفتر کنار کندهٔ درختهایی است که جان قطعشان کرده و ما این اسم را رویش گذاشتیم چون قبلاً قشنگ بوده و جادهٔ فردا، جادهٔ کوچکی کنار افراهای نورسته است و این اسم را رویش گذاشتیم چون قرار است بعداً که افراها قد کشیدند، قشنگ شود.
🍃kerm ketab🍃
به نظر تو وقتی یک مرد بین عشق به یک زن عاقل و یک زن دیوانه گیر میکند، چه کار میکند؟ همیشه دیوانهها برنده میشوند، کارولین. دلیل شوهر پیدانکردن تو هم همین است. تو زیادی عاقلی.
Pariya
آنقدر همه عادت کردهاند بیخود و بیجهت اعصاب خودشان را خرد کنند که وقتی یک بیخیال میبینند، تعجب میکنند.
Pariya
«چیزی پشتسرت نمیگویم. فقط پشتسرت به کارهایت "فکر" میکنم.»
Sophie
«خدا کند باهوش باشی، چون از ریخت و قیافه که چیزی نصیبت نشده. هیچ جای قیافهات تعریف ندارد. آن موهای سیاه پرکلاغی دور صورت سفیدت هم توی ذوق میزنند. فکر کنم دختر زشتی از آب دربیایی.»
جو مارچ
پدر عزیزم، چه دنیای عجیبی است. هیچچیز آنطور که انتظارش را داری پیش نمیرود.
جو مارچ
بچهها اگر بخواهند میتوانند بیرحمترین موجودات روی زمین باشند.
miracle
حجم
۳۴۰٫۸ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۶۸۸ صفحه
حجم
۳۴۰٫۸ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۶۸۸ صفحه
قیمت:
۸۴,۰۰۰
۵۰,۴۰۰۴۰%
تومان