منافق، مذبذب است، با هیچ کس نیست تا با همه کس و در همه جا باشد.
باران
اگر پردهها کنار برود چیزی بر آنها زیاد نمیشود
باران
انسان بیهویت و بیشخصیت فقط نردبان دیگران است و آلت دست این و آن.
باران
نمیتوان غربت آدمی را با علم جواب گفت
باران
اگر چشم، آیهها را نخواست و ندید و اگر گوش، دعوتها و هدایتها را نشنید و اگر دل، از تحول نعمتها و از منع و بخشش دیگران در خود آنها نشست و به مدح و ذمّ آنها مشغول شد و از رفت و آمدها و از قبض و بسطها و از فسخ عزیمتها و نقض همّتها نیاموخت، خود بر عذاب خود اقدام کرده و خود خواسته است
باران
هنگام سرگردانی و تمرکز و جستوجو و دقت، تو دلالتها و هدایتها و دعوتها و نشانهها را میبینی و میشنوی و احساس میکنی.
باران
صبر در برابر نفس و خلق و دنیا و شیطان، و ذکر و یادآوری از اندازهها و خدای مهیمن و مسلط، آدمی را مدد میرساند.
باران
از مردم کسانی میگویند به خدا و به روز دیگر ایمان آوردهایم در حالی که هیچ مؤمن نیستند. اینها ادعای ایمان دارند و به هیچ ایمان ندارند و هیچ حدی از ایمان را ندارند. برای آنها ایمان و کفر مسأله نیست. مشکل آنها در اعتقادات نیست. اینها منفعتطلب، فرصتطلب هستند.
باران
غیر او از او آشکارتر نیست تا آشکار کنندهٔ او باشد، که ظهور و نورانیت آثار هم از اوست.
باران
که شکر حتی در کنار رنج و بلاء، امن و راحت میآورد و مع العسر یسر و یسار میسازد و کفر و چشمپوشی همراه امکانات و نعمتها بحران میآورد و با راحتی رنج میآفریند.
باران