- طاقچه
- داستان و رمان
- رمان
- کتاب آدُلف
- بریدهها
بریدههایی از کتاب آدُلف
۴٫۲
(۷۷)
جامعه به هرحال به هراسیدن نیازی ندارد. سایه اش چنان سنگین و نفوذش چنان بی رحمانه و قَدَر است که خیلی زود ما را به قالب بقیه در می آورد. و ما دیگر حیرت نمیکنیم، مگر از شگفتی سابقی که داشتیم. در این هیبت جدید احساس راحتی داریم، همان گونه که در پایان نمایشی پرجمعیت سرانجام نفس راحتی می کشیم، حال آن که در بدو ورود به آن جا نفسمان به زحمت در می آمد.
FMG
ابلهان از اخلاق جسمی سخت و فشرده و تقسیم ناپذیر می سازند تا در اعمالشان دخالت نکند و در جزئیات آزادشان بگذارد
FMG
امید همواره با تردید آمیخته است و وقتی زندگیمان را ترک می کند تازه روزگارمان جدی اما مثبت تر می گردد
FMG
از هیچ کس تنفری در دل نداشتم، اما کم تر کسی توجهم را جلب می کرد؛ انسانها از بی تفاوتی رنجیده خاطر می شوند؛ آن را بدخواهی یا تفرعن می پندارند، سخت باور می کنند که معاشرت با آنها کسالت بار است.
HeLeN
ظرف یک روز از اعمال ابلهانهای که طی یک ماه مشاهده کرده بودم، پرده برمی داشتم. آنهایی که اعترافاتِ ناگهانی و غیرارادی مرا می شنیدند ممنون من نمیشدند، حق هم داشتند، چراکه نیاز به حرف زدن مرا به سخن گفتن وامی داشت و نه اطمینان به آن ها.
HeliOs
مسئله مهم در زندگی رنجی است که به دیگران تحمیل می کنیم و هیچ متافیزیکی قادر به توجیه مردی نیست که قلب دوستدارش را تکه تکه کرده است. من از ذهنیت متکبری که می پندارد با توضیح دادن می تواند چیزی را موجه سازد متنفرم؛ من از این خودپسندی که با روایت صدمهای که وارد آورده درواقع به خودش می پردازد و مدعی است با این توصیف، ترحم برانگیز می شود، متنفرم، و از فرد تغییرناپذیری که از بالا به خرابههای زیر پایش می نگرد و به جای اظهار ندامت به تجزیه و تحلیل خود می پردازد، متنفرم. من از سُست اخلاقی که ناتوانی اش را همواره به پای دیگران می گذارد و نمیبیند که شر نه در پیرامونش، که در وجود خودش است، متنفرم.
کاربر ۳۳۴۱۰۵۳
چقدر هنگامی که بی طرف هستیم، عادل می شویم! هر که هستید هرگز منافع قلبی خود را به دیگری نسپارید؛ فقط قلب انسان است که می تواند مدافع خوبی برای خود باشد: فقط دلِ انسان است که می تواند وکیل مدافع خود باشد: فقط دل می تواند در ژرفای زخم خود نفوذ کند؛ ورنه هر واسطهای داور می گردد؛ تجزیه و تحلیل می کند، مصالحه می کند، بی تفاوتی را درک می کند، آن را ممکن می شناسد، آن را گریزناپذیر می نامد، و در نهایتِ حیرت می بینیم این بی تفاوتی برایش موجه و قابل بخشش می گردد.
کاربر ۳۳۴۱۰۵۳
ای کاش دست از این تلاشهای بی ثمر برداریم؛ از گذر زمان لذت ببریم، از روزهایی که به سرعت روی هم انباشته می شوند؛ بی تفاوت و بی حرکت، روزگار به نیمه رسیده مان را تماشاگر باشیم؛ چه به این زندگی چنگ بیندازیم و چه آن را تکه تکه کنیم، نمیتوانیم بر مدت آن اضافه کنیم! پس آیا این زندگی ارزش آن را دارد که به خاطرش بجنگیم؟»
کاربر ۳۳۴۱۰۵۳
روابط عاطفی درازمدت از عمق خاصی برخوردارند! بی آن که بدانیم پاره مهمی از زندگیمان می شوند! دور که هستیم با آرامش تصمیم به پاره کردن این رشتههای الفت می گیریم؛ خیال می کنیم بی صبرانه منتظر لحظه جدایی هستیم. اما وقتی زمان آن فرامی رسد، سراپا وحشت می شویم؛ و عجیب این که قلب پست ما برای ترک کسی که در کنارش دیگر هیچ لذتی نمیبریم هم پاره پاره می شود.
