بریدههایی از کتاب در جستجوی هیچ
۲٫۴
(۴۰۱)
خداوند به قلبت نگاه میکنه پسرم. تو دعا میخونی که قویتر باشی. که بهت کمک کنه کارهای احمقانه نکنی."
" فرانسیس قدیس گفته که وقتی ما با خدا راز و نیاز میکنیم انگار که در جستجو و به دنبال هیچیم."
" اون یه کاتولیک بود. ما خوب میدونیم دعا و راز و نیاز برای چیه. و ما همه چیز رو از خدا میخوایم و اونم به ما میده و کمکون میکنه که در برابر وسوسهها و فریبها قوی باشیم."
ROZHA
خداوند به قلبت نگاه میکنه پسرم. تو دعا میخونی که قویتر باشی. که بهت کمک کنه کارهای احمقانه نکنی."
جو مارچ
" خداوند به قلبت نگاه میکنه پسرم. تو دعا میخونی که قویتر باشی. که بهت کمک کنه کارهای احمقانه نکنی."
Hossein Gh
سرگرمیهایی نبود و حتی اونها رو محکوم میکرد و نمونهای از آلوده کردن تدریجی تمدن میدونست.
اما عمو آبراهام خیلی راحت رهاش کرد، به عقب رفت و براش دست تکون داد. طنابی که قلاب وصل بود کشیده شد و موتور روشن شد.
ریحان
" فرانسیس قدیس گفته که وقتی ما با خدا راز و نیاز میکنیم انگار که در جستجو و به دنبال هیچیم."
میرزا
خداوند به قلبت نگاه میکنه پسرم. تو دعا میخونی که قویتر باشی. که بهت کمک کنه کارهای احمقانه نکنی."
sajkorimo
وقتی ما با خدا راز و نیاز میکنیم انگار که در جستجو و به دنبال هیچیم."
Hossein Gh
" من به یه خواب سرد فرو میرم."
" خواب سرد! چرا؟"
" ممکنه نتونم به نیایش و دعا برسم."
پیرمرد شونههای مرد جوون رو گرفت و به طرف خودش کشید، حالا دو تا مرد روبروی هم ایستاده بودند: " خداوند به قلبت نگاه میکنه پسرم. تو دعا میخونی که قویتر باشی. که بهت کمک کنه کارهای احمقانه نکنی."
" فرانسیس قدیس گفته که وقتی ما با خدا راز و نیاز میکنیم انگار که در جستجو و به دنبال هیچیم."
" اون یه کاتولیک بود. ما خوب میدونیم دعا و راز و نیاز برای چیه. و ما همه چیز رو از خدا میخوایم و اونم به ما میده و کمکون میکنه که در برابر وسوسهها و فریبها قوی باشیم."
صورت شان سرخ شد. امیدوار بود عموش نفهمه که مدارک کارهای احمقانهاش لابلای خرت و پرتهای توی کیفشه.
آبراهام هیچوقت موافق چنین کارها و
ریحان
سیاره سرد و تاریک و بتونه اونجا رو با تیم کلونهایی که ادارهاش میکرد تغییر بده.
آبراهام رو ندیده گرفت. اون پیرمرد به جز غصه و ناامیدی چیزی نمیتونست بهش بده. حالا شان داشت با کارهای شرمآورش میرفت و و آبراهام رو بدون هیچ ناراحتی ترک میکرد. بدون اینکه به آبراهام نگاه کنه گفت: " اونها فقط وسیلهاند عمو، لازم نیست نگران باشی. من فقط ازشون استفاده میکنم، باهاشون زندگی و معاشرت که نمیکنم."
ناله عمیقی از سینه آبراهام بلند شد. " صبر کن. اونها با دستهای خونین ساخته شدند، برای همینه که ما نباید هیچوقت در پیشگاه خداوند ازشون استفاده کنیم. سفرت چقدر طول میکشه؟"
" سه هفته"
" سه هفته موقعیت خوبیه برای دعا و مناجات. نیایش کن."
ریحان
عمو آبراهام با صدای گرفتهای گفت: " یادت باشه که اونها مثل من و تو نیستند."
" اونها انسان نیستند. ساموئل پیر گفته که روح در بدن باقی میمونه، و همینم دلیل اصلی طبقهبندی کلونهای شبه بشریه."
شان دکمه یقهاش رو بست و با دو تا گیره مرتبشون کرد. یونیفورم رو که از توی بستهاش در آورد، بوی تند و زننده مواد شیمیایی و پلاستیکی تو هوا پیچید. اون سِت ارزون قیمت، مناسب موقعیت بدی که داشت بود. آینه توی هال، اون رو رنگ پریده و عصبی اما آماده برای اولین ماموریتش نشون میداد. امیدوار بود که توی این ماموریت بهتر از
ریحان
حجم
۵٫۲ کیلوبایت
حجم
۵٫۲ کیلوبایت
قیمت:
رایگان