بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب روی ماه خداوند را ببوس | صفحه ۲۶ | طاقچه
تصویر جلد کتاب روی ماه خداوند را ببوس

بریده‌هایی از کتاب روی ماه خداوند را ببوس

نویسنده:مصطفی مستور
انتشارات:نشر مرکز
امتیاز:
۳.۷از ۵۲۷ رأی
۳٫۷
(۵۲۷)
من فکر می‌کنم هر کس در هر موقعیت می‌دونه که خوب‌ترین کاری که می‌تونه انجام بده چیه اما مشکل زمانی شروع می‌شه که آدم نخواد این خوب رو انتخاب کنه. در چنین صورتی او راه رو کمی محو کرده. اگه او در موقعیت دوم هم نخواد به خوب تن بده راه محوتر و تاریک‌تر می‌شه. وقتی هزار تا انتخاب بد رو به جای هزارتا انتخاب خوب انتخاب کنیم وضع اون قدر آشفته و تاریک می‌شه که انسان نمی‌تونه حتی یک قدم به جلو برداره. شبیه قدم زدن در مه می‌مونه که با هر قدم که برداری راه وضوح بیش‌تری پیدا می‌کنه.
sosoke
. از ماشین پیاده شد و زل زد تو چشمام. اشک تو چشماش جمع شده بود. قبل از این که در رو ببنده گفت: «از طرف من روی ماهِ خداوند رو ببوس!»
sosoke
من خواب دیده‌ام که کسی می‌آید / من خواب یک ستارهٔ قرمز دیده‌ام / و پلک چشم‌ام هی می‌پرد / و کفش‌هایم هی جفت می‌شوند / و کور شوم / اگر دروغ بگویم / کسی می‌آید / کسی دیگر / کسی بهتر / کسی که مثل هیچ کس نیست / و مثل آن کسی است که باید باشد / و قدش از درخت‌های خانه معمار هم بلندتر است / و صورت‌اش / از صورت امام زمان هم روشن‌تر و اسم‌اش آن چنان که مادر / در اول نماز و در آخر نماز صداش می‌کند / یا قاضی الحاجات است / و می‌تواند / تمام حرف‌های سخت کتاب کلاس سوم را / با چشم‌های بسته بخواند / من پله‌های پشت‌بام را جارو کرده‌ام / و شیشه‌های پنجره را هم شسته‌ام / کسی می‌آید / و شربت سیاه‌سرفه را قسمت می‌کند / و نمرهٔ مریض‌خانه را قسمت می‌کند / و سهم ما را می‌دهد / من خواب دیده‌ام...
sosoke
عزیز می‌گه مردها هر قدر هم که بزرگ بشن و باسواد بشن و پول‌دار بشن اما باز هم مثل بچه‌ها هستند. زود قهر می‌کنن، زود پشیمان می‌شن و زود هم آشتی می‌کنن. ممکنه جلو زن‌ها چیزی نگن اما تنها که شدند شروع می‌کنن به بغض کردن. می‌گه به همین خاطره که کسی گریهٔ مردها رو نمی‌بینه. عزیز می‌گه زن‌ها هر قدر هم که کوچیک باشن اما مادرند، پناه مردها هستند. حتی دختر کوچولوها پناه باباهاشون هستند. عزیز گفت که برمی‌گردی
sosoke
«علی می‌گه چنین چیزی امکان نداره چون شک فقط یک توّهمه. خداوند هست و بودن‌ش هم ربطی به ما، تردیدهای ما و دانایی ما نداره. گفت اون طرف این شک چیزی نیست تا تو توی اون سقوط کنی. علی گفت شک توهّم حفره‌س.»
sosoke
بعد یکی از بی‌خاصیت‌ترین سؤال‌های تمام عمرم را از او می‌کنم: «چه خبر؟»
sosoke
«متأسفم. من واقعآ از این که مُلحدها نمی‌تونند خداوند رو تجربه کنند متأسفم. در تجربهٔ خداوند، برخلاف تجربهٔ طبیعت که قانون‌هاش بعد از آزمایش به دست می‌آد، اول باید به قانونی ایمان بیاری و بعد اون‌رو آزمایش کنی. حتی باید بگم هرچه ایمان‌ت به اون قانون نیرومندتر باشه احتمال موفقیت آزمون‌ها بیش‌تره. یعنی هر اندازه که به خداوند باور داشته باشی خداوند همون اندازه برای تو وجود داره. هر چه بیش‌تر به او ایمان بیاری، وجود و حضور او برای تو بیش‌تر می‌شه.»
