بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب کلیات جامی | صفحه ۲ | طاقچه
کتاب کلیات جامی اثر عبدالرحمن بن احمد جامی

بریده‌هایی از کتاب کلیات جامی

انتشارات:طاقچه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۵از ۲۸ رأی
۴٫۵
(۲۸)
نیک کن! تا نیک پیش آید تو را بد مکن! تا بد نفرساید تو را
بهار
بس عمارت که بود خانهٔ رنج بس خرابی که بود پردهٔ گنج
Iran Afshar
کیسهٔ مظلوم را خالی مکن!
بهار
قدر خود بشناس و مشمر سرسری خویش را! کز هر چه گویم برتری آنکه دست قدرتش خاکت سرشت، حرف حکمت بر دل پاکت سرشت پاک کن از نقش صورت سینه را! روی در معنی کن این آیینه را! تا شود گنج معانی سینه‌ات غرق نور معرفت آیینه‌ات
بهار
قصهٔ عاشقان خوش است بسی سخن عشق دلکش است بسی تا مرا هوش و مستمع را گوش هست، ازین قصه کی شوم خاموش؟ هر بن موی، صد دهانم باد! هر دهان، جای صد زبانم باد! هر زبانی به صد بیان گویا تا کنم قصه‌های عشق املا آنکه عشاق پیش او میرند، سبق زندگی از او گیرند،
حسین
هر که در فعل خود بود مختار فعل او دور باشد از اجبار گرچه از جبر، فعل او دورست اندر آن اختیار مجبورست ورچه بی‌اختیار کارش نیست اختیار اندر اختیارش نیست
Fariba.k
ای جهانی به کام، از در تو! کام خواهم نه دام از در تو به جوار خودم رهی بنمای! در حریم دلم دری بگشای! غایب از من، مرا حضوری بخش! به سروری رسان و نوری بخش! هر چه غیر از تو، ز آن نفورم کن! پای تا فرق غرق نورم کن! چند باشم ز خودپرستی خویش بند، در تنگنای هستی خویش؟ وارهانم ز ننگ این تنگی! برسانم به رنگ بی‌رنگی!
کاربر ۲۰۰۰۳۲۱عالی بود 🌺🌺🌺
مرد دانا به هر چه درنگرد عیب بگذارد و هنر نگرد
moonlight
ای جهانی به کام، از در تو! کام خواهم نه دام از در تو به جوار خودم رهی بنمای! در حریم دلم دری بگشای! غایب از من، مرا حضوری بخش! به سروری رسان و نوری بخش! هر چه غیر از تو، ز آن نفورم کن! پای تا فرق غرق نورم کن! چند باشم ز خودپرستی خویش بند، در تنگنای هستی خویش؟ وارهانم ز ننگ این تنگی! برسانم به رنگ بی‌رنگی!
100
ای ز کرم چاره‌گر کارها! مرهم راحت‌نه آزارها! عقده گشایندهٔ هر مشکلی! قبله نمایندهٔ هر مقبلی!
بهار
هست توئی، هستی مطلق تویی! هست که هستی بود، الحق تویی!
بهار
کس میازار و هر چه خواهی کن!
بهار
نیست درویشی این، که زندقه است نیست جمعیت این، که تفرقه است دلش از سر کار واقف نه معرفت بی‌شمار و عارف نه همچو جوز تهی نماید نغز لیک چون بشکنی، نیابی مغز لفظ‌ها پاک و معنی‌اش گرگین نافهٔ چین ، لفافهٔ سرگین نافه نگشاده، مشک افشاند ور گشایی، جهان بگنداند آنکه شرع خدای ازوست تباه نیست گویا ز سر شرع آگاه کرده در کوی و خانه و بازار شرع و دین را بهانهٔ آزار
mohanna
لله الحمد قبل کل کلام به صفات الجلال و الاکرام هر چه مفهوم عقل و ادراک است ساحت قدس او از آن پاک است به هوا و هوس در او نرسی تا ز لا نگذری به هو نرسی ای همه قدسیان قدوسی گرد کوی تو در زمین بوسی! پرتو روی توست از همه سو همه را رو به توست از همه رو قطع این ره به راه‌پیمایی کی توان گر تو راه ننمایی ؟
کاربر ۲۰۰۰۳۲۱عالی بود 🌺🌺🌺
روی عبادت به تو آریم و بس! چشم عنایت ز تو داریم و بس! در کف ما مشعل توفیق نه! ره به نهانخانهٔ تحقیق ده!
بهار
رو به تو آریم که قادر تویی
بهار
کون و مکان شاهد جود تواند حجت اثبات وجود تواند
بهار
جامی، اگر زنده دلی بنده باش! بندهٔ این زندهٔ پاینده باش! بندگی‌اش زندگی آمد تمام زندگی این باشد و بس، والسلام!
بهار
کیست در عالم ز عاشق خوارتر؟ نیست کار از کار او، دشوارتر نی غم یار از دلش زایل شود نی تمنای دلش حاصل شود
بهار
من نهاده روی در راه توام! کمترین شاگرد در گاه توام! هر چه گفتی عین حکمت یافتم در قبول آن به جان بشتافتم
بهار

حجم

۳۴۶٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

حجم

۳۴۶٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

قیمت:
رایگان