بریدههایی از کتاب روی ماه خداوند را ببوس
۳٫۷
(۵۲۷)
نکند میخواهم بمیرم؟ من که هنوز خودم را به جایی آویزان نکردهام. باید قبل از مرگ در چیزی چنگ بیندازم.
shariaty
گاهی چیزهایی در زندگی ما اتفاق میافته که نمیتونیم از وقوعشون جلوگیری کنیم. میفهمی؟
shariaty
«آدم وقتی میمیره چه چیزی از دست میده که آدمهای زنده هنوز اون رو از دست ندادهاند؟ فرق یک مرده با یک زنده در چیه؟»
shariaty
مهرداد میگوید: «کاش نبودم».
من با خودم فکر میکنم: احتمالا خداوندی وجود ندارد.
shariaty
«واقعآ که عالم پیچیدهای داریم. فکر میکنم به اندازهٔ تعداد آدمها فلسفهٔ زندگی وجود داشته باشه. یعنی چیزی نزدیک به شش میلیارد فلسفهٔ زندگی!»
Sanaz Fanaei
توی دو فنجان آرکوروک فرانسوی قهوه میریزد و میگوید: «من روزنامه نمیخونم. به کسانی که این جا میآیند هم میگم روزنامه نخونند.» یکی از فنجانها را جلو من میگذارد. «نه فقط روزنامه، بلکه معتقدم هر چیز دیگهای که بخواد اطلاعات پراکنده و دستهبندی نشده رو یک جا به مخاطبش منتقل کنه، مضره. رادیو، تلویزیون، روزنامه و ماهواره تنها کارشون اینه که اگه نه بمبباران، اما مثل باران اطلاعات پراکنده و اغلب بیخاصیت رو سر شما بریزند.
Sanaz Fanaei
به نظر میرسه که هر انتخاب مثل خطی است که بر صفحهٔ سفید هستی خودمون میکشیم. بسیاری از آدمها که انتخابهاشون خوب نیست در طول زندگی مجموعهای از خطهای کج و کوله و نامفهوم تولید میکنن که هیچ معنای روشنی ندارن. اما اونها که انتخابهاشون درسته، رفتارهاشون خطوط متوازن و معناداری رو به وجود میآره. چیزی شبیه به یک تابلو نقاشی.
montazerh82
ای پسر عمران! هر گاه بندهای مرا بخواند، آن چنان به سخن او گوش میسپرم که گویی بندهای جز او ندارم اما شگفتا که بندهام همه را چنان میخواند که گویی همه خدای اویند جز من.
montazerh82
اگر امروز چیزی از خودم باقی نگذارم چه کسی در آینده از وجود من در گذشته باخبر خواهد شد؟ اگر جای پای مرا دیگران نبینند، من دیگر نیستم.
اما من نمیخواهم نباشم. نمیخواهم آمده باشم و رفته باشم و هیچ غلطی نکرده باشم. نمیخواهم مثل بیشتر آدمها که میآیند و میروند و هیچ غلطی نمیکنند، در تاریخ بیخاصیت باشم.
montazerh82
خداوند به موسی گفت از دو موقعیت خندهم میگیره: وقتی من بخوام کاری انجام بشه و تلاش بیهودهٔ دیگران رو میبینم تا جلو انجام اون کار رو بگیرند و وقتی من نخوام کاری انجام بشه و جماعتی رو میبینم که برای انجام اون کار به آب و آتش میزنند.»
Zeinab
خداوندِ علی (ع) بیشک بزرگترین خداوندیه که میتونه وجود داشته باشه. ما اگه بتونیم تنها به گوشهای از دامن علی (ع) چنگ بزنیم رستگار شدهایم اما برای کسی که ایمان نداره متأسفانه خداوندی هم وجود نداره.»
Zeinab
ــ «به هر حال همه، هیچ چیز نیستند مگر مجموعهای از رفتار. وزن معنوی هر کس مجموع وزن رفتارهاشه. به نظر میرسه که هر انتخاب مثل خطی است که بر صفحهٔ سفید هستی خودمون میکشیم. بسیاری از آدمها که انتخابهاشون خوب نیست در طول زندگی مجموعهای از خطهای کج و کوله و نامفهوم تولید میکنن که هیچ معنای روشنی ندارن. اما اونها که انتخابهاشون درسته، رفتارهاشون خطوط متوازن و معناداری رو به وجود میآره. چیزی شبیه به یک تابلو نقاشی.»
Zeinab
اونها که دائم به انتخابهای بد دست میزنن وضع تأسفباری پیدا میکنن. اون قدر کند میشن تا کاملا متوقف میشن و بعد شروع میکنن به فرو رفتن. اون قدر فرو میرن تا این که به کلی دفن میشن. برای این آدمها هم البته که فرصت هست اما اونها مجبورند مدتی رو صرف این کنن تا خودشون رو از اعماق به سطح برسونن. زندگی مواجههٔ ابدی آدمهاست با این انتخابها.»
