بریدههایی از کتاب در قاب آیینه؛ گزیده گفتوگو با محمد واصف باختری
۵٫۰
(۱)
- دلیل اقبال بیدل در افغانستان و در آسیای میانه از نظر شما در چه بوده؟
- شاید دلایل زیادی داشته باشد، اما اگر من اشتباه نکنم، تا پنجاه سال پیش، مردان ادیب و فاضلی که در زیباییشناسی شعر کلاسیک ما دست بسیار نیرومندی داشتند و در علوم بلاغی متبحر بودند، خیلی فراوان داشتیم. آنها میتوانستند دقایق شعر بیدل را بیشتر و بهتر درک کنند و همچنان کسان زیادی داشتیم که بر عرفان نظری یعنی بر عرفان به مثابه علم، تاریخ عرفان، اصطلاحات عرفا و صوفیه تسلط بیشتر داشتند. البته امروز هم داریم و از زندهها نباید چشم پوشید. دیگر اینکه اساساً در چند صد سال اخیر، ما در افغانستان، خیلی کم، شاعر و ادیبی داریم که به اسلوب خراسانی و عراقی متمایل باشد. به عنوان مثال، در یکصد و پنجاه یا دوصد سال اخیر، یگانه شاعر بزرگ ما که به اسلوب حافظ شعر میسرود، واصل کابلی (۲۱) بود. همه استادان بزرگ ما متمایل به شیوه هندی بودند و چون ابوالمعانی بیدل، بیگمان، قله و اوج مکتب هندی یا سبک هندی است، یکباره متوجه ابوالمعانی شدند.
BookishFateme
- لطفا در مورد عُرس بیدل، کمی توضیح بدهید!
- قضاوت کردن در این مورد، کار مشکلی است مخصوصا که من بیشتر از دو سه بار در عُرس بیدل شرکت نکردهام و آن هم در سالهای اخیر. البته هنگامی که مرحوم شایق اَفَندی در شهر کابل، عُرس بیدل برگزار میکرده ـ در سالهای نخستش ـ من اصلا در این جهان وجود نداشتم و در سال وفات مرحوم افندی، ده ساله بودهام.
خوب این محفل، شامل یکی دو سخنرانی هست و اشعاری از ابوالمعانی بیدل قرائت میشود یا اشعاری که یک عده از شاعران در ستایش آن حضرت سرودهاند و معمولا بخش اعظم عُرسهایی را که من شخصا در آن شرکت داشتهام، سماع و صحبتهای خانقاهی ـ آنچه در شمال افغانستان، جهر و صحبت میگویند ـ یعنی محفل سماع صوفیانه و موسیقی خانقاهی احتوا میکرده.
BookishFateme
- تا جایی که من میدانم، در حدود چهل سال پس از وفات ابوالمعانی بیدل، کلیات او توسط احمدشاه ابدالی (۱) از هند به قندهار آورده شد و جزو مخطوطات کتابخانه سلطنتی قرار گرفت که بعداً کتابخانه سلطنتی، توسط تیمور شاه سَدوزایی (۲) به کابل انتقال داده شد؛ زیرا تیمور شاه، پسر احمدشاه ابدالی، مرکز سلطنت را از قندهار به کابل منتقل کرد. هنگامی که نسخه خطی کلیات ابوالمعانی بیدل به قندهار رسید، مسلماً نسخههایی بر اساس آن برداشته شد و بر اساس نوشته یک عده از مورخین معاصر، مانند استاد عزیزالدین وکیلی پوپَلزایی (۳) به امر وزیر شاهولی خان، نسخههایی از این کتاب آماده شده بود و بیدلخوانی در قندهار ترویج یافت.
چنانکه ما میبینیم، یک عده از بیدلشناسان و بیدلخوانان ما قندهاری بودهاند، مانند: سردار مهردل خان مشرقی (۴) که خود، مردی شاعر و ادیب و فاضل بود و گرایشی داشت در عین حال به عرفان که شرح بَیتَین مثنوی از تألیفات اوست.
