سمت راست اتاقم دستشویی بود
دهقان غذاخوار
خوبی اتاق کارم این بود که مدام تصویر خودم را نمیدیدم، تو حال خودم کارهایم را انجام میدادم. رقمها را جمع میکردم. سندها را وارد کامپیوتر میکردم، گاهی هم که خسته میشدم، در اتاقم را میبستم، تو آینه خودم را نگاه میکردم، وقتی خودم را تو آینه نگاه میکردم، به نظرم میبایست جوانتر باشم، بعد به خودم دلگرمی میدادم که استراحت میکنم، بهتر میشوم، گاهی هم با دوربین موبایل از خودم عکس میگرفتم. عکسها را ماه به ماه کنار هم میگذاشتم.
sarar-'
یک تابلوی نقاشی هم روی دیوار بود که ماریا کشیده بود، کشتی آبی رنگ معلق روی آبهای دریا، حس عجیبی به این کشتی داشتم، انگار روی آبها معلق میماند تا یک روز سوارش شوم، شاید هم به سفری میرفتم.
sarar-'
کنار حساب و کتابهای اداری، داشتم مقالهای مینوشتم به نام "پوست و زمان". زندگیام را به هفته تقسیم کرده بودم. در هفته ۱۹۲۰ بودم. زیر عدد ۱۹۲۰ نوشتم: در این هفته شش خط نازک زیر چشم مینشیند. فعالیت ذهنی و مغزی اگر پشت میز حسابداری نشسته باشید، هوشمندانه صورت میگیرد، اما ارقام و اعداد ذهنتان را خسته میکند.
کاربر ۱۱۴۶۷۲۶
سنگِ قرمز زنده بود، سنگی به اندازهٔ کف دست. آب قطره قطره میچکید از بین دو تنگه روی سنگ، آبی سرد و گوارا. چند بار صورتم را گذاشته بودم روی سردی تن سنگ. قطراتی که از بین دو تنگه فرود میآمدند، در مسیر خودشان رودخانه کوچکی می شدندکه میرفتند، تند و خوش آهنگ، به سیاه کوه ... و از آنجا میرفتند بین دو قلعه، زیر درخت سرخه. این خطِ رود، همان خط گنجی بود که پدر بزرگم در گنج نامهاش نوشته بود. اصل گنج نامه تو صندوقچه پدربزرگم بود. نام نسخه «نسخهٔ شجر ایستاده» بود.
کاربر ۱۱۸۱۸۷۶