بریدههایی از کتاب سرگذشت آب و آتش؛ آذرگان
۴٫۶
(۷۴۷)
آری! قطعا روزهایی روشن و شب هایی آرام در انتظار ماست؛ در انتظار ما و ایران ما...
دلتنگِ ماه
عشق اتفاقی نیست که بیفته. عشق رو باید ساخت.
دلتنگِ ماه
آرامش. آرامش من مدتهاست که گم شده.
ـ خسرو باید براتون پیداش کنه؟
ـ آرامش رو پیدا نمیکنن، درست میکنن.
دلتنگِ ماه
گیتی چه خوب صحبت میکند. انقدر خوب که گاهی احساس میکنم گیتی دایانای درون من است که به صحبت با من نشسته است.
دلتنگِ ماه
همیشه بخند دایانا. مهم نیست به چی، فقط... بخند که وقتی میخندی، همهچیز تو قلبم سر جاشه.
دلتنگِ ماه
ـ کاووس شبیه کیقباد میخندید. من لبخندهای پدرم رو کشتم.
Asa
امنیت یعنی جان و مال و آبرو و انسانیت ما هر لحظه در امان باشه؛ در امان از فقر، در امان از ترس، در امان از غم و در امان از ناامیدی.
Asa
هیچکس مثل تو نمیتونه پادشاه ایران رو آشفته کنه.
Asa
نفسهای تو فقط دلیل زندگی من نه... دلیل بودن من هستن، دلیل بودن دایانا.
Asa
نه. چنین رسمی نیست. مگر آنکه داماد خسروانوشیروان باشد.
Asa
خوب میدونی چقدر به من نزدیکی.
ـ کاش نزدیکتر بودم.
Asa
راستی میدونی پوریا چه معنایی داره؟
ـ پوریا یعنی دارندهٔ همهچیز. کسی که تمام چیزهای شایسته رو داره.
B.A.H.A.R
مرگ معنایش همین است. پایان... پایان صدا، پایان نگاه، پایان زندگی، پایان عشق... عشق! هرگز از رابطهمان با نام عشق یاد نکردهام. اما حالا احساس میکنم آنچه میانمان بود، میتواند عشق باشد. یک عشق ساده و پنهان... یک عشق درکنشدنی... شاید هم یک عشق آزاردهنده. عشقی که حالا دیگر پایان یافته است. اما مگر میشود عشق پایان داشته باشد؟ جدایی من و پوریا باعث کمرنگ شدن محبتمان نشد. مطمئنم مرگش نیز... سرم را تکان میدهم. همین الان به کارن قول دادم پوریا را رها کنم. به افکار قبلیام فکر میکنم؛ عشق من و کارن... نه! نمیتوانم نام عشق را روی رابطهمان بگذارم. این نیز حقیقت غمناک دیگری است که باید با آن کنار بیایم. من نتوانستم محبت کارن را آنطور که شایسته است، پاسخ دهم. به راستی نتوانستم. یعنی نخواستم که بتوانم. آهی میکشم. صادقانه فکر کردن چقدر دردناک است. دروغ و انکار آرامشبخشتر است. به آرامگاه کارن نزدیک میشوم. سرم را روی سنگش میگذارم
fatemeh_z_gh09
آخرین نجاتدهندهست و زمانی که پدیدار میشه جهان رو نو میکنه. ـ مکث میکند. ـ ما میستاییم فروهر مقدسِ درگذشتگانِ پاکدین را، و فروهرهای پاکدینانی که در حیات هستند، و و فروهرِ مردانی که هنوز متولد نشدهاند و سوشیانتهای نوکنندهٔ جهان خواهند بود.
fatemeh_z_gh09
این مدت که نبودم دیگه چی کار کردی؟
ـ کار زیادی نکردم. فقط کشور رو اداره کردم، دربار رو به هم ریختم، مردم رو آروم کردم، دستور دادم فرش بهارستان رو ببافن و موفق شدم مادر ارشیا بشم.
ـ اگر مذاکره چند روز بیشتر طول میکشید قدرت کشور رو به دست میگرفتی و روی تخت پادشاهی مینشستی.
najmeh
سرزمینی که عدالت نداشته باشه هیچ نداره
Nazanin
مرگ معنایش همین است. پایان... پایان صدا، پایان نگاه، پایان زندگی، پایان عشق... عشق!
arezooqeisary
شب که راز بودنت را پوشید
باد که ساز دیدنت را سر داد
ابر که شوق خندهات را بارید
من که شعر ماندنت را خواندم!
fatemeh
گفتی میخوای تنها باشی.
ـ میخوام با تو تنها باشم.
دونیا جون
بخند که وقتی میخندی، همهچیز تو قلبم سر جاشه.
دونیا جون
حجم
۵۰۰٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۶۴۰ صفحه
حجم
۵۰۰٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۶۴۰ صفحه
قیمت:
۳۵,۰۰۰
۱۷,۵۰۰۵۰%
تومان