بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب سرگذشت آب و آتش؛ آذرگان | صفحه ۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب سرگذشت آب و آتش؛ آذرگان

بریده‌هایی از کتاب سرگذشت آب و آتش؛ آذرگان

انتشارات:انتشارات پر
امتیاز:
۴.۶از ۷۴۷ رأی
۴٫۶
(۷۴۷)
بندبند وجودم به سوشیانت فکر می‌کند. و ذوق می‌کند از امکان ظهورش! ظهوری که شاید خیلی دور نباشد.
zsmirghasmy
ـ از دست دادن همسر سخته. ـ ولی پوریا که نازآفرین رو دوست نداشت. ـ چرا این‌طور فکر می‌کنی؟ ـ چون این‌طور هست. ـ فکر نمی‌کنم. ـ یعنی پوریا با اینکه نازآفرین رو دوست داشت، وقتی خبر مرگ کارن رو شنید، به ارمنستان اومد تا من رو هم کنار همسرش داشته باشه؟ ـ اشکالی داره؟ ـ مشخصه که اشکال داره. محبت پوریا باید فقط برای من ساکت می‌شوم. نمی‌توانم باور کنم پوریا انقدر خودخواه باشد. ترجیح می‌دادم برای ازدواج با من تردید داشته باشد تا اینکه بخواهد به خاطر غم از دست دادن نازآفرین مدتی صبر کند. اخم می‌کنم. همان بهتر که پنج سال پیش برای پوریا صبر نکردم و با کارن ازدواج کردم. لیاقت پوریا همان نازآفرین است. لبانم را بر هم می‌فشارم.
شادی
لحظه‌ای آرامشی در قلبم می‌نشیند. آرامشی که بی‌درنگ جای خود را به اشتیاق می‌دهد. اشتیاقی که مفهومی به نام ما را در این چشم‌ها به من نشان می‌دهد. پوریا نگاهش را از چشمانم می‌گیرد. مرا تنگ‌تر در آغوش می‌فشارد. بی‌درنگ سرش را خم می‌کند و مرا می‌بوسد. بوسه‌ای طولانی که بیش از شش سال انتظارش را می‌کشیدیم. بوسه‌ای که در مهرگان متولد شد، در آبانگان تثبیت شد و در آذرگان به اوج رسید. بوسه‌ای که در تمام این سال‌ها صحبتی از آن نبود، اما همیشه بود. اشتیاقی پنهان بود که همیشه همراه‌مان بود. دستانم را دور گردنش حلقه می‌کنم. او را با تمام وجود در آغوش می‌کشم و می‌بوسم. بوسه‌ای که برای ما، برای هیچ‌کدام‌مان تنها یک بوسه نیست. شش سال زندگی است. شش سال صبر است و درد و انتظار و عشق. عشق...
لیانا
همیشه بخند دایانا. مهم نیست به چی، فقط... بخند که وقتی می‌خندی، همه‌چیز تو قلبم سر جاشه.
نوتاش
زمانی از تو پرسیدم چرا رفتی؟ پاسخی ندادی اما جمله‌ای را بارها و بارها تکرار کردی. محکم ایستادی و مرا بازخواست کردی که چرا رهایت کردم. وقتی از نامه‌ها گفتم و پاسخی که نشنیدم، وقتی نام غرور پادشاهی را آوردم، غم و ناامیدی را در چهره‌ات دیدم. شاید فکر کردی این‌ها فقط بهانه هستند اما هرچه که بودند، هرچه که هستند، دیگر تکرار نمی‌شوند...
تسنیم
شب که راز بودنت را پوشید باد که ساز دیدنت را سر داد ابر که شوق خنده‌ات را بارید من که شعر ماندنت را خواندم!
aylin
دو ماه پیش می‌گفتی چون دوستت ندارم و درکت نمی‌کنم، بهت قدرت نمیدم. حالا میگی چون بهت قدرت دادم، یعنی دوستت ندارم. من باید چی کار کنم؟ ـ هیچی. فقط ببین چقدر دوستت دارم که هر لحظه نگران میشم من رو دوست نداشته باشی. ـ عشقِ بدون اعتماد، عشق نیست دایانا.
