آدمها ذرّه ذرّه محو میشوند.
𝐌𝐚𝐡𝐝𝐢𝐞𝐡
نامهها جمع آوری شد تا روزی بهدست هزاران نفری برسد که در فاصلههایی به غایت دور، بیهیچ تصوری از دلتنگی، زندگی میکنند، از آفتاب مینویسند و باران و هوای پاییزی؛ بی آنکه به خاطر آورند، یک نفر، بسیار دورتر ها، آفتاب را فراموش کرده و باران را و هوای پاییز را، تنها به عشقِ آنها.
𝐌𝐚𝐡𝐝𝐢𝐞𝐡
اگر فکر میکنی روزهایت، روزهایمان آرام خواهد گذشت و بیتلاطم، اشتباه کردهای.
sogand
تًف به روزگار بی مرامی که آدمها را از هم میگیرد.
sogand
هنوز راهِ زیادی پیش رو داریم تا یاد بگیریم که گذشت، واژه ایست که در فرهنگِ لغات هر کسی معنای خاصِ خودش را میدهد.
sogand
آدمها از یکدیگر هیچ چیزی نمیدانند.
هیچ چیز
sogand
اتفاقِ بسیار دردناکیست زمانی که حس میکنی اطرافیانت تو را باور نمیکنند.
دردناک تر از آن، زمانیست که متوجه میشوی اطرافیانت و باورهایشان دیگر هیچ اهمیتی برای تو ندارند.
sogand
آدمها ذرّه ذرّه محو میشوند. آرام، بی صدا و تدریجی همان آدمهایی که هر از گاهی پیغام کوچکی برایت میفرستند، بیهیچ انتظار جوابی، فقط برایِ آنکه بگویند هنوز هستند. برای آنکه بگویند هنوز هستی و هنوز برای آنها مهم ترینی.
همان آدمهایی که روزِ تولد تو یادشان نمیرود. همانهایی که فراموش میکنند که تو هر روز خدا آنها را فراموش کردهای. همانهایی که برایت بهترین آرزوها را دارند و میدانند در آرزوهای بزرگِ تو کوچکترین جایی ندارند.
sogand