بریدههایی از کتاب من
۳٫۷
(۲۷)
بين آنچه من هستم و آنچه ديگران فکر میکنند گسستی وجود دارد پس بايد اذعان کنم گسستی هم ميان آنچه من از ديگران در ذهن دارم با آنچه آنها واقعا در خودشان هستند وجود دارد.
nastar-esm
ما فقط وقتی میتوانيم بفهميم چه میخواهيم که بفهميم چه چيزهايی را نمیخواهيم: وقتی که دريابيم ناگزيريم دست به انتخاب بزنيم.
گلی فیروزکوهی
در جهانی که دائما در حال تغيير است، هيچ خود ثابتی وجود ندارد.
nastar-esm
ما در تلاش و تقلاييم تا بهرغم همه رويدادهای تصادفی و بلاهايی که بر سر هر موجود پيچيدهای در جهانی غيرشخصی میآيد، خودمان باشيم و به زندگیمان معنايی ببخشيم. اين مضمون اصلی آثار نويسندگانی همچون کامو و کوندراست. اگر زندگی ارزشی داشته باشد، اين ارزش بايد در همين روند زندگی نهفته باشد نه در نتيجه نهايی آن، چراکه نتيجه نهايی مرگ است و تجزيه شدن عناصری که اين موجود پيچيده و ذیشعور را به وجود آورده است.
گلی فیروزکوهی
خلاصه اينکه اگر سعی کنيم در تصميمگيریمان همه جوانب امر را بسنجيم و حساب همه چيز را بکنيم، در باتلاقی از دلايل و انگيزههای مختلف فرو خواهيم رفت.
Anahid
ضعفهايتان را به گونهای به نمايش بگذاريد که قدرتتان را به رخ بکشند.
Sarsar Etr
تداوم و توسعه دين ربط چندانی به درستی نظام باورهايش ندارد، عامل اصلی استمرار دين اين است که نويدبخش مجموعهای از باورهاست که بر هر باور ديگری غلبه دارد: اينکه تو مهمی؛ زندگیات معنايی دارد؛ شفا يافتهای و رستگار شدهای؛ اينکه عاقبت آن شرافت و اصالتی را که در آشفتگی و سردرگمیهای زندگی روزمره آرزويش را داشتی، به دست آوردهای؛ گمگشتهای هستی که سرانجام خانهات را يافتهای.
گلی فیروزکوهی
حتی بدن من هم جايگاهی مادی دارد و من میتوانم بهطور ذهنی خودم را از آن مجزا ببينم. من خيلی راحت میتوانم ناخن پايم را وارسی کنم و يا جای دردی را در بدنم تشخيص دهم! اما حسِ من بودنم جايگاهی مادی ندارد، يک فرايند است.
امیر
از ديد يک اگزيستانسياليست هيچ چيز ثابت و قطعی نيست؛ هيچ ماهيت مطلقی وجود ندارد که مجبور باشيم زندگیمان را با آن تطبيق دهيم. ما آزاديم که معيارهای شخصیمان را برای موفقيت انتخاب کنيم. پس از نظر يک اگزيستانسياليست موفقيت واقعی در هنر زندگی اين است که بدانيم ما آزاديم که انتخاب کنيم و عملاً نