بریدههایی از کتاب ناطور دشت (ناتور دشت)
۳٫۴
(۴۱۴)
هیچوقت به هیچکی هیچی نگو. اگر بگویی، دیگر گفتی و رهاشان کردی. آنوقت دلت براشان تنگ میشود.
˓𝗆𝗂𝗌𝗌𝗂𝗇𝗀 𝗇𝗂𝗅𝗈˒
با کتابهایی بیشتر حال میکنم که وقتی خواندش تمام میشود، آرزو کنی نویسندهاش رفیق فابریکت باشد و هر وقت دلت خواست بهش زنگ بزنی.
"Shfar"
آدم بیسوادی هستم ولی کتاب زیاد میخوانم.
misbeliever
«میدونم مُرده! خیال میکنی حواسم نیست؟ ولی هنوزم میتونم دوسِش داشته باشم، نمیتونم؟ چون یکی مُرده دلیل نمیشه که دیگه دوسش نداشته باشی... مخصوصاً اگه هزار بار از جماعتِ زنده بهتر باشه.»
sarvenaz
اگر حال کاری نداشته باشی، درست هم انجامش نمیدهی.
"Shfar"
همه هم مدام بهم تذکر میدهند، بیشتر از همه بابام. حرفشان درست است ولی درستِ درست هم نیست. آدمها همیشه فکر میکنند هرچه میگویند درستِ درست است. برام مهم نیست. فقط گاهی دیگر اینقدر تکرار میکنند که کفری میشوم. گاهی هم خیلی بزرگتر از سنم رفتار میکنم، خیلی بیشتر، ولی آدمها اصلاً متوجه نمیشوند. آدمها هیچوقت متوجهٔ هیچی نمیشوند.
misbeliever
هرچی میخوای به خودم بگی بگو، ولی به اعتقاداتم توهین نکن که بد میبینی...»
ᶜʳᶻ
ولی آدمها اصلاً متوجه نمیشوند. آدمها هیچوقت متوجهٔ هیچی نمیشوند.
"Shfar"
با کتابهایی بیشتر حال میکنم که وقتی خواندش تمام میشود، آرزو کنی نویسندهاش رفیق فابریکت باشد و هر وقت دلت خواست بهش زنگ بزنی
ᶜʳᶻ
«یعنی تو واسه آیندهت هیچ برنامهریزییی نکردی پسرجون؟!»
«چرا چرا، به فکر آیندهم هستم.» لحظهای به آیندهام فکر کردم. «ولی گمونم خیلی به فکرش نباشم. اونقدرا واسم مهم نیس.»
Raya
آدمها درست وقتی خستهای دست از سرت برنمیدارند.
Sindokht
نگاهم کرد و لبخند زد. لبخند شیرینی داشت. خیلی شیرین. خیلیها لبخندشان هم جعلی است. البته اگر خبرمرگشان لبخندی هم داشته باشند.
"Shfar"
همین "پسر" هم گیر کرده تو دهانم. نصفش بهخاطر وضع خیت دایرهلغاتم است و نصف دیگرش هم بهخاطر اینکه گاهی کوچکتر از سنام رفتار میکنم.
~ɢʟᴀꜱꜱ ꜰᴀɢɴᴇʀ
«میدونم مُرده! خیال میکنی حواسم نیست؟ ولی هنوزم میتونم دوسِش داشته باشم، نمیتونم؟ چون یکی مُرده دلیل نمیشه که دیگه دوسش نداشته باشی... مخصوصاً اگه هزار بار از جماعتِ زنده بهتر باشه.»
~ از ساکنین قلعه ی متحرک هاول ~
آدمها درست وقتی خستهای دست از سرت برنمیدارند.
TIAM
باور کن هر چقدر مدرسه گرانتر، دلهدزدش هم بیشتر.
Friba
آدمی که سقوط میکنه هیچوقت صدای گرومپِ اُفتادنشو نمیشنوه و به سقوطش ادامه میده. و این سقوط بیشتر و بیشتر کِش میآد برا آدمی که تو زندگیش دنبال چیزی میگرده که محیط اطرافش نمیتونه بهش بده یا فِک میکنه که محیط اطرافش نمیتونه بهش بده. واسه همین دیگه بیخیالِ همه چی میشه و قبل از اینکه گَشتنو شروع کنه دیگه دنبالش نمیگرده!
◉『𝑯𝒊𝒗𝒂』◉
دوباره مشنگبازی درآوردم. این چه حرفی بود زدم؟!
Fatima
با کتابهایی بیشتر حال میکنم که وقتی خواندش تمام میشود، آرزو کنی نویسندهاش رفیق فابریکت باشد و هر وقت دلت خواست بهش زنگ بزنی. البته همچین چیزی خیلی شدنی نیست.
شیوا
«نمیتونی حرف بزنی؟»
جواب داد: «چرا. ولی حالشو ندارم.»
Fatima
حجم
۴۰۸٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۲۲۲ صفحه
حجم
۴۰۸٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۲۲۲ صفحه
قیمت:
۶۰,۰۰۰
۱۸,۰۰۰۷۰%
تومان