بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب روی ماه خداوند را ببوس | صفحه ۲۱ | طاقچه
تصویر جلد کتاب روی ماه خداوند را ببوس

بریده‌هایی از کتاب روی ماه خداوند را ببوس

نویسنده:مصطفی مستور
انتشارات:نشر مرکز
امتیاز:
۳.۷از ۵۲۷ رأی
۳٫۷
(۵۲۷)
شاید خداوند در هیچ جای دیگرِ هستی مثلِ معصومیتِ کودکی، خودش را این گونه آشکار نکرده باشد. من گاهی از شدتِ وضوحِ خداوند در کودکان، پُر از هراس می‌شوم و دل‌ام شروع می‌کند به تپیدن. دل‌ام آن قدر بلندبلند می‌تپد که بُهت‌زده می‌دَوَم تا از لای انگشتان کودکان خداوند را برگیرم.
نازنین
خداوند برای هر کس همون قدر وجود داره که او به خداوند ایمان داره. این یک رابطهٔ دو طرفه‌س.
دابل عین
برخلاف تجربهٔ طبیعت که قانون‌هاش بعد از آزمایش به دست می‌آد، اول باید به قانونی ایمان بیاری و بعد اون‌رو آزمایش کنی. حتی باید بگم هرچه ایمان‌ت به اون قانون نیرومندتر باشه احتمال موفقیت آزمون‌ها بیش‌تره. یعنی هر اندازه که به خداوند باور داشته باشی خداوند همون اندازه برای تو وجود داره. هر چه بیش‌تر به او ایمان بیاری، وجود و حضور او برای تو بیش‌تر می‌شه.»
دابل عین
باران خبر دانایی انسان رو آشفته می‌کنه و وقتی آگاهی کسی آشفته شد خود او هم درمانده می‌شه. دانایی پریشان از جهل بدتره چون به هر حال در ندانستن آرامشی هست که در دانستن نیست.
دابل عین
خداوند و موسی: ای پسر عمران! هر گاه بنده‌ای مرا بخواند، آن چنان به سخن او گوش می‌سپرم که گویی بنده‌ای جز او ندارم اما شگفتا که بنده‌ام همه را چنان می‌خواند که گویی همه خدای اویند جز من.
دابل عین
«به هر حال همه، هیچ چیز نیستند مگر مجموعه‌ای از رفتار. وزن معنوی هر کس مجموع وزن رفتارهاشه. به نظر می‌رسه که هر انتخاب مثل خطی است که بر صفحهٔ سفید هستی خودمون می‌کشیم. بسیاری از آدم‌ها که انتخاب‌هاشون خوب نیست در طول زندگی مجموعه‌ای از خط‌های کج و کوله و نامفهوم تولید می‌کنن که هیچ معنای روشنی ندارن. اما اون‌ها که انتخاب‌هاشون درسته، رفتارهاشون خطوط متوازن و معناداری رو به وجود می‌آره. چیزی شبیه به یک تابلو نقاشی.»
❦︎𝑭𝒂𝒓𝒏𝒂𝒛❦︎
اگر امروز چیزی از خودم باقی نگذارم چه کسی در آینده از وجود من در گذشته باخبر خواهد شد؟ اگر جای پای مرا دیگران نبینند، من دیگر نیستم.
Zahra yaghobi
کتاب چاپ سنگی کوچکی را از کیف‌اش بیرون می‌آورد و شروع می‌کند به خواندنِ یکی از مکالمات خداوند و موسی: ای پسر عمران! هر گاه بنده‌ای مرا بخواند، آن چنان به سخن او گوش می‌سپرم که گویی بنده‌ای جز او ندارم اما شگفتا که بنده‌ام همه را چنان می‌خواند که گویی همه خدای اویند جز من.
اشک انار
هر چه می‌نوشمت تشنه‌ترم ای عطش‌آورترین آب! ای تلخ‌ترین شیرینی! ای سبک‌ترین سنگینی! تو غم‌ناک‌ترین شادی‌زندگی‌ام‌هستی. تو شادی بخش‌ترین اندوهِ هستی‌ام هستی. ای اتفاق سادهٔ پیچیده! چرا مرا نمی‌سوزانی ای سردترین شعلهٔ هستی! ای پَرِ سنگین رها شده از گم‌نام‌ترین پرندهٔ مهاجر هستی! شهر پرنده‌ها کجاست؟
