بریدههایی از کتاب بیماری
۳٫۶
(۱۹)
یاد گرفتم یانوسوار زندگی کنم: جوان و درعینِ حال پیر، بهظاهر سالم اما بیمار، خوشحال و بانشاط اما بهشدت غمگین.
آوای دوست
من در این دنیا، در دوره تاریخی و سیاسیِ خاص، در نژاد و وضعیت و جنسیت و خانواده و پیشینهای افکنده شدهام که اختیاری دربارهاش نداشتهام.
آوای دوست
باید به این قضیه پی میبردم که بقیه مردم هم برای خودشان رنجها و غصههایی دارند
آوای دوست
وقتی بیماری را نارساییِ یکی از اجزایِ بدن میدانند برخوردشان با آن (و با بیمار) تفاوت زیادی با زمانی دارد که بیماری را به چشمِ پیشامدی میبینند که دنیا را دگرگون میکند و در دنیایِ زندگیِ بیمار تغییراتی به وجود میآورد.
آوای دوست
لذتباوریِ «عوامانه» نامعقول است: چون قادر نیست همیشه و در هر جا تمامِ امیال و خواستههایمان را برآورده کند و در نهایت به ناخرسندی ختم میشود.
آوای دوست
من از عدم ترسی ندارم. اما از آن طرف چیزهایِ دیگری هم در مرگ مایه افسوس میشوند. مثلاً حزن و اندوهِ بقیه، فرصتهایِ ازدسترفته و ناگزیری از اینکه باید واردِ مسیرِ دیگری از زندگی بشوم که با آنچه خودم میخواستم فرق دارد.
مهدی
«جمیعِ خردها و برهانهایِ دنیا عاقبت به یک نقطه ختم میشوند: اینکه به ما بیاموزند از مردن هراسی نداشته باشیم». پس آمادگی برایِ مرگ هم یکی از درسهایِ چگونه خوب زیستنِ ماست. به قولِ سقراط که میگوید آنها که فلسفه را بهدرستی دنبال میکنند «برایِ مرگ تحصیل میکنند» و «در بینِ تمامیِ مردمان مرگ بر اینها رعب و هراسِ کمتری میافکند» (Phaedo67 D).
مهدی
فلسفه هنری است که ابزارش همان استدلالها هستند، ولی چنانچه این استدلالها تغییری را در باورهایِ مخاطب به بار نیاورند نقص و کمبودی دارند. از این دیدگاه فلسفه به کنش و تغییر اختصاص دارد و البته به باریکبینی و صحتِ منطق.
fatemehgharavi
اما از چه راههایی میشود مرگِ خود را درک کرد؟ از گفتههایِ هایدگر چنین برمیآید که آگاهیِ ما نسبت به مرگ باید در لحظهلحظه زندگیمان حضور داشته باشد. هر لحظه از زندگی را باید بیمانند و برگشتناپذیر بدانیم، لحظهای که ما را هر دم به مرگ نزدیکتر میکند. از آنجا که زمان فقط به پیش میرود و چون ما به لحاظِ زمانی متناهی هستیم، هر لحظه جزیی ضروری از کمانِ زندگی است که از تولد تا مرگ طی میشود. باید مسئولِ چگونه زیستنمان باشیم چون هیچ شانسی دو بار درِ خانهمان را نمیزند. من هیچوقت نمیتوانم امروزم را تکرار کنم.
کاربر ۳۷۹۹۰۲۳
پی بردن به اینکه چیزها «واقعا» چه هستند برایِ ما غیرممکن است، زیرا تمامِ تجربیاتِ ما از چیزها به واسطه دستگاه ادراکی ما انجام میشود. ما هر چیزی را که تجربه میکنیم به شکل ذهنی تجربه میکنیم. ما نمیتوانیم از درونمان بیرون بیاییم و با دنیایِ خارج تماسِ مستقیم داشته باشیم. از آن طرف هم نمیتوانیم تجربه خودمان را با واقعیتِ چیزها مقایسه کنیم، چون در هر صورت باز هم در حالِ مقایسه یک تجربه با تجربه دیگر هستیم. ما نمیتوانیم چیزی را خارج از تجربه خودمان تجربه کنیم. در نتیجه تمرکزِ پدیدارشناسی یا بر تجربه زیستهشده است و یا بر چیزها آنطور که به نظرِ ما میرسند (نه آنطور که خودشان در خودشان هستند). این نگاه را میشود در تقابل با توصیفی علمی و عینینگر از دنیا قرار داد
sareh
پدیدارشناسی چیست؟
پدیدارشناسی نوعی رویکردِ فلسفی است که مدافع توصیفِ تجربه زیستهشده و آگاهیِ انسان است و هستی و زندگی انسان را در دنیا در کانون توجه قرار میدهد و میکوشد نشان دهد این هستی و زندگی انسانی چگونه چیزی است. این رویکرد ساده و توصیفی است، تعبیر و تفسیرهایِ پیچیده فلسفی درباره واقعیت را رد میکند و با پرسشهایی هم که درباره سرشتِ این واقعیت مطرح شده کاری ندارد. در عوض تأکیدش بر تجربه فردیِ ما و شیوهها و راههایی است که چیزها (پدیدارها) را آنطور که به نظرمان میرسند ادراکمیکنیم.
sareh
به دلیل تغییراتی که در تواناییهایِ جسمانیِ یک شخصِ بیمار صورت میگیرد شاید لازم باشد که او هم دنیایِ واقعیاش را دوباره برایِ خودش معنا کند و تغییراتی را در آن به وجود بیاورد. فاصلهها طولانیتر میشوند، سراشیبیها همچون کوه به نظر میرسند و راهپله به جایِ اینکه محلِ عبور باشد تبدیل میشود به مانعی برایِ عبور. دنیای واقعی برایِ فردِ بیمار عوض میشود. در فصلِ اول جغرافیایی از بیماری را به دست دادهام و کوشیدهام نشان دهم که در هنگامِ بیماری دنیایِ پیرامون و طرزِ تعامل با آن چطور تغییر میکند.
Fatima
حجم
۱۷۸٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۲۵۱ صفحه
حجم
۱۷۸٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۲۵۱ صفحه
قیمت:
۸۴,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد