بریدههایی از کتاب روی ماه خداوند را ببوس
۳٫۷
(۵۲۷)
«آدم وقتی میمیره چه چیزی از دست میده که آدمهای زنده هنوز اون رو از دست ندادهاند؟ فرق یک مرده با یک زنده در چیه؟»
Pep
«آدم وقتی میمیره چه چیزی از دست میده که آدمهای زنده هنوز اون رو از دست ندادهاند؟ فرق یک مرده با یک زنده در چیه؟»
Pep
جولیا میگه این منصفانه نیست که انسان در زندگیش با مانعهایی روبهرو بشه که نتونه اونها رو از میان برداره.»
Pep
«همیشه توی خودش فرو رفته. میگه دلایل زیادی داره که ثابت میکنه او نباید وجود داشته باشه و به همین خاطر همیشه از این که وجود داره شگفتزده است. دنبال دلیل موجهی برای بودنش میگرده.»
Pep
به زوج جوان که حالا دستهای هم را تجربه میکنند نگاهی میاندازم و میگویم: «تو با درس و مشقت چه کار کردی؟»
از پنجره به بیرون رستوران نگاه میکند. قطرههای باران فقط زیر نور چراغ برق دیده میشوند. چنگالاش را گوشه بشقاب میگذارد و میگوید: «من تا دو سال دیوونهٔ جولیا بودم. بعد فیزیک خوندم. گرایش نجوم. حالا هم یک سالی هست که فوقلیسانس همون نجوم رو میخونم. دو سال اول ساعتها مینشستم و زل میزدم به جولیا. او فقط لبخند میزد. بعد با هم ازدواج کردیم.»
Pep
میگویم: «دلم میخواد از جاهای خوب خوبِ فلوریدا برام تعریف کنی و اول از همه از جولیا».
لبخند تلخی میزند و میگوید: «چهقدر هوا سرده!»
Pep
مهرداد میگوید: «کاش نبودم».
من با خودم فکر میکنم: احتمالا خداوندی وجود ندارد.
Pep
خداوند برای هر کس همون قدر وجود داره که او به خداوند ایمان داره.
Mary gholami
شک کردن مرحله خوبی در زندگیه اما ایستگاه خیلی بدیه.»
Mary gholami
«خودت معنای زندگی رو بهتر از من میدونی. زندگی یعنی همین. نمیخوام دلداریت بدم اما گاهی چیزهایی در زندگی ما اتفاق میافته که نمیتونیم از وقوعشون جلوگیری کنیم. میفهمی؟ نمیتونیم! نتوانستن در این جور وقتها تنها توضیحی یه که میشه داد.»
Mary gholami
کلیدها به همان راحتی که در رو باز میکنند قفل هم میکنند.
maryam mirzaei
اگه شما در برابر موقعیتی خوب رو انتخاب کنید راه اندکی وضوح پیدا میکنه. در موقعیت بعدی احتمالا با شرایط پیچیدهتری مواجه خواهید شد که باز هم باید انتخاب کنید. این انتخابها مثل دالانی هزار تو همیشه در مقابل شما قرار دارن. با هر انتخاب سرعت شما بیشتر و بیشتر میشه. هر انتخابِ درست شتاب شما رو بیشتر میکنه تا اونجا که با سرعت نور هم میتونید پیش برید. در مقابل، هر انتخاب بد از سرعت شما کم میکنه. اونها که دائم به انتخابهای بد دست میزنن وضع تأسفباری پیدا میکنن. اون قدر کند میشن تا کاملا متوقف میشن و بعد شروع میکنن به فرو رفتن. اون قدر فرو میرن تا این که به کلی دفن میشن. برای این آدمها هم البته که فرصت هست اما اونها مجبورند مدتی رو صرف این کنن تا خودشون رو از اعماق به سطح برسونن. زندگی مواجههٔ ابدی آدمهاست با این انتخابها.»
سياه مشق
«هستی لایهلایهس. تو در تو و پر از راز و البته پیچیده. برای درک اون باید خوب بود. همین. پاسخ من به این سؤال دشوار همینه: خوب. من فکر میکنم هر کس در هر موقعیت میدونه که خوبترین کاری که میتونه انجام بده چیه اما مشکل زمانی شروع میشه که آدم نخواد این خوب رو انتخاب کنه. در چنین صورتی او راه رو کمی محو کرده. اگه او در موقعیت دوم هم نخواد به خوب تن بده راه محوتر و تاریکتر میشه. وقتی هزار تا انتخاب بد رو به جای هزارتا انتخاب خوب انتخاب کنیم وضع اون قدر آشفته و تاریک میشه که انسان نمیتونه حتی یک قدم به جلو برداره. شبیه قدم زدن در مه میمونه که با هر قدم که برداری راه وضوح بیشتری پیدا میکنه. خوشبختانه هستی اون قدر سخاوت داره که دائم یک فرصت و یک شانس دیگه به شما میده تا دوباره از صفر شروع کنید.
