بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب سرگذشت آب و آتش؛ آذرگان | صفحه ۸ | طاقچه
تصویر جلد کتاب سرگذشت آب و آتش؛ آذرگان

بریده‌هایی از کتاب سرگذشت آب و آتش؛ آذرگان

انتشارات:انتشارات پر
امتیاز:
۴.۶از ۷۴۷ رأی
۴٫۶
(۷۴۷)
بخند که وقتی می‌خندی، همه‌چیز تو قلبم سر جاشه.
mina
اما اگر مردم به رفاه عادت کنن با کوچک‌ترین لغزشی در کشور مقابل پادشاه می‌ایستن
باران
بر مردم گرسنه راحت‌تر میشه پادشاهی کرد
باران
عشق اتفاقی نیست که بیفتد. عشق را باید ساخت.
^-*شادی مرتضوی*-^
بخند که وقتی می‌خندی، همه‌چیز تو قلبم سر جاشه.
^-*شادی مرتضوی*-^
ـ وقتی آدم‌ها نزدیکان‌شون رو از دست میدن، اول باور نمی‌کنن. حتی انکار می‌کنن اما بعد به خودشون میان و گریه می‌کنن و برای اتفاقی که افتاده سوگواری می‌کنن. بعد از این مراحل هم عادت می‌کنن. اما انگار تو اول باور کردی و سوگواری کردی، حالا داری انکار می‌کنی. این‌طوری دیگه عادت نمی‌کنی دایانا.
^-*شادی مرتضوی*-^
ـ تو داری قدرت رو با خودکامگی اشتباه می‌گیری. ـ خودکامگی یعنی چی؟ ـ یعنی قدرت برای قدرت.
فلانی
ـ عشقی هم که با یک خطا از بین بره، عشق نیست.
Asa
ـ تا وقتی ناز کن که نازت خریدار داره.
Asa
نمیشه شما رو از هم جدا کرد.
Asa
آدم‌ها اگر به وقتش برای خواسته‌هاشون نجنگن، خیلی زود به شرایط عادت می‌کنن. انقدر که خواسته‌هاشون رو فراموش می‌کنن.
B.A.H.A.R
به خدا پناه ببرید. هرگز فراموش نکنید قدرت مطلق همه‌چیز در دستان خداست. اگر ارادهٔ اهورامزدا بر این باشه که شما نباشید، قدرت و ثروت شما لحظه‌ای نمی‌تونه نجات‌دهنده باشه.
yeganeh
امنیت فقط به این نیست که دشمنی مرزهای ما رو تهدید نکنه. امنیت یعنی جان و مال و آبرو و انسانیت ما هر لحظه در امان باشه؛ در امان از فقر، در امان از ترس، در امان از غم و در امان از ناامیدی.
arezooqeisary
ن نه فقط به اهورامزدا، به خدای عیسی ایمان دارم. من به خدای موعود جدید... من به خدای محمد ایمان دارم. این خداوند از من در برابر هر جادویی مراقبت می‌کنه.
me
کیقباد گفتن بزرگی کردی و رفتی، حالا بزرگی کن و برگرد.
Dayana
تو بسیار زیبا بودی. مهم‌تر اینکه دست‌نیافتنی بودی. شنل بلندت، موهات که جمع شده بودن و مشخص نبودن، برخوردت با من به عنوان یک مرد غریبه... می‌دونستی مقام بالایی دارم اما با غرور و جدیت برخورد می‌کردی. حتی آماده بودی شمشیر بکشی. همین شمشیرت دوست‌داشتنی بود. ولی کاش فقط همین‌ها بود. ـ چشمانش را تنگ می‌کند. ـ در کنار این جدیت و غرور... یک لحظه عوض شدی و با مهربانی گفتی هنوز اجازهٔ خروج از قصر رو ندارید؟ ـ لبخند می‌زند. ـ اون لحظه پایان من بود دایانا.
Dayana
ـ دوست ندارم جذاب باشی. ـ سال‌ها پیش تعریفت از جذابیت چیز دیگه‌ای بود. ـ لبخندت، اداهات، لحنت، کلماتت... قبلا این‌طور جذاب می‌شدی. ـ حالا با زره جذاب میشم؟ ـ راست میگی. جذابیت نیست. ـ به من خیره می‌شود. ـ متفاوت و ویژه شدی.
Dayana
ـ اگر ملکه بودی، الان یک پیراهن بلند تنت بود، با یک روسری بلند و یک شنل خیلی بلند. و البته یک تاج طلایی. ـ چه جملات زیبایی! ـ چه لحن کنایه‌آمیزی! ـ این جملات زیبا فقط می‌تونن آناهیتا رو جذب کنن. ـ این لحن کنایه‌آمیز هم فقط می‌تونه ارشیا رو از داشتنت منصرف کنه.
Dayana
چشم‌هات رو به چشم‌هام نشون میدی؟
Dayana
ـ عمو بهترین گزینهٔ شما فرمانده هوانه؟! ـ بهترین گزینه همونیه که کنارش جلوی آتش می‌شینی، وقتی از سلامتیش خبر نداری نمی‌تونی سر جات بایستی و نیمه‌شب هم به چادرش میری.
Dayana

حجم

۵۰۰٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۶۴۰ صفحه

حجم

۵۰۰٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۶۴۰ صفحه

قیمت:
۳۵,۰۰۰
۱۷,۵۰۰
۵۰%
تومان