بریدههایی از کتاب چارلز داروین
۳٫۹
(۱۵)
این کتاب بیش از هر کتاب دیگری برای داروین درآمد داشت. نیز نشان داد که داروین این نظریه را که صفات اکتسابی به ارث میرسند، و دیدگاه غالب بیشتر دانشمندان آن زمان بود، به اشتباه پذیرفت.
kosar ahmadi
خانوادهی او چنان به ساعتها کار در اتاق مطالعهاش که به بررسی دقیق سختپوستان میپرداخت عادت کرده بودند که روزی یکی از پسرانش از دوستش میپرسد «پدرت سختپوستانش را کجا مطالعه میکند؟»
kosar ahmadi
توصیف فیتزروی برای انقراض چنین بود: «درِ کشتی نوح را خیلی کوچک ساخته بودند.»
kosar ahmadi
در این هنگام چارلز علاقه جدیدی به دختران پیدا کرد. او شیفتهی فنیاون شده بود، که دوست خواهرانش بود. ظاهراً تمام جوانان شروزبری از فنی خوششان میآمد. چارلز به خانهشان میرفت و با همدیگر به شکار میرفتند. احتمالاً او اولین دوست دختر چارلز بود.
kosar ahmadi
روزی هنگامی که داروین در نزدیکی خانهاش سوار کالسکه بود پاسخ این پرسش آزاردهنده که چرا زادگان از نیاکان خود اشتقاق پیدا میکنند به نظرش رسید. او در زندگینامهاش چنین نوشت «پاسخ ... این است که زادگان تغییر یافته... تمایل دارند تا با مکانهای متعدد و بسیار متنوع در اقتصاد طبیعت سازگاری یابند.» این مفهوم مناسب بومشناختی به او کمک کرد تا بنیاد استدلال خود را تنظیم کند ــ انتخاب طبیعی سازگاریافتهترین تفاوتها را برای یک محیط معین انتخاب میکند.
محمد طاهر پسران افشاریان
لایل در ۱۸۵۵ به داروین پیشنهاد کرد که مقالهی یک طبیعیدان گمنام را با عنوان «در مورد قوانینی که ایجاد گونههای جدید را تنظیم کرده است» بخواند. نویسندهی مقاله آلفرد راسل والاس بود. این مقاله با طرحهای داروین در مورد تکامل و انتخاب طبیعی در ۱۸۴۲ و ۱۸۴۴ شباهتهایی داشت، ولی داروین نوشتههای والاس را تهدیدی محسوب نکرد. لایل برعکس او فکر میکرد و اصرار کرد تا چارلز خلاصهای از نظریهی خویش را تهیه کند. بدین ترتیب چارلز شروع به کار بر روی «کتاب بزرگ» اش کرد که آن را «انتخاب طبیعی» مینامید. بخشی از این دستنوشته توسط هوکر، هاکسلی، و جان لاباک، دوست داروین در همسایگی و یکی از اعضای پارلمان خوانده شد. در پنجم سپتامبر ۱۸۵۷، داروین خلاصهای از «کتاب بزرگ» را برای اِیسا گرِی دوست گیاهشناس آمریکاییاش در هاروارد فرستاد
محمد طاهر پسران افشاریان
وقتی سرانجام والاس از این جریان آگاهی پیدا کرد، بسیار با گذشت بود و تشخیص داد که همهی کار واقعی توسط داروین انجام شده است. بعدها او در سرگذشت خود نوشت:
هم داروین و هم دکتر هوکر با شیوهای مودبانه و محترمانه نامهای به من نوشتند و به من اطلاع دادند که چه چیزی انجام شده است و امیدوار بودند که من آن را تأیید کنم. البته نه تنها من آن را تأیید کردم، بلکه حس کردم که آنها با گذاشتن بینش ناگهانی من... در همان سطح زحمات طولانی داروین که بیست سال پیش از من به همان نقطه رسیده بود، و طی این زمان دراز پیوسته کار کرده بود تا بتواند این نظریه را با چنان حجمی از حقایق و استدلالهای سازمانیافته به جهان عرضه کند که همه را به پذیرش آن ناگزیر کند، بیش از آن که شایستهی آن باشم به من افتخار و اعتبار دادهاند. (زندگی من، ۱۹۳)
داروین و والاس در تمام مدت زندگی داروین با هم تماس داشتند، و حتی چارلز یک حقوق بازنشستگی دولتی برای او گرفت.
