همین است که هست و هیچ کاری هم نمیتوان کرد. آنچه در دل است، پایانی ندارد.
مهندس پور
من به نظریهٔ گلولهٔ واحد اعتقاد دارم. آدم ممکن است بارها عاشق شود، ولی فقط یک گلوله هست که نام او بر کنارهٔ آن حک شده است. و اگر آنقدر خوشاقبال باشد که آن گلوله به او اصابت کند، زخمش هرگز التیام نخواهد یافت.
مهندس پور
«این منصفانه نیست، هری. زندگی منصفانه نیست.»
کاربر ۶۱۰۴۴۵۴
ترس. همیشه بود. ترس از طردشدن، ترس از امید و عشق بیپاسخ، ترس از احساساتی که هنوز هم در من به رو نیامده بود. همهاش با هم درمیآمیخت و مانند معجون شیر داخل فنجانم ریخته میشد تا اینکه سراسر لبریز میگردید. بهقدری پر میشد که اگر حتی یک قدم برمیداشتم، به اطراف پاشیده میشد. از این رو نمیتوانستم حرکت کنم. فلج شده بودم.
کاربر ۶۱۰۴۴۵۴
من به نظریهٔ گلولهٔ واحد اعتقاد دارم. آدم ممکن است بارها عاشق شود، ولی فقط یک گلوله هست که نام او بر کنارهٔ آن حک شده است. و اگر آنقدر خوشاقبال باشد که آن گلوله به او اصابت کند، زخمش هرگز التیام نخواهد یافت.
مریم
پس اگر بخواهید دربارهٔ حرفی که کسی گفته و اینکه چطور آن را گفته، حرفی بزنید ـــ خصوصاً آدمی که دیگر زنده نیست ـــ بهتر است حتیالامکان آن را با جزئیاتی که قابل وارسی و اثبات باشد، درآمیزید. جزئیات. سلامت و نجات در جزئیات است.
hamtaf
در عشق و فراق، شب همیشه مقدس است. دنیا فقط اگر خودمان بخواهیم، دنیای شگفتانگیزی میشود.
hamtaf
مدت درازی بود که او را ندیده بودم، و تازه داشتم میفهمیدم زمان بین دو نفر چقدر زود میگذرد.
hamtaf
«نقل قول درست اهمیت زیادی نداره. اونچه اهمیت داره، اینه که معنیش رو به خاطر بسپریم.»
hamtaf
هر چهرهای یک ویژگی مغناطیسی دارد، چیزی که توجه آدم را جلب میکند. یک بینی، یک جای زخم، یا چانهٔ شکافته. در مورد پیپلز، تمام توجه آدم به چشمهایش معطوف میشد. چشمهایی بود تورفته و تیرهرنگ. نگرانی در آنها خوانده میشد. گویی بار مرموزی را بر دوش میکشیدند.
hamtaf