بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب بازپرسی | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب بازپرسی

بریده‌هایی از کتاب بازپرسی

نویسنده:فیلیپ کلودل
انتشارات:نشر پایا
دسته‌بندی:
امتیاز:
۲.۷از ۶ رأی
۲٫۷
(۶)
بازپرس بار دیگر به یاد مرگ افتاد. درست مثل داستان‌هایی که قبلاً خوانده بود: افرادی که این نقطۀ معین را دیده و به آن دنیا رفته و برگشته‌اند تجربۀ خود را تعریف کرده و همگی از نوری شدید و تونلی صحبت کرده‌اند که قبل از بازگشتن به این دنیا، درون آن رفته‌اند. آیا مخروط شیشه‌ای که واردش شده بود، پلکان عجیبی که به شکل مارپیچ به آسمان می‌رفت و این نور شدیدی که تک‌تک ذراتش به چشمان او می‌ریخت و آن‌ها را تر می‌ساخت نوعی از آن تونل بزرگ نبود؟
Tamim Nazari
بازپرس دوباره معذب شد، در واقع به سبب ظاهرش! اصلاح نکرده بود، پیشانی‌اش زخمی جدی برداشته و متورم شده بود، بینی‌اش حساس شده و مرتب آبریزش داشت، جیب پارۀ بارانی سراسر چروکش آویزان شده بود، کفش‌های همچنان‌خیسش به تکه‌ای پوست حیوان می‌ماند که خوب دباغی نشده است و غم عالم او را فرا می‌گرفت وقتی می‌خواست آن دو لکۀ قهوه که کت و شلوارش را کثیف کرده بود زیر بارانی‌اش پنهان کند. با خود فکر کرد: «شبیه بی‌خانمان‌ها شده‌ام... شاید هم مثل یک دائم‌الخمر در حالی‌که حتی در زندگی یک قطره هم الکل ننوشیده‌ام». در مقابل، لباس آن محافظ بی‌عیب‌ونقص بود: نه چروکی، نه لکه، نه پارگی. کفش‌های کاملاً واکس‌خورده‌اش تمام دانه‌برفی‌هایی را که رویش می‌بارید به سخره می‌گرفت. کاملاً اصلاح کرده و همۀ لباس‌هایش نو و پاکیزه بود. انگار تازه از جعبه بیرون آمده باشد.
Tamim Nazari
ـ صبحانه‌تان را تمام نمی‌کنید؟ بازپرس زیر لب و آهسته گفت: ـ دیگر میل ندارم و دیرم هم شده. ـ دیر...؟ شما این را می‌گویید! من حس می‌کنم گاهی انسان از زندگی پیش می‌افتد و همیشه مرگ بی‌موقع فرا می‌رسد. بفرمایید بنشینید و با آرامش صبحانه‌تان را تمام کنید، خودتان را به‌خاطر من معذب نکنید.
Tamim Nazari
بازپرس هر لحظه بیشتر از قبل می‌لرزید. افکارش هم به اندازۀ پاهای یخ‌زده و دردناکش پرسه می‌زد. ناگهان خود را شبیه به یک مجرم، یک تبعیدی، آخرین بازمانده و جان‌سالم‌به‌دربرده‌ای دید که بعد از فرار از یک فاجعۀ شیمیایی، زیست‌محیطی یا اتمی، به دنبال سرپناه می‌گشت. حس می‌کرد جسمش دشمنش شده و در خواب قدم بر می‌دارد. این حالت تمامی نداشت. حس می‌کرد ساعت‌هاست که سرگردان است. همۀ خیابان‌ها به‌همدیگر شبیه و برف، با یکنواختی خود، تمام رد پاها را پاک می‌کرد. آیا او به دور خود می‌چرخید؟
Tamim Nazari

حجم

۱۸۳٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۱۸ صفحه

حجم

۱۸۳٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۱۸ صفحه

قیمت:
۶۵,۰۰۰
تومان
صفحه قبل۱
۲
صفحه بعد