محمد طاهر پسران افشاریان
داروین تنها مسافر بیگل نبود، بلکه چهار نفر دیگر هم بودند. در سفر اول بیگل فیتزروی چهار بومی اهل تیئرّا دل فوئگو را دزدیده و با خود به انگلستان برد تا آنها را تربیت کرده و متمدن سازد با این فکر که آنها را به این مجمعالجزایر باز گرداند تا مسیحیت را در بین همنوعانشان ترویج کنند
محمد طاهر پسران افشاریان
در اوایل سفر در سپتامبر ۱۸۳۲ در حدود ۳۰۰ مایلی جنوب بوئنوس آیرس داروین در یک صخره کم ارتفاع مقداری استخوان و صدف دید. داروین و کاوینگتون با استفاده از کلنگ فسیل استخوانهای بزرگی را، از جمله یک استخوان آرواره عظیم با یک دندان را بیرون آوردند. این اسکلت یک نوع میمون بزرگجثه به نام مگاتریوم و یکی از هیجانآورترین کشفهای داروین بود. در آن زمان فقط یک نمونهی کامل شناخته شده در اروپا وجود داشت و واژهی انقراض ایدهای انقلابی همانند «استحاله» بود. این واژه را در آن زمان به جای «تکامل» به کار میبردند. توصیف فیتزروی برای انقراض چنین بود: «درِ کشتی نوح را خیلی کوچک ساخته بودند.»
محمد طاهر پسران افشاریان
به علاوه داروین مجموعه عظیمی از نمونههای جانوری و گیاهی را گردآوری کرد. سیمس کاوینگتون «ویولونزن و مستخدم کابین» به عنوان کمک در خدمت او بود تا در پوست کندن و تمیز کردن پرندگان و پستانداران و مرتب کردن و جمعآوری صدفها، گیاهان، استخوانها، سنگها، فسیلها و غیر آنها به داروین کمک کند. او این نمونهها را در بندرگاههایی که لنگر میانداخت مانند مونتهویدئو در اوروگوئه؛ ریو دو لا پلاتا در آرژانتین؛ جزایر فالکلند؛ بوئنوس آیرس در آرژانتین؛ و بالپارائیسو در شیلی برای هنسلو میفرستاد
محمد طاهر پسران افشاریان
رابرت فیتزروی کاپیتان کشتی دنبال طبیعیدانی بود که همسفر مناسبی باشد و هنسلو داروین را بهعنوان مناسبترین فرد برای این کار به او توصیه کرده بود. پدر داروین به این موضوع اعتراض داشت و فهرستی از دلایلی که این «برنامه ماجراجویانه» کار خوبی نیست تهیه کرده بود. با این حال او گفته بود که اگر یک شخص دارای عقل سلیم که او به عقایدش احترام میگذارد باور داشت که این کار صحیحی است، او آن را میپذیرد. طبق معمول داروین به خواست پدرش تن در داد و به مائر، در بیست مایلی شروزبری رفت تا با عمو جاس به شکار بپردازد. هنگامی که داروین این فرصت مسافرتی را برای عمویش توضیح داد، جاس به سرعت پاسخهایی را برای فهرست اعتراضات دکتر داروین آماده کرد. او سپس به مانت برگشت و دکتر داروین را متقاعد کرد که این بهترین موقعیتی است که میتواند به سروسامان دادن داروین کمک کند.
محمد طاهر پسران افشاریان
خوشبختانه چارلز تحت سرپرستی جناب پروفسور استیونس هنسلو قرار گرفت، گیاهشناسی که بیش از هر کس دیگری بر آیندهی او اثر گذاشت. چارلز در گردشهای علمی هنسلو را همراهی میکرد و اغلب برای شام به خانهاش دعوت میشد. آنها مدتهای طولانی با هم قدم میزدند در حالی که هنسلو دربارهی تاریخ طبیعی آن منطقه گفتگو میکرد. در کمبریج چارلز به «مردی که با هنسلو قدم میزند» معروف شد. او، در این محیط برخلاف کمبریج، پیشرفت کرد و حواسش بر درسهایش متمرکز بود.
محمد طاهر پسران افشاریان
او این محیط را بیشتر دوست میداشت و با دانشجویان همفکر خود به گردآوری سوسک و گیاهان میپرداخت، از جمله عموزادهاش ویلیام داروین فاکس که نزدیکترین دوستش بود. او به گروهی که ورقبازی میکردند و مشروب میخوردند پیوست و مدتی را به بطالت گذرانید. هنگام تعطیلات به خانه باز میگشت تا فِنی را ببیند، اما یک کریسمس به شروزبری بازنگشت و فِنی از او دلخور شد و دوستیشان به سردی گرایید.
محمد طاهر پسران افشاریان
چارلز از اینکه به اصول اعتقادی کلیسای انگلیس اعتراف کند احتیاط میکرد، ولی فکر اینکه کشیش روستایی شود بهنظرش جالب میرسید، زیرا وقت آن را داشت تا به مطالعهی تاریخ طبیعی بپردازد. تا پیش از رفتن به کمبریج او نیاز داشت زبان لاتین یا یونانیاش را تقویت کند، بنابراین پدرش یک معلم خصوصی برایش گرفت. در این هنگام چارلز علاقه جدیدی به دختران پیدا کرد. او شیفتهی فنیاون شده بود، که دوست خواهرانش بود. ظاهراً تمام جوانان شروزبری از فنی خوششان میآمد. چارلز به خانهشان میرفت و با همدیگر به شکار میرفتند. احتمالاً او اولین دوست دختر چارلز بود.
چارلز پس از هشت ماه دوره کردن زبان لاتین و یونانی آماده شد و در سال ۱۸۲۸ به کالج کریست در کمبریج رفت
محمد طاهر پسران افشاریان
آزاداندیش بودند.
چارلز از اینکه به اصول اعتقادی کلیسای انگلیس اعتراف کند احتیاط میکرد، ولی فکر اینکه کشیش روستایی شود بهنظرش جالب میرسید، زیرا وقت آن را داشت تا به مطالعهی تاریخ طبیعی بپردازد. تا پیش از رفتن به کمبریج او نیاز داشت زبان لاتین یا یونانیاش را تقویت کند، بنابراین پدرش یک معلم خصوصی برایش گرفت. در این هنگام چارلز علاقه جدیدی به دختران پیدا کرد. او شیفتهی فنیاون شده بود، که دوست خواهرانش بود. ظاهراً تمام جوانان شروزبری از فنی خوششان میآمد. چارلز به خانهشان میرفت و با همدیگر به شکار میرفتند. احتمالاً او اولین دوست دختر چارلز بود.
چارلز پس از هشت ماه دوره کردن زبان لاتین و یونانی آماده شد و در سال ۱۸۲۸ به کالج کریست در کمبریج رفت
محمد طاهر پسران افشاریان
چارلز و راس بهعنوان دو اشرافزادهی جوان ثروتمند، در شهری بزرگ و هیجانآور زندگی خوبی داشتند. چارلز فکر میکرد که درسهای پزشکی کسلکننده است و وحشت از جراحی بدون بیهوشی بیش از آن بود که بتواند تحمل کند. در سال دوم تحصیل در ادینبرو، چارلز درسهای پزشکیاش را به کناری نهاد و در عوض بر تاریخ طبیعی تمرکز کرد. او به دیدن ماهیگیران محلی میرفت و تورهایشان را بازرسی میکرد. او همچنین به رابرت ادموند گرانت پزشک و جانورشناس، و متخصص اسفنجها تمایل پیدا کرده بود که با گردش علمی در مصب رودخانهی فورت، طرحهای علمی، و سخنرانی در مجامع علمی علاقه او را به نرمتنان دریایی برانگیخته بود.