assar
باید قبل از مرگ در چیزی چنگ بیندازم. باید قبل از مردن ناخن‌هام را در خاک فروببرم تا وقتی مرا به‌زور روی زمین می‌کشند به یادگار شیارهایی بر زمین حفر کرده باشم. باید قبل از رفتن خودم را جا بگذارم. اگر امروز چیزی از خودم باقی نگذارم چه کسی در آینده از وجود من در گذشته باخبر خواهد شد؟ اگر جای پای مرا دیگران نبینند، من دیگر نیستم.
.ً..
برای پیدا کردن من که نمی‌خواد این همه راه بیایید توی دشت و بیابان. گفته بود من توی سفره خالی شماهستم. توی چروک‌های صورت عزیز. توی سرفه‌های مادربزرگ. توی شیارهای پیشونی پدربزرگ. توی ناله‌های زنی که داره وضع حمل می‌کنه. توی پینه‌های دست آدم‌های بدبخت و فقیر. توی آرزوهای دخترهای فقیر دم‌بخت که دوست دارند کسی با اسب سفید بال‌دار بیاد و اون‌ها رو از نکبت فقری که توش گیر کرده‌اند نجات بده. توی عینک ته استکانی چشم‌های پدرانِ ناامیدی که با جیب خالی، بچهٔ مریض‌شون رو از این دکتر به اون دکتر می‌برند. توی دلِ دوتا پسر بچهٔ دبستانی که سر یک مدادپاک کن توی خیابون با هم دعواشون می‌گیره. توی دل مردی که شب با جیب خالی باید بره خونه اما از زن و بچه‌هاش خجالت می‌کشه.
phoenix
باید قبل از رفتن خودم را جا بگذارم. اگر امروز چیزی از خودم باقی نگذارم چه کسی در آینده از وجود من در گذشته باخبر خواهد شد؟ اگر جای پای مرا دیگران نبینند، من دیگر نیستم. اما من نمی‌خواهم نباشم. نمی‌خواهم آمده باشم و رفته باشم و هیچ غلطی نکرده باشم. نمی‌خواهم مثل بیش‌تر آدم‌ها که می‌آیند و می‌روند و هیچ غلطی نمی‌کنند، در تاریخ بی‌خاصیت باشم.
foad fahmide
باران خبر دانایی انسان رو آشفته می‌کنه و وقتی آگاهی کسی آشفته شد خود او هم درمانده می‌شه. دانایی پریشان از جهل بدتره چون به هر حال در ندانستن آرامشی هست که در دانستن نیست.
abriin
«این سخت‌ترین کاریه که کسی می‌تونه در تمام زندگی‌ش انجام بده. وای یونس، کشتن عشقی به خاطر عشق دیگه خیلی سخته. چرا من رو به این جا کشوندی؟ یونس تو حق نداشتی با من این کار رو بکنی. تو حق نداشتی من رو عاشق کنی و بعد همه چیز رو به هم بریزی. یونس تو حق نداشتی در کسی که ما رو به هم آشنا کرد، ما رو به هم وصل کرد تردید کنی. یونس تو به همه چیز لگد زدی. من با خداهای دیگران کاری ندارم اما تو حق نداشتی به خدای من و خودت این طور بی‌رحمانه شک کنی. وقتی با تو آشنا شدم همیشه بعد از نماز به خدا می‌گفتم که او بهترین خدایی است که می‌تونه وجود داشته باشه. یونس! نگو که نمک‌دون رو نشکسته‌ای
اِف خِ