r.k(Roma :)
ایمان به جهانی که بیهوده آفریده نشده.
B-vafa
گونه‌هایم که خیس می‌شوند، انجیل برنابا را می‌بندم. اشک‌هایم را پاک می‌کنم و از پارچ روی میز کمی آب در پیاله می‌ریزم. آب را می‌نوشم تا کمی آرام شوم. مالک گفت محمد به معنای ستوده است. چند بار نیز تاکید کرد هرگز چنین نامی نشنیده است. پس ادعای انجیل برنابا می‌تواند درست باشد. به ویژه که موبد آذرمهر از پیشگویی یهودیان و تولد منجی در حجاز گفت. همهٔ این‌ها نشان می‌دهند اتفاق بزرگی در راه است. اتفاقی که ما ایرانیان نمی‌توانیم بخشی از آن باشیم. اما نه. عیسی گفته است دین محمد تمام جهان را می‌گیرد. پس به ما ایرانیان نیز خواهد رسید.
f
بر مردم گرسنه راحت‌تر میشه پادشاهی کرد.
mahsa
شاید تاریخ فراموش کنه که روزی یک دختر بیست‌ساله مرزبان ارمنستان بود اما من فراموش نمی‌کنم که شما به این دختر جوان اعتماد کردید و اون رو به عنوان مرزبان پذیرفتید.
aseman
آدم‌ها اگر به وقتش برای خواسته‌هاشون نجنگن، خیلی زود به شرایط عادت می‌کنن. انقدر که خواسته‌هاشون رو فراموش می‌کنن.
مجنون۱۲۸
ـ بشین اینجا دایانا. ـ گفتی می‌خوای تنها باشی. ـ می‌خوام با تو تنها باشم. می‌خواهم با تو تنها باشم...
Yasaman
ایمان به سوشیانت یکی از زیباترین باورهای دین زرتشته. زمانی که زندگی بر مردم دشوار میشه و امنیت و آرامش انسان‌ها از همه طرف مورد تهدید قرار می‌گیره، تنها باور به سوشیانت می‌تونه ایمان‌ها رو حفظ کنه؛ ایمان به اهورامزدا، ایمان به عدالتش و ایمان به جهانی که بیهوده آفریده نشده.
maryam
ـ همیشه بخند دایانا. مهم نیست به چی، فقط... بخند که وقتی می‌خندی، همه‌چیز تو قلبم سر جاشه.
venus.z
در سالیان گذشته قضاوت بر پایهٔ دستورات اوستا و تشخیص موبدان بود. اما دیگه دورهٔ قضاوت‌های فردی و سلیقه‌ای به پایان رسیده. از این لحظه به بعد رسوم و تشریفات کنار میرن و قانون جای همه‌چیز رو می‌گیره. من، خسروانوشیروان، به عنوان بزرگ‌ترین اقدام پادشاهیم، نوشتن کتاب قانون رو شروع می‌کنم.
hengameh
ـ من اسب دارم. ـ درسته. چقدر هم زیباست. اسمش چیه؟ ـ اسب
f
بخند که وقتی می‌خندی، همه‌چیز تو قلبم سر جاشه.
la lumière
امنیت فقط به این نیست که دشمنی مرزهای ما رو تهدید نکنه. امنیت یعنی جان و مال و آبرو و انسانیت ما هر لحظه در امان باشه؛ در امان از فقر، در امان از ترس، در امان از غم و در امان از ناامیدی. ـ
صابر
ـ مثل تو نه، مثل من. من که از ابتدا با بوی عطرت مدهوش می‌شدم. ـ قبلا می‌گفتی صدام مدهوش‌کننده‌ست. ـ عطرت، صدات، چشم‌هات، موهای مشکیت... دیگه چی بگم؟ ـ برای من خندهٔ تو معادل همهٔ این‌هاست.
Dayana

حجم

۵۰۰٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۶۴۰ صفحه

حجم

۵۰۰٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۶۴۰ صفحه

قیمت:
۳۵,۰۰۰
۱۷,۵۰۰
۵۰%
تومان