sosoke
آیا موسی در وادی مقدس کلام خداوند را شنید؟ کسی نمی‌دونه. هیچ کس نمی‌تونه با منطق علمی ثابت کنه که موسی در آن شب سرد و تاریک صدای خداوند رو از میان درخت شنید یا نشنید. آیا خداوند بر کوه طور تجلی کرد؟ کسی نمی‌دونه. هیچ ابزار علمی برای اثبات و یا نفی تجلی خداوند بر کوه وجود نداره. آیا خداوند وجود داره؟ کسی نمی‌دونه. کسی نمی‌تونه به پاسخ‌های این پرسش‌ها که هر کدام حقیقتی بزرگ‌ند نزدیک بشه اما ندانستن به همان اندازه که چیزی رو اثبات نمی‌کنه نفی هم نمی‌کنه
sosoke
می‌گویم: «بالاخره بارانِ خبر از خشک‌سالی جهل که بهتره.» ــ «موافق نیستم. باران خبر دانایی انسان رو آشفته می‌کنه و وقتی آگاهی کسی آشفته شد خود او هم درمانده می‌شه. دانایی پریشان از جهل بدتره چون به هر حال در ندانستن آرامشی هست که در دانستن نیست. مثلا شما اگه بدونید دچار نوعی بیماری هستید که تا چند ماه دیگه می‌میرید، چه احساسی خواهید داشت؟ کسانی احتمالا حتی مایلند پولی پرداخت کنند تا چیزهایی رو ندونند.»
sosoke
اگه ابراهیم برای تکمیل ایمان‌ش محتاج معجزهٔ بازسازی قیامت بر زمین بود یا موسی محتاج تجلی خداوند بر طوره، علی (ع) لحظه‌ای در توانایی و اقتدار خداوندش تردید نکرد و همواره می‌گفت که اگه پرده‌ها بر چیده شوند ذره‌ای بر ایمان او افزوده نخواهد شد. خداوندِ علی (ع) بی‌شک بزرگ‌ترین خداوندیه که می‌تونه وجود داشته باشه. ما اگه بتونیم تنها به گوشه‌ای از دامن علی (ع) چنگ بزنیم رستگار شده‌ایم اما برای کسی که ایمان نداره متأسفانه خداوندی هم وجود نداره.
erfan erfan
من واقعآ از این که مُلحدها نمی‌تونند خداوند رو تجربه کنند متأسفم. در تجربهٔ خداوند، برخلاف تجربهٔ طبیعت که قانون‌هاش بعد از آزمایش به دست می‌آد، اول باید به قانونی ایمان بیاری و بعد اون‌رو آزمایش کنی. حتی باید بگم هرچه ایمان‌ت به اون قانون نیرومندتر باشه احتمال موفقیت آزمون‌ها بیش‌تره. یعنی هر اندازه که به خداوند باور داشته باشی خداوند همون اندازه برای تو وجود داره. هر چه بیش‌تر به او ایمان بیاری، وجود و حضور او برای تو بیش‌تر می‌شه
erfan erfan
باران خبر دانایی انسان رو آشفته می‌کنه و وقتی آگاهی کسی آشفته شد خود او هم درمانده می‌شه. دانایی پریشان از جهل بدتره چون به هر حال در ندانستن آرامشی هست که در دانستن نیست. مثلا شما اگه بدونید دچار نوعی بیماری هستید که تا چند ماه دیگه می‌میرید، چه احساسی خواهید داشت؟ کسانی احتمالا حتی مایلند پولی پرداخت کنند تا چیزهایی رو ندونند.
erfan erfan
