بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب ‌‫ظرافت جوجه تیغی | صفحه ۸ | طاقچه
تصویر جلد کتاب ‌‫ظرافت جوجه تیغی

بریده‌هایی از کتاب ‌‫ظرافت جوجه تیغی

۳٫۸
(۱۹۸)
آیا می‌دانید بی‌خبری از خود چه حالتی است؟ روانکاوها آن را ثمره حرکت‌های فریبنده یک ناخودآگاهِ پنهان شده می‌دانند. درواقع، چه حرف بی‌ربطی. ناخودآگاه درخشان‌ترین قدرت اراده آگاه ماست که، وقتی احساسات ما با آن مخالفت می‌کند، برای رسیدن به هدف‌های خود از تمام حیله‌ها استفاده می‌کند.
شمع
داوری ما درباره افراد با توجه به ظاهر، وضعیت و هوش آن‌هاست...
شمع
و چه هیجانی لذت‌بخش‌تر از هیجانی است که خواندن کتاب نصیب انسان می‌کند.
شمع
ما هرگز آن سوتر از یقین‌های خودمان را نمی‌بینیم
az_kh
ولی باید بهای آن پرداخت شود! بها باید زمانی پرداخت شود که آدم به بیراهه می‌رود!
شمع
اگر هستی پوچ است، دیگر در عرصه آن به نحو درخشانی کسب موفقیت کردن از شکست خوردن در آن ارزش بیشتری ندارد. فقط این‌طور راحت‌تر است.
Sayna sedigh
آدم‌ها در جهانی زندگی می‌کنند که در آن واژه‌ها حکومت می‌کنند و نه عمل‌ها
az_kh
. پاپا این‌طوری هر روز خودش را می‌سازد. می‌گویم «می‌سازد» به‌دلیل این‌که فکر می‌کنم هر بار یک ساخت جدیدی صورت می‌گیرد، گویی همه‌چیز در شب خاکستر می‌شود و باید صبح روز بعد از صفر شروع کرد. زندگی انسانی، بدین‌گونه جریان دارد: باید پیوسته هویت انسانی خود را ساخت، هویتِ این مجموعه ضعیف و ناپایدار، بسیار شکننده، که ناامیدی در تمام وجودش خانه کرده و به خود در برابر آینه‌اش دروغی نقل می‌کند که نیاز دارد آن را باور کند.
Mohadese Neshat
شاید زندگی یعنی همین: ناامیدی بسیار، ولی همین‌طور لحظه‌هایی از زیبایی که، در آن لحظه‌ها، زمان همان زمان نیست. درست مثل نت‌های موسیقی که نوعی پرانتز در گذر زمان ایجاد می‌کنند، تعلیق، یک جای دیگر در همین‌جا، یک همیشه در هرگز. آری، همین است، یک همیشه در هرگز.
donye.book
در بعضی وقت‌ها تاریکی فوق‌العاده عمیق بود.
donye.book
این چه جنگی است که ما، با اطمینان از شکست‌مان، در آن شرکت می‌کنیم؟ صبحی پس از صبح دیگر، خسته از همه این نبردهایی که پیش می‌آیند، ما دلهره هر روزی‌مان را در راهرو پایان‌ناپذیری تجدید می‌کنیم که سرنوشت می‌خواهد طی کردن آن، در آخرین ساعت‌ها، بسیار طول بکشد. آری فرشته من، این سهمیه هر روزی ماست: خستگی و افسردگی، تهی بودن، در رنج بی‌حساب غوطه خوردن. گذرگاه‌های جهنم با آن بیگانه نیستند. روزی به بهانه ماندن طولانی در این راهرو به آن گذرگاه‌ها وارد خواهیم شد. از یک راهرو به گذرگاه‌ها: سقوط بی‌درگیری و بی‌تعجب صورت می‌گیرد. هر روز با غم‌انگیزی راهرو تجدید پیمان می‌کنیم و قدم به قدم، راهِ محکومیتِ حزن‌انگیزمان را می‌پیماییم. بعد از سقوط کردن، چگونه انسان متولد می‌شود؟ کدام مردمک‌های مرده روی چشم‌های سوخته می‌توانند قرار گیرند؟ جنگ از کجا آغاز می‌شود و نبرد در کجا پایان می‌گیرد.
donye.book
شاید زنده بودن یعنی همین: دنبال کردن لحظه‌هایی که می‌میرند.
donye.book
چگونه می‌توان وجود داشت اگر آدم نداند در کجا قرار گرفته است.
donye.book
و بعد، باران تابستانی... می‌دانید یک باران تابستانی چیست؟ ابتدا، زیباییِ خالص آسمانِ تابستانی را می‌شکافد، این ترسِ درخور احترامی که قلب را تصاحب می‌کند، انسان خود را، حتا در اوج والایی، چنان ناچیز، چنان تُرد و شکننده، چنان سرشار از عظمت چیزها، مات و مبهوت و مجذوب احساس می‌کند و خود را از بخشندگی جهان غرقِ در شادی می‌بیند.
donye.book
کسی که ابدیت را از خود می‌راند تنهایی را درو می‌کند.
donye.book
مهم مردن و در چه سنی مردن نیست، مهم این است که آدم به هنگام مردن در حال انجام دادن چه کاری است.
donye.book
در بیرون، جهان می‌غرّد یا در خواب است، جنگ همه‌چیز را به آتش می‌کشد، آدم‌ها زندگی می‌کنند و می‌میرند، ملت‌ها نابود می‌شوند، ملت‌های دیگری سر بر می‌کشند که به‌زودی بلعیده خواهند شد و در تمام این آشوب‌ها و خشم‌ها، در این ظهور و خروج و تکرار، در حالی‌که جهان به راه خود می‌رود، آتش می‌گیرد، خود را پاره‌پاره و نابود می‌کند و دوباره زنده می‌شود، زندگی انسانی در جنبش و حرکت است. پس فنجان چای خودمان را بنوشیم.
hamtaf
وقتی که بیماری وارد یک کانون خانوادگی می‌شود، فقط بر یک جسم چیره نمی‌شود بلکه بین قلب‌ها تارهای سیاهی می‌تند که در میان آن‌ها امید رفته‌رفته مدفون می‌شود.
pejman
وقتی نگرانم، به پناهگاهم می‌روم. هیچ نیازی به مسافرت ندارم. رفتن و پیوستن به قلمرو خاطرات ادبی‌ام کفایت می‌کند. زیرا چه وسیله تفریحی شریف‌تر و چه هم‌صحبتی سرگرم‌کننده‌تر از ادبیات وجود دارد و چه هیجانی لذت‌بخش‌تر از هیجانی است که خواندن کتاب نصیب انسان می‌کند.
❦︎𝑭𝒂𝒓𝒏𝒂𝒛❦︎
زیبایی گوهری است که هر چیزی را قابل بخشش می‌کند، حتا ابتذال را. هوشمندی به‌نظر نمی‌آید غرامتی باشد که طبیعت به کسانی می‌پردازد که مورد حمایتش نبوده‌اند، ولی در مورد شخصی که زیباست اسباب‌بازی زائدی است که ارزش گوهر را بیشتر بالا می‌برد. زشتی، همیشه، از پیش محکوم است و من محکوم به تحمل این سرنوشت غم‌انگیز بودم و، علاوه بر این، رنج بیشتری می‌بردم چون ابله نبودم.
Behzad Ezzati

حجم

۲۸۰٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۳۶۰ صفحه

حجم

۲۸۰٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۳۶۰ صفحه

قیمت:
۱۶۵,۰۰۰
تومان