محمد طاهر پسران افشاریان
او شیفتهی شرح سفرهای اکتشافی ادمونستون بود و هر دو با هم دوست شدند. چارلز بیشتر به تاریخ طبیعی علاقه داشت تا پزشکی، و این ناخشنودی را در نامههایش به خواهرانش ابراز میکرد.
در سال دوم تحصیل در ادینبرو چارلز با اجازهی پدرش به پاریس سفر کرد تا دائیزادههایش (از جمله اما وجوود) را ببیند، که برای تعطیلات به آنجا رفته بودند. چارلز و اِما، که هر دو هجده ساله بودند، با همدیگر بزرگ شده بودند. چارلز در نامهای به خواهرانش نوشته بود که اِما خانم جوان و زیبایی شده است.
محمد طاهر پسران افشاریان
در همین حال، خواهران چارلز دکتر داروین را راضی کردند تا چارلز را از ادینبرو فرا خواند که او در آوریل ۱۸۲۷ چنین کرد. او تصمیم گرفت که اگر چارلز قرار نیست پزشک شود، پس باید کشیش شود. این امر فقط در یک دانشگاه انگلیسی مورد تأیید کلیسای انگلیس ممکن بود، بنابراین چارلز به دانشگاه کمبریج فرستاده شد تا به تحصیل بپردازد، خانوادهی داروین نه تنها مذهبی نبودند بلکه نقطهی مقابل آن واقعیت داشت، چون پدربزرگش اراسموس، پدرش رابرت و برادرش راس آزاداندیش بودند.
محمد طاهر پسران افشاریان
او شیفتهی شرح سفرهای اکتشافی ادمونستون بود و هر دو با هم دوست شدند. چارلز بیشتر به تاریخ طبیعی علاقه داشت تا پزشکی، و این ناخشنودی را در نامههایش به خواهرانش ابراز میکرد.
در سال دوم تحصیل در ادینبرو چارلز با اجازهی پدرش به پاریس سفر کرد تا دائیزادههایش (از جمله اما وجوود) را ببیند، که برای تعطیلات به آنجا رفته بودند. چارلز و اِما، که هر دو هجده ساله بودند، با همدیگر بزرگ شده بودند. چارلز در نامهای به خواهرانش نوشته بود که اِما خانم جوان و زیبایی شده است.
محمد طاهر پسران افشاریان
چارلز و راس بهعنوان دو اشرافزادهی جوان ثروتمند، در شهری بزرگ و هیجانآور زندگی خوبی داشتند. چارلز فکر میکرد که درسهای پزشکی کسلکننده است و وحشت از جراحی بدون بیهوشی بیش از آن بود که بتواند تحمل کند. در سال دوم تحصیل در ادینبرو، چارلز درسهای پزشکیاش را به کناری نهاد و در عوض بر تاریخ طبیعی تمرکز کرد. او به دیدن ماهیگیران محلی میرفت و تورهایشان را بازرسی میکرد. او همچنین به رابرت ادموند گرانت پزشک و جانورشناس، و متخصص اسفنجها تمایل پیدا کرده بود که با گردش علمی در مصب رودخانهی فورت، طرحهای علمی، و سخنرانی در مجامع علمی علاقه او را به نرمتنان دریایی برانگیخته بود.
محمد طاهر پسران افشاریان
حجم
۲٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه
حجم
۲٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه
قیمت:
۲۸,۰۰۰
تومان