سياه مشق
درست نمیدونم چی باید بکنم و چه نباید بکنم. حتی نمیدونم دنبال چه هستم. شاید به همین دلیله که وقتی حادثهای توی زندگیم پیش میآد، درست نمیتونم خودم رو قانع کنم و کنترل وضعیت از دستم بیرون میره.»
f.banavi
«گرچه هستی خداوند ربطی به ایمان ما نداره اما احساس این هستی کاملا به میزان ایمان ما مربوطه.»
f.banavi
«متأسفم. من واقعآ از این که مُلحدها نمیتونند خداوند رو تجربه کنند متأسفم. در تجربهٔ خداوند، برخلاف تجربهٔ طبیعت که قانونهاش بعد از آزمایش به دست میآد، اول باید به قانونی ایمان بیاری و بعد اونرو آزمایش کنی. حتی باید بگم هرچه ایمانت به اون قانون نیرومندتر باشه احتمال موفقیت آزمونها بیشتره. یعنی هر اندازه که به خداوند باور داشته باشی خداوند همون اندازه برای تو وجود داره. هر چه بیشتر به او ایمان بیاری، وجود و حضور او برای تو بیشتر میشه.»
f.banavi
ندانستن به همان اندازه که چیزی رو اثبات نمیکنه نفی هم نمیکنه
f.banavi
شوخی میگویم: «بالاخره بارانِ خبر از خشکسالی جهل که بهتره.»
ــ «موافق نیستم. باران خبر دانایی انسان رو آشفته میکنه و وقتی آگاهی کسی آشفته شد خود او هم درمانده میشه. دانایی پریشان از جهل بدتره چون به هر حال در ندانستن آرامشی هست که در دانستن نیست. مثلا شما اگه بدونید دچار نوعی بیماری هستید که تا چند ماه دیگه میمیرید، چه احساسی خواهید داشت؟ کسانی احتمالا حتی مایلند پولی پرداخت کنند تا چیزهایی رو ندونند.»
f.banavi
بیندیش که گویی شبی سرد و زمستانی با همسر آبستنات در بیابانِ تاریکی راه گم کرده باشی. شب بیمهتابی است و بیابان آن چنان تاریک که اگر اندکی از هم دور شوید جز با صدا کردنِ هم، یکدیگر را نمییابید. در چنین ظلماتِ محضی سوسوی شعلهای را میبینی و همسرت را همان جا در تاریکی و سرما رها میکنی و به امید یافتنِ راه به سمت نور میروی. به شعله که میرسی از ترس نزدیک است قالب تهی کنی: شعلهای نیست، آتشی است بدونِ دود که از لابهلای شاخههای درخت تا دلِ آسمان پیوسته است. وحشتزده برمیگردی و به عمق تاریکی بیابان میگریزی. کمی بعد نفسزنان میایستی و دوباره به سمتِ درخت میروی. این بار صدای غریبی میشنوی که انگار از لای ستارهها تا وسطِ درخت راه آمده است:
اِنّی اَنَا رَبُّک فَاخْلَعْ نَعْلَیک اِنَّک بِالوادِ الْمُقَدَّسِ طُوی *وَ اَنَا اخْتَرْتُک فَاسْتَمِعْ لِما یوحی *
همانا من پروردگار تو هستم. کفشهات را از پا بیرون آر که تو در وادی مقدس طوی هستی و من تو را برگزیدهام، پس به آن چه وحی میشود گوش بسپار.
f.banavi
ی پسر عمران! هر گاه بندهای مرا بخواند، آن چنان به سخن او گوش میسپرم که گویی بندهای جز او ندارم اما شگفتا که بندهام همه را چنان میخواند که گویی همه خدای اویند جز من.
f.banavi
حجم
۹۰٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۱۴ صفحه
حجم
۹۰٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۱۴ صفحه
قیمت:
۴۰,۰۰۰
۲۰,۰۰۰۵۰%
تومان