چرا سایه به چیزی اعتراض نمی‌کند؟ حتی در چیزی تردید هم نمی‌کند. برای سایه همه چیز مثل تخته سنگ، محکم و تردیدناپذیر است. در این که من بهترین مردِ زندگی‌اش هستم و او را خوش‌بخت خواهم کرد و در این که تا چند سال دیگر چند بچهٔ قد و نیم‌قد دور و برمان ریخته است، به همان اندازه یقین دارد که موسی از لای پیراهن‌اش یک گوی نورانی بیرون آورده یا خداوند روزگاری بر کوه طور تجلی کرده است. کاش ذره‌ای از یقینِ سایه در من بود. حتی دربانِ این ساختمان، سپور محله، میوه‌فروش سرِ خیابان، پدر میلیونرِ سایه و هزاران آدم عادی دیگر چنان با یقین زندگی می‌کنند که من همیشه به یقین آن‌ها حسرت می‌خورم. یقین آن‌ها از کجا آمده است؟ از جهل؟ اگر ندانستن و فکر نکردن به ماهیت آفرینش چنین یقینی می‌آورد من به سهم خودم به هر چه دانستن این چنینی است لعنت می‌فرستم
erfan erfan
شرایط اقدام به قتل یا خودکشی زمانی به وجود می‌آید که فرد امکان گریز از وضعیت ناهنجار و دشواری را که در آن گرفتار شده است ناممکن بداند. موقعیت بحرانی می‌تواند معضلی باشد که شخص از حل آن ناتوان است یا گمان می‌کند که ناتوان است. در چنین شرایطی ذهن او برای رهایی از بحران و در واقع برای حل مسئله دو راه‌حل غیرطبیعی را ممکن است انتخاب کند. در راه‌حل اول او می‌کوشد تا صورت مسئله را پاک کند. در این حالت اگر مانعِ انسانی وجود داشته باشد معمولا قتل رخ می‌دهد. در راه‌حل دوم، سوژه بنا بر دلایلی نمی‌تواند صورت مسئله را پاک کند. در چنین موقعیتی او اقدام به محوکردن حل‌کنندهٔ مسئله می‌گیرد. در این وضعیت پدیدهٔ خودکشی رخ می‌دهد.
erfan erfan
نکند می‌خواهم بمیرم؟ من که هنوز خودم را به جایی آویزان نکرده‌ام. باید قبل از مرگ در چیزی چنگ بیندازم. باید قبل از مردن ناخن‌هام را در خاک فروببرم تا وقتی مرا به‌زور روی زمین می‌کشند به یادگار شیارهایی بر زمین حفر کرده باشم. باید قبل از رفتن خودم را جا بگذارم. اگر امروز چیزی از خودم باقی نگذارم چه کسی در آینده از وجود من در گذشته باخبر خواهد شد؟ اگر جای پای مرا دیگران نبینند، من دیگر نیستم. اما من نمی‌خواهم نباشم. نمی‌خواهم آمده باشم و رفته باشم و هیچ غلطی نکرده باشم. نمی‌خواهم مثل بیش‌تر آدم‌ها که می‌آیند و می‌روند و هیچ غلطی نمی‌کنند، در تاریخ بی‌خاصیت باشم.
erfan erfan
در تجربهٔ خداوند، برخلاف تجربهٔ طبیعت که قانون‌هاش بعد از آزمایش به دست می‌آد، اول باید به قانونی ایمان بیاری و بعد اون‌رو آزمایش کنی.
shariaty
می‌گوید حدود سه ساعت قبل از خودکشی پارسا را توی سینما شهرقصه و قبل از دیدن فیلم آگراندیسمان دیده است.
shariaty
کلیدها به همان راحتی که در رو باز می‌کنند قفل هم می‌کنند.
shariaty
با خودم فکر می‌کنم چرا حیوانات برای زنده ماندن باید با ما آدم‌ها بسوزند. چرا گربه‌ها هستند؟ چرا خلقت این همه شلوغ است؟
shariaty
آدمی که مشهور نیست وجود ندارد. یعنی وجود دارد اما فقط برای خودش نه دیگران.
shariaty

حجم

۹۰٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۱۴ صفحه

حجم

۹۰٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۱۴ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
۲۰,۰۰۰
۵۰%
تومان