BookishFateme
پاسبان منا، آنک آنک
فجر، فجر شکوه شکفتن
آن نخستین هجای جهان شهربانوی آفاق
با گلوبندی از لحظههای بلورین اشراق
ـ هودج از عاج و گیسو ز دیباج ـ
باز از ذهن چوبین جنگل گذر کرد
پاسبان منا، های!
لحظهای این گره، این گران قفل را باز کن از سرانگشت درگاه
تا از این برزخ، از این تنور گدازان
روح زنجیریان تا فراسوی دیوارها، تا رها، تا خدا اوج گیرد. (زندان پلچرخی ـ قوس ۱۳۵۸)
BookishFateme
- «از ژرفای برزخ» همان شعری است که شما در زندان پل چرخی سرودهاید؟
- بلی! بلی!
ـ ۱ ـ
پاسبانا، خدا را
لحظهای این گره ـ این گران قفل ـ را باز کن از سرانگشت درگاه
تا از این دوزخ، از این تنور گدازان
ـ هیزمش، استخوانهای خونین ـ
روح زنجیریان تا فراسوی دیوارها اوج گیرد
پاسبان منا، باز امشب از آن سوی دیوار
گریه کودکی، خواب زنجیریان را برآشفت
گوییا باز دژبان خارا روان بر زمین تن پرنیان گونهای
خاربنهای شلاق خونین خود را فروکاشت
پاسبانا، خدا را
کودک نازپروردهٔ کیست این؟
پاسبانا، برای خدا بازگو
این صدا زان سه پیوند عمری که من داشتم، نیست؟
این نواها از آن ارغنونی که پنداشتم، نیست؟
BookishFateme
تموز ما چه غریبانه و چه سرد گذشت
کبود جامه از این تنگنای درد گذشت
نسیمِ آن سوی دیوار نیز زخمی بود
چو از قبیله اشباح خوابگرد گذشت
ز دوستان گرانجان کجا برم شکوه
کنون که خصم سبکمایه هر چه کرد، گذشت؟
دلم نه بنده افلاک شد، نه برده خاک
ز آبنوس رمید و ز لاژورد گذشت
بگو که کید شغادان به چاهسارش کُشت
مگو که وای ببین رستم از نبرد گذشت!
در این غروب غریبانه، دل هوای تو کرد
حریق لاله ز رگهای برگ زرد گذشت
چو دل به دست ز کویت گذر کنم گویی
یکی ز شیشهفروشان دورهگرد گذشت
قسم به غربت «واصف» که در جهان شما
یگانه آمد و تنها نشست و فرد گذشت
BookishFateme
- پس از کودتای ۱۳۵۷ خورشیدی، شما یک دوره در زندان پل چرخی زندانی بودید. تا جایی که در آثار چاپ شده شما دیده شده است، از شما تنها یک شعر به نام «از ژرفای برزخ» که پیشتر دربارهاش گفتوگویی کردیم، به چاپ رسیده است. غیر از این شعر، آیا شما شعر دیگری هم در زندان سروده بودید؟
- شعرهای دیگر نیز سروده بودم، اما هنگامی که گزینه شعری «... و آفتاب نمیمیرد» به سال ۱۳۶۲ چاپ میشد، چند شعر دیگر ـ به اصطلاح شعرای کهن، از «حبسیات» ـ خود را نیز ضمیمه این مجموعه ساخته بودم، اما سانسورچیان آن وقت و حتی عدهای هم در رهبری انجمن نویسندگان میگفتند که این شعرها به تمام حاکمیت ما برمیخورد و با چاپ آن شعرها مخالفت کردند و بعداً مجال پیدا نشد که در مجموعههای دیگر چاپ شوند. چند شعر سپید است، چند شعر در اسلوب نیماست و دو یا سه غزل هم است. گویا یادگار دوره یک سال و دو ماه زندان.
BookishFateme
حجم
۸۹٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه
حجم
۸۹٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه
قیمت:
۳۱,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد