بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب کلیات جامی | طاقچه
تصویر جلد کتاب کلیات جامی

بریده‌هایی از کتاب کلیات جامی

انتشارات:طاقچه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۵از ۲۸ رأی
۴٫۵
(۲۸)
دلا تا کی درین کاخ مجازی کنی مانند طفلان خاک‌بازی؟
Elahe
ترک آزار کردن خواجه دفتر کفر راست دیباجه منکر آمد به پیش او معروف شد به منکر عنان او مصروف نفس محنت گریز راحت‌جوی داردش در ره اباحت روی گاه لافش ز مذهب تجرید گه گزافش ز مشرب توحید
F.m
همت عارف چو گردد زورمند هر چه خواهد، آفریند بی‌گزند
آوای دوست
زشت باشد که عیب خودپوشی واندر افشای دیگران کوشی
amir
چو باشد دو صد حاجت‌ات با خدای، بر ارباب حاجت مزن پشت پای!
S
خدا را، این فلک، بر من ببخشای! به روی من دری از مهر بگشای!
S
طعنه بر شعر، هم به شعر زنم قیمت و قدر آن ، بدو شکنم چکنم؟ در سرشت من اینست! وز ازل سرنوشت من اینست!
F.m
بنما ره! که طالب راهیم ره به سوی تو از تو می‌خواهیم احدی، لیک مرجع اعداد واحدی، لیک مجمع اضداد
normalprole
هر که در فعل خود بود مختار فعل او دور باشد از اجبار گرچه از جبر، فعل او دورست اندر آن اختیار مجبورست ورچه بی‌اختیار کارش نیست اختیار اندر اختیارش نیست
Mohammad
نیفتد بجز عدل هیچ‌ام پسند!
ادریس
نیک کن! تا نیک پیش آید تو را بد مکن! تا بد نفرساید تو را
بهار
بس عمارت که بود خانهٔ رنج بس خرابی که بود پردهٔ گنج
Iran Afshar
کیسهٔ مظلوم را خالی مکن!
بهار
قدر خود بشناس و مشمر سرسری خویش را! کز هر چه گویم برتری آنکه دست قدرتش خاکت سرشت، حرف حکمت بر دل پاکت سرشت پاک کن از نقش صورت سینه را! روی در معنی کن این آیینه را! تا شود گنج معانی سینه‌ات غرق نور معرفت آیینه‌ات
بهار
قصهٔ عاشقان خوش است بسی سخن عشق دلکش است بسی تا مرا هوش و مستمع را گوش هست، ازین قصه کی شوم خاموش؟ هر بن موی، صد دهانم باد! هر دهان، جای صد زبانم باد! هر زبانی به صد بیان گویا تا کنم قصه‌های عشق املا آنکه عشاق پیش او میرند، سبق زندگی از او گیرند،
حسین
هر که در فعل خود بود مختار فعل او دور باشد از اجبار گرچه از جبر، فعل او دورست اندر آن اختیار مجبورست ورچه بی‌اختیار کارش نیست اختیار اندر اختیارش نیست
Fariba.k
ای جهانی به کام، از در تو! کام خواهم نه دام از در تو به جوار خودم رهی بنمای! در حریم دلم دری بگشای! غایب از من، مرا حضوری بخش! به سروری رسان و نوری بخش! هر چه غیر از تو، ز آن نفورم کن! پای تا فرق غرق نورم کن! چند باشم ز خودپرستی خویش بند، در تنگنای هستی خویش؟ وارهانم ز ننگ این تنگی! برسانم به رنگ بی‌رنگی!
کاربر ۲۰۰۰۳۲۱عالی بود 🌺🌺🌺
مرد دانا به هر چه درنگرد عیب بگذارد و هنر نگرد
moonlight
ای جهانی به کام، از در تو! کام خواهم نه دام از در تو به جوار خودم رهی بنمای! در حریم دلم دری بگشای! غایب از من، مرا حضوری بخش! به سروری رسان و نوری بخش! هر چه غیر از تو، ز آن نفورم کن! پای تا فرق غرق نورم کن! چند باشم ز خودپرستی خویش بند، در تنگنای هستی خویش؟ وارهانم ز ننگ این تنگی! برسانم به رنگ بی‌رنگی!
100
ای ز کرم چاره‌گر کارها! مرهم راحت‌نه آزارها! عقده گشایندهٔ هر مشکلی! قبله نمایندهٔ هر مقبلی!
بهار

حجم

۳۴۶٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

حجم

۳۴۶٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

قیمت:
رایگان
صفحه قبل
۱
۲صفحه بعد