«ربطی به پدرم نداره اما احساس می‌کنم قدرت تقدیر خداوند از خواست پدرم و مادرم و حتی از خواست خودمون هم بیش‌تره. خداوند به موسی گفت از دو موقعیت خنده‌م می‌گیره: وقتی من بخوام کاری انجام بشه و تلاش بیهودهٔ دیگران رو می‌بینم تا جلو انجام اون کار رو بگیرند و وقتی من نخوام کاری انجام بشه و جماعتی رو می‌بینم که برای انجام اون کار به آب و آتش می‌زنند.»
اِف خِ
«اما فقط پذیرش او کافی نیست. در چنین مواقعی شما باید به چنین بی‌نهایتی و چنین توانایی‌ای ایمان داشته باشید. منظورم اینه که خداوند برای هر کس همون قدر وجود داره که او به خداوند ایمان داره. این یک رابطهٔ دو طرفه‌س. خداوندِ بعضی‌ها نمی‌تونه حتی یک شغل ساده برای مؤمن‌ش دست و پا کنه یا زکام ساده‌ای رو بهبود بده چون مؤمنِ به چنین خداوندی توقع‌ش از خداوندش از این مقدار بیش‌تر نیست. خداوندِ آن شبانی که با موسی مجادله می‌کرد البته با خداوندِ موسی و ابراهیم همسنگ نیست و خداوند ابراهیمی که از شدت ایمان در آتش می‌ره یا تیغ بر گلوی فرزندش می‌کشه البته که از خداوند آن شبان بزرگ‌تر و قوی‌تره اما حتی چنین خداوندی هم در برابر خداوند علی (ع) به طرز غریبی کوچیکه. اگه ابراهیم برای تکمیل ایمان‌ش محتاج معجزهٔ بازسازی قیامت بر زمین بود یا موسی محتاج تجلی خداوند بر طوره، علی (ع) لحظه‌ای در توانایی و اقتدار خداوندش تردید نکرد و همواره می‌گفت که اگه پرده‌ها بر چیده شوند ذره‌ای بر ایمان او افزوده نخواهد شد.
اِف خِ
«به هر حال همه، هیچ چیز نیستند مگر مجموعه‌ای از رفتار. وزن معنوی هر کس مجموع وزن رفتارهاشه. به نظر می‌رسه که هر انتخاب مثل خطی است که بر صفحهٔ سفید هستی خودمون می‌کشیم. بسیاری از آدم‌ها که انتخاب‌هاشون خوب نیست در طول زندگی مجموعه‌ای از خط‌های کج و کوله و نامفهوم تولید می‌کنن که هیچ معنای روشنی ندارن. اما اون‌ها که انتخاب‌هاشون درسته، رفتارهاشون خطوط متوازن و معناداری رو به وجود می‌آره. چیزی شبیه به یک تابلو نقاشی.»
اِف خِ
خوش‌بختانه هستی اون قدر سخاوت داره که دائم یک فرصت و یک شانس دیگه به شما می‌ده تا دوباره از صفر شروع کنید. اما اگه شما در برابر موقعیتی خوب رو انتخاب کنید راه اندکی وضوح پیدا می‌کنه. در موقعیت بعدی احتمالا با شرایط پیچیده‌تری مواجه خواهید شد که باز هم باید انتخاب کنید. این انتخاب‌ها مثل دالانی هزار تو همیشه در مقابل شما قرار دارن. با هر انتخاب سرعت شما بیش‌تر و بیش‌تر می‌شه. هر انتخابِ درست شتاب شما رو بیش‌تر می‌کنه تا اون‌جا که با سرعت نور هم می‌تونید پیش برید. در مقابل، هر انتخاب بد از سرعت شما کم می‌کنه.
اِف خِ
«هستی لایه‌لایه‌س. تو در تو و پر از راز و البته پیچیده. برای درک اون باید خوب بود. همین.
اِف خِ
ندانستن آرامشی هست که در دانستن نیست
اِف خِ

حجم

۹۰٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۱۴ صفحه

حجم

۹۰٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۱۴ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
۲۰,۰۰۰
۵۰%
تومان