بریده‌های کتاب کمیسر برونتی یاد می گیرد که هیچ کتابی را از روی جلد قضاوت نکند
کتاب کمیسر برونتی یاد می گیرد که هیچ کتابی را از روی جلد قضاوت نکند اثر سبا هاشمی نسب

کتاب کمیسر برونتی یاد می گیرد که هیچ کتابی را از روی جلد قضاوت نکند

نویسنده:دونا لئون
امتیاز:
۲.۷از ۱۵ رأیخواندن نظرات
«این هم برام عجیبه که مردم با حرف‌هایی که می‌زنن قدیس می‌شن؛ در صورتی که کارهایی که انجام می‌دیم، خیلی مهم‌تره.»
hamtaf
برونتی گفت: «اگه از شر هرچی کتابه خلاص بشی، از شر تمام خاطرات هم خلاص می‌شی.» پائولا انگار که از روی فهرستی بخواند، جواب داد: «همین‌طور از شر فرهنگ و اخلاقیات و تنوع عقاید و هر بحثی که با نظر فعلیت مغایر باشه.»
hamtaf
همه‌چیز همان‌جا بود، پیش چشمانش. تنها باید به قدر کافی تمرکز می‌کرد تا بتواند آن‌ها را از جایی که برونتی نمی‌دانست کجاست، بیرون بکشد. اگر کتاب را خوانده بود، موضوع و مفهوم کلی‌اش را به یاد می‌آورد. اگر با دقت آن را خوانده بود، متنش را هم به خاطر می‌آورد. با این حال، در یادآوری چهره‌ها بی‌استعداد بود و هیچ‌وقت یادش نمی‌ماند که قبلاً کسی را دیده‌است؛ اما مکالماتش با آن‌ها را به یاد می‌آورد.
شهرزاد
اظهارنظرهای توریست‌ها همیشه می‌تواند دریچه‌ای رو به دنیای حقیقی باشد.
hamtaf
کتاب‌های قدیمی همیشه برونتی را از نوستالژی قرن‌هایی می‌انباشت که در آن‌ها نزیسته بود. کاغذشان از جنس پارچه‌های کهنه‌ای بود که تکه‌تکه و کوبیده و خیسانده شده بودند. بعد، پس از دوباره کوبیدن، با دست به شکل صفحاتی بزرگ و آمادهٔ چاپ درآمده بودند. سپس بارهاوبارها تا شده بودند و با دست به هم دوخته و صحافی شده بودند. برونتی با خود فکر کرد این‌همه زحمت فقط برای ثبت و یادآوری اینکه چه کسی هستیم و چطور فکر می‌کنیم.
hamtaf
برونتی می‌توانست افسری یونیفورم‌پوش به دنبال فرانچینی بفرستد؛ اما تسلیم میلش به بیرون رفتن و جنب‌وجوش شده بود و به این ترتیب، دو ساعت را هدر کرده بود. هدر کرده بود؟ مکالمهٔ مطبوعی با ویانلو داشت، بخشی از جوانی‌اش را به خاطر آورده بود و باورش به اینکه بعضی از افراد با ذاتی بد متولد می‌شوند، از سوی مرجعی بی‌طرف تأیید شده بود. روی هم رفته، زمانش مفیدتر از آن سپری شده بود که بعدازظهر را پشت میزش به خواندن پرونده‌ها بگذراند.
شهرزاد
«ازم تشکر کرد و گفت بهم افتخار می‌کنه؛ اما بعد گفت امیدواره فهمیده باشم چقدر سخته که آدم تنها چیزی که برای کار کردن داره، بدنش باشه.» برونتی لبخند تلخی زد. «اول منظورش رو نفهمیدم؛ اما بعداً چرا. من تمام روز کار کرده بودم؛ یعنی به نظر خودم کل روز اومده بود؛ هرچند که فکر کنم فقط چند ساعت شد. اما کل پولی که گرفته بودم فقط اون‌قدری بود که مادرم بتونه باهاش یه‌کم پاستا و یه‌کم برنج یا شاید هم یه تکه پنیر بخره. بنابراین فهمیدم منظورش چیه. اگه فقط با بدنت کار کنی، فقط کار می‌کنی تا شکمت رو سیر کنی. حتی همون‌موقع هم می‌دونستم که نمی‌خوام زندگیم رو این‌طوری بگذرونم.»
شهرزاد
«این هم برام عجیبه که مردم با حرف‌هایی که می‌زنن قدیس می‌شن؛ در صورتی که کارهایی که انجام می‌دیم، خیلی مهم‌تره.»
شهرزاد
برونتی با خود عهد کرده بود که تا پایان سال یا شاید تا ظهور شهریار فیلسوف، هرآنچه به سیاست مربوط باشد، نخواند.
Hds
برونتی از پنجره‌اش بیرون را نگاه می‌کرد. چهار چلچله از سمت راست به چپ پرواز کردند. رومی‌ها چنین نشانه‌ای را به فال نیک می‌گرفتند.
hamtaf

حجم

۳۴۵٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۳۰۰ صفحه

حجم

۳۴۵٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۳۰۰ صفحه

قیمت:
۱۰۵,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
۲صفحه بعد