بریدههایی از کتاب امیلی در نیومون (کتاب اول)
۴٫۶
(۲۱۶)
امشب باران میبارد و از بالای سقف شیروانی صدایی شبیه به رقص پای فرشتهها به گوش میرسد.
Marziye Hamidi
مرگ ترسناک نیست. جهان پر از عشق است. بهار به همهجا سرک میکشد و مرگ فقط بازکردن و بستن یک در است. آن طرف در هم چیزهای قشنگی هست.
🍃kerm ketab🍃
اینهمه زیبایی تا زمانی که آنها را روی کاغذ پیاده نمیکرد، روی قلبش سنگینی میکردند.
Lost Star
نمیتوانی خدا را دوست نداشته باشی. او خودِ دوست داشتن است.
Nazanin :)
تاریکی و جن و پریها وقتی کلی آدم دور و برت باشند، همهٔ ابهتشان را از دست میدهند. ولی اگر تنها باشی ـ وای، امیلی از وحشتی که در این ماجراها بود لذت میبرد.
la lumière
من به الیور ماری یعنی کسی که در مورد تو با من حرف زد گفتم تا وقتی زندهام از بچهام جدا نمیشوم.
s
با اینکه صدای موجها همیشه غمگینم میکند، اما دیگر از آن خوشم آمده، چون غمش، غم دلنشینی است.
Nazanin :)
ـ میدانی چه چیزی تاریخ را میسازد؟ درد، شرم، خیانت، خونریزی و دلشکستگی.
زینب
زیاد هم قدیمی به نظر نمیرسید
Alaa
داری کاری میکنی که افسانهها را باور کنم، چه قبولشان داشته باشم و چه نداشته باشم، و این یعنی شور جوانی.
تا زمانی که به افسانهها اعتقاد داشته باشی، نمیتوانی پیر شوی
zahra ak
سبزههای یخزدهٔ قهوهایرنگ زیر پایش فرشی مخملی بود، درخت صنوبر نیمهجان و خزهبسته و پیری که لحظهای کنارش توقف کرد تا نگاهی به آسمان بیندازد ستونی مرمری در قصر خدایان بود و تپههای غبارآلودِ دوردست باروهای شهری شگفتانگیز و همراهان دخترک هم تمام پریهای ساکن آن طبیعت دور از شهر بودند.
ℛℴℊ𝒽𝒶𝓎ℯ𝒽☽︎
با اینکه چیز زیادی به تو ندادهام، اما دعایم را پشتسرت داری. پس میتوانی جاهایی که من شکست خوردم موفق شوی، امیلی.
میچکا
زمان مثل مرهم است.
به رنگ لیمو :)
همیشه کنارگذاشتن چیزهایی که زمانی به آنها دل بسته بودی، خوشایند نیست.
🍃kerm ketab🍃
"گویا خیالها روشنتر از آنند که خاموش شوند
Pariya
نمیتوانست گریه کند. اندوهش عمیقتر از آن بود که به خاطرش اشک بریزد.
Pariya
«من الان توسط یکی از اعضای محترم مجلس به زنبودن متهم شدم و بههیچوجه قصد ندارم این توهین را نشنیده بگیرم یا از آن بگذرم. در عوض میخواهم آرزو کنم جزو آن دستهای باشم که جنسیتشان به شعورشان افزوده نه آنهایی که با وجود مردانگیشان جرئت ندارند هیچ عکسالعملی نشان دهند.»
لیلی
تاریکی و جن و پریها وقتی کلی آدم دور و برت باشند، همهٔ ابهتشان را از دست میدهند.
کاربر ۴۵۵۷۳۳۹
دربارهٔ چیزی که نمیفهمی حرف نزن. این حرفها مناسب سن بچهها نیست و نتیجهٔ رمانخواندن است. به دکتر برنلی میگویم کتابخانهاش را قفل کند.
امیلی فوری گفت: «نه، این کار را نکنید، خاله الیزابت. آنجا دیگر رمان نیست. ولی من دارم یکی از کتابهای جالبش را میخوانم که دربارهٔ همهٔ چیزهای داخل بدن است. الان رسیدهام به قسمت کبد و بیماریهایش. عکسهایش خیلی قشنگند. اجازه بدهید تمامش کنم.»
به نظر میآمد این، از رمان هم بدتر است. خاله الیزابت واقعاً هول کرد. چیزهای داخل بدن را که نباید خواند.
ـ امیلی استار تو حیا نداری؟ اگر نداری واقعاً برایت متأسفم. دختربچهها نباید از این چیزها بخوانند.
ـ چرا خاله الیزابت؟ توی بدن من یک کبد هست، مگرنه؟ قلب هست، شش هست، شکم هست،...
ـ کافیست، امیلی. نمیخواهم چیز دیگری بشنوم.
Emily
هیچوقت نباید گربهها را ببوسی.
ـ ولی خاله الیزابت، من که دهنش را بوس نکردم. بین گوشهایش را بوس کردم. خیلی کیف میدهد. نمیخواهید یک بار هم که شده امتحان کنید؟
keep
حجم
۳۴۰٫۸ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۶۸۸ صفحه
حجم
۳۴۰٫۸ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۶۸۸ صفحه
قیمت:
۸۴,۰۰۰
۵۰,۴۰۰۴۰%
تومان