بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب گودال‌ها | صفحه ۲ | طاقچه
کتاب گودال‌ها اثر فرزاد فربد

بریده‌هایی از کتاب گودال‌ها

۴٫۵
(۵۵)
استنلی با خود گفت: احتمالاً یه محکوم‌به‌مرگ در راهِ رفتن به طرف صندلی الکتریکی هم چنین احساسی داره ـ این‌که برای آخرین بار قدر همه‌ی چیزهای خوب زندگی را بداند.
رضا
اگر استنلی و پدرش همیشه امیدوار نبودند، هر بار که امیدشان به ناامیدی مبدل می‌شد این‌قدر دچار دردسر نمی‌شدند.
Davood Rajabi
پدر و مادرش نمی‌دانستند چه بر سرش آمده است، نمی‌دانستند مرده است یا زنده. از فکر به این قضیه نفرت داشت که پدر و مادرش روزها و ماه‌ها را به امیدی واهی بگذرانند. برای او لااقل همه‌چیز تمام می‌شد. برای والدینش این درد همیشه می‌ماند.
HeLeN
ایگور پیشنهاد داد که: «برای دخترت چاق‌ترین خوکم رو می‌دم.» پدر مایرا از الیا پرسید: «تو چی داری؟» الیا گفت: «قلبی پر از عشق.» پدر الیا گفت: «من یه خوک چاق رو ترجیح می‌دم.»
کاربر... :)
خم شد و اولین بیل پر از خاک را در آورد و خاک‌ها را به کناری ریخت. با خود گفت: «فقط یه میلیون بار دیگه مونده.»
کاربر... :)
پدر استنلی مخترع بود. برای آن‌که مخترع موفقی باشد به سه چیز نیاز داشت: هوش، پشتکار و فقط کمی شانس. پدر استنلی باهوش بود و خیلی هم پشتکار داشت. وقتی کاری را شروع می‌کرد سال‌ها روی آن وقت می‌گذاشت و اکثر روزهایش را با بی‌خوابی سپری می‌کرد. او فقط شانس نداشت.
کاربر... :)

حجم

۱۸۲٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۲۲۷ صفحه

حجم

۱۸۲٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۲۲۷ صفحه

قیمت:
۵۵,۰۰۰
تومان
صفحه قبل۱
۲
صفحه بعد