کاربر ۳۳۴۱۰۵۳
به محض این که رازی میان دو عاشق به وجود آید، به محض این که یکی فکرش را از دیگری پنهان کند، جذابیت عشق از میان می رود و سعادت ویران می شود. خشم، بی انصافی، حتی شیطنت، قابل گذشتند؛ اما پنهان کاری عنصری بیگانه وارد عشق می کند که ماهیت آن را تغییر می دهد و پلاسیده اش می کند.
کاربر ۳۳۴۱۰۵۳
بَدا به حال مردی که در آغاز ماجرای عاشقانه اش باور نداشته باشد که این پیوند، پیوندی ابدی خواهد بود! بَدا به حال مردی که در کنار معشوقه اش بداند و پیش بینی کند که هیچ بعید نیست روزی از او دل بِکنَد! زمانی که زنی به ندای قلب خود گوش می کند، حال و روزی تأثرانگیز و مقدس پیدا می کند
کاربر ۳۳۴۱۰۵۳
به محض این که رازی میان دو عاشق به وجود آید، به محض این که یکی فکرش را از دیگری پنهان کند، جذابیت عشق از میان می رود و سعادت ویران می شود. خشم، بی انصافی، حتی شیطنت، قابل گذشتند؛ اما پنهان کاری عنصری بیگانه وارد عشق می کند که ماهیت آن را تغییر می دهد و پلاسیده اش می کند.
mahsa
سرنوشت تا مدتی می شود نبرد کرد، اما سرانجام همیشه تسلیم آن می شویم. قوانین جامعه از خواستههای انسانها قدرتمندترند؛ شدیدترین احساسات در برابر شرایط گریزناپذیر رنگ می بازند. بیهوده می کوشیم لجوجانه به ندای قلبمان گوش کنیم؛ محکومیم دیر یا زود از عقل اطاعت کنیم.
mahsa
شرایط اهمیت زیادی ندارند، خصلت فرد مهم است؛ انسان بیهوده با اشیاء و افراد قطع رابطه می کند؛ اما با خودش نمیتواند قطع رابطه کند. موقعیت را تغییر می دهیم اما در هر موقعیت دیگر، عذابی را که امید داشتیم از آن رها شویم، با خود حمل می کنیم؛ و از آن جا که با تغییر مکان نمیتوان خود را اصلاح کرد، سرانجام متوجه می شویم که فقط توانستهایم به پشیمانی هایمان و به رنج هایمان اضافه کنیم.
Mitir
ما انسانها موجودات بی ثباتی هستیم؛ احساساتی را که تظاهر به آن می کنیم دست آخر به راستی احساس می کنیم. نیمی از ناراحتیهایی را که پنهان می کردم رفته رفته فراموش کردم. شوخیهای دائم اندوهم را از بین برد و اطمینانهای مهرآمیزی که به النور می دادم احساسی دلپذیر در قلبم ایجاد کرد که بی شباهت به عشق نبود.
Mitir
به محض این که رازی میان دو عاشق به وجود آید، به محض این که یکی فکرش را از دیگری پنهان کند، جذابیت عشق از میان می رود و سعادت ویران می شود. خشم، بی انصافی، حتی شیطنت، قابل گذشتند؛ اما پنهان کاری عنصری بیگانه وارد عشق می کند که ماهیت آن را تغییر می دهد و پلاسیده اش می کند.
Mitir
می توانستیم سکوت کنیم، اما نمیتوانستیم آنچه را گفته شده بود فراموش کنیم. حرفهایی هست که مدتها به زبان نمیآوریم، اما چون به زبان آمد، دیگر مکرر در مکرر آنها را تکرار می کنیم.
Mitir
می توانستیم سکوت کنیم، اما نمیتوانستیم آنچه را گفته شده بود فراموش کنیم. حرفهایی هست که مدتها به زبان نمیآوریم، اما چون به زبان آمد، دیگر مکرر در مکرر آنها را تکرار می کنیم.
Mitir
عشق با سحر و جادو گذشتهای به وجود می آورد که ما را احاطه می کند. به عبارت دیگر کاری می کند احساس کنیم با فردی که همین اندکی پیش برایمان پاک بیگانه بود، سالها زیسته ایم. عشق نقطهای فروزان است و بس، با این حال به نظر می آید می تواند کل زمان را تسخیر کند. تا همین چند روز پیش اصلاً عشقی وجود نداشت، چندی دیگر نیز عشقی وجود نخواهد داشت؛ اما تا زمانی که هست، پرتویش را بر روی گذشته و بر روی آیندهای که پس از عشق فراخواهد رسید، می تاباند.
Mitir
لازمه عادت کردن به نوع بشر، و تمام ظاهرسازی اش، خویشتن پرستی اش، و منافع شخصی اش، زمان است.
Mitir
حجم
۹۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۱۳۶ صفحه
حجم
۹۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۱۳۶ صفحه
قیمت:
۶۸,۰۰۰
۵۴,۴۰۰۲۰%
تومان