بریدههایی از کتاب پنجره های تشنه
۴٫۸
(۶۸)
پرسیدم: «اثر این آمد و شد در مردم چه خواهد بود؟» گفت: «این مردم تا مدتها بیمه شدند. راه بین بندگان و خدایشان دوطرفه است. تازه از سمت خدا به سمت بندگان بسیار عریضتر است. نمیشود مردم کاری را که خدا دوست دارد انجام بدهند، حداقلِ محبتشان را به آنچه خدا دوست میدارد نشان بدهند، و خدا آن را ندیده بگیرد. مردم برای سالهای سال توشهای الهی و معنوی ذخیره کردند. مورد دیگر هم این است که وقتی این صحنهها به دنیا مخابره شود، همه دشمنان ایران میفهمند که تا این ملت چیزی به اسم امام حسین (علیهالسلام) و مفهومی به نام شهادت دارند، نمیشود با آنها طرف شد. این رفتار مردم وظیفه ما را سختتر میکند. مسئولان برای خدمت به این عاشقان سیدالشهدا باید خودکشی کنند.»
Oubliée
نیروهای واحد نظامی کنار یا سوار ماشینهایشان بودند و تقریباً آماده. هنوز عراق پر بود از نیروهای نظامی و انتظامی مسلح، که امنیت را برقرار کنند. ما در هجده روز سفر از قم تا شلمچه و بعد مهران، فقط چهار نیروی امنیتی همراهمان بود، که دو نفرشان اسلحه کمری داشتند، که غیر از ما کس دیگر آن را ندید. ولی اینجا فقط برای یک روز، یک واحد کامل نظامیِ کاملاً آماده و مسلح همراهیمان کرد، و ما هنوز قدر امنیت را در ایران نمیدانیم.
میم.قاف
من هم گزارش دادم و از پول دادنهای مردم گفتم. از پیرزنی که گونی میدوخت و ۴۶ هزار و ۴۰۰ تومان پول یک سال کارش را آورده بود و با گریه پرسیده بود که این اصلاً به درد میخورد یا نه. گفتم او همه زندگیاش را آورده و شرطی نداشته، ولی کسانی که پول زیادی میآورند که شاید حتی یک دهم اموالشان هم نباشد، شرط هم میگذارند.
میم.قاف
با دیدن گنبد، خیلی تلاش کردم گریه نکنم. همیشه این تلاش را کردهام. شنیدهام اذن دخول حرم امام حسین (علیهالسلام) اشک است. یعنی باید دلت بشکند که قبول شوی. من تلاش کردم خودم را نقبولانم، بلکه قبولم کنند. چند دقیقه بعد، فکر کردم حتی همین فکرها هم کار درستی نیست. این وقتها رفتار عوامانه بهترین واکنش است به آنچه اتفاق میافتد. من هم مثل بقیه، بقیه هم مثل من. ما درست داشتیم میرفتیم در آغوش امام حسین (علیهالسلام) و جاری شدن اشک کمترین واکنشی بود که باید میداشتیم.
میم.قاف
در ساوه از کسی شنیدم که در ایام محرم بچههای اطلاعات رد چهار جلیقه انفجاری انتحاری را، که از مرزهای شرقی وارد کشور شده بود، گرفته بودند و تا قم در رصد داشتند. در قم رد یکی از چهار جلیقه را گم میکنند. حدس میزنند که احتمالاً قرار است برای حمله به ضریح استفاده شود. یکی از دلایلی هم که با رفتن ضریح به داخل تهران مخالفت شده همین امر بود. این جور حرفها حتی اگر واقعی هم باشد، بر پایه حدس و گمان است نه چیزی بیشتر. البته، جالب اینجاست که بیشتر بچههای کاروان موقع راه افتادن هم غسل زیارت کرده بودند و هم غسل شهادت.
tadai
تمدن تماسش را قطع کرد و گفت: «اگر برویم میدان امام حسین، با این وضعی که من اینجا میبینم، حتماً کشته میدهیم. به نظر من همینجا بمانیم. پلیسراهور هم گفت سیل ماشینهای مردم به سمت حرم سرازیر است.»
نظریان
وسط اتوبان تاریک الایدیهای روشن ضریح از فاصله دور هم جلب توجه میکرد. از دور که نگاه میکردیم نوری پُرحجم در اتوبان پیش میرفت
نظریان
مردم ساکن در مسیر و کسبه سر راه اسفند دود میکردند. همه پنجرههای مشرف به خیابان باز بودند و در هر قاب پنجرهای چند نفر ایستاده بودند. آنهایی که بچه در آغوش داشتند عقبتر میایستادند تا در ازدحام مردم دور ضریح به بچه آسیب نرسد. نوک دماغ خیلیها از سرما قرمز شده بود و چشمهای بعضیها از اشک. در خیابان و پشت ضریح، روی آسفالت، جای پا دیدم؛ مثل رد لاستیک موتور یا ماشین که اول از چاله آب رد شده باشد و بعد ردش روی آسفالت مانده باشد. انگار بعضی از مردم در آن سرما پابرهنه دنبال ضریح میآمدند که خیسی جای پای برهنهشان روی آسفالت مانده بود
نظریان
حجم
۲۶۸٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۳۳۱ صفحه
حجم
۲۶۸٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۳۳۱ صفحه
قیمت:
۱۳۲,۰۰۰
۶۶,۰۰۰۵۰%
تومان