Zeinab
یعنی هر اندازه که به خداوند باور داشته باشی خداوند همون اندازه برای تو وجود داره. هر چه بیشتر به او ایمان بیاری، وجود و حضور او برای تو بیشتر میشه.»
Zeinab
گه خداوندی در کار نباشه مرگ پایان همه چیزه و در آن صورت زندگی کردن با فرض وجود خداوند که نتیجهاش دوری جستن از بسیاری لذتهاست با توجه به این که ما فقط یک بار زندگی میکنیم، واقعآ یک باخت بزرگه
Hana
عزیز میگه زنها هر قدر هم که کوچیک باشن اما مادرند، پناه مردها هستند. حتی دختر کوچولوها پناه باباهاشون هستند. عزیز گفت که برمیگردی
زینب
«متأسفم. من واقعآ از این که مُلحدها نمیتونند خداوند رو تجربه کنند متأسفم. در تجربهٔ خداوند، برخلاف تجربهٔ طبیعت که قانونهاش بعد از آزمایش به دست میآد، اول باید به قانونی ایمان بیاری و بعد اونرو آزمایش کنی. حتی باید بگم هرچه ایمانت به اون قانون نیرومندتر باشه احتمال موفقیت آزمونها بیشتره. یعنی هر اندازه که به خداوند باور داشته باشی خداوند همون اندازه برای تو وجود داره. هر چه بیشتر به او ایمان بیاری، وجود و حضور او برای تو بیشتر میشه.»
زینب
وقتی خداوند در معصومیتِ کودکانْ مثل برفِ زمستانی میدرخشد تو کجایی یونس؟ واقعآ تو کجایی؟ شاید خداوند در هیچ جای دیگرِ هستی مثلِ معصومیتِ کودکی، خودش را این گونه آشکار نکرده باشد. من گاهی از شدتِ وضوحِ خداوند در کودکان، پُر از هراس میشوم و دلام شروع میکند به تپیدن. دلام آن قدر بلندبلند میتپد که بُهتزده میدَوَم تا از لای انگشتان کودکان خداوند را برگیرم.
من زنده ام و غزل فکر میکنم
خداوند برای هر کس همون قدر وجود داره که او به خداوند ایمان داره. این یک رابطهٔ دو طرفهس. خداوندِ بعضیها نمیتونه حتی یک شغل ساده برای مؤمنش دست و پا کنه یا زکام سادهای رو بهبود بده چون مؤمنِ به چنین خداوندی توقعش از خداوندش از این مقدار بیشتر نیست. خداوندِ آن شبانی که با موسی مجادله میکرد البته با خداوندِ موسی و ابراهیم همسنگ نیست و خداوند ابراهیمی که از شدت ایمان در آتش میره یا تیغ بر گلوی فرزندش میکشه البته که از خداوند آن شبان بزرگتر و قویتره اما حتی چنین خداوندی هم در برابر خداوند علی (ع) به طرز غریبی کوچیکه. اگه ابراهیم برای تکمیل ایمانش محتاج معجزهٔ بازسازی قیامت بر زمین بود یا موسی محتاج تجلی خداوند بر طوره، علی (ع) لحظهای در توانایی و اقتدار خداوندش تردید نکرد و همواره میگفت که اگه پردهها بر چیده شوند ذرهای بر ایمان او افزوده نخواهد شد. خداوندِ علی (ع) بیشک بزرگترین خداوندیه که میتونه وجود داشته باشه.
من زنده ام و غزل فکر میکنم
من فکر میکنم هر کس در هر موقعیت میدونه که خوبترین کاری که میتونه انجام بده چیه اما مشکل زمانی شروع میشه که آدم نخواد این خوب رو انتخاب کنه. در چنین صورتی او راه رو کمی محو کرده. اگه او در موقعیت دوم هم نخواد به خوب تن بده راه محوتر و تاریکتر میشه. وقتی هزار تا انتخاب بد رو به جای هزارتا انتخاب خوب انتخاب کنیم وضع اون قدر آشفته و تاریک میشه که انسان نمیتونه حتی یک قدم به جلو برداره. شبیه قدم زدن در مه میمونه که با هر قدم که برداری راه وضوح بیشتری پیدا میکنه.
من زنده ام و غزل فکر میکنم
حجم
۹۰٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۱۴ صفحه
حجم
۹۰٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۱۴ صفحه
قیمت:
۴۰,۰۰۰
۲۰,۰۰۰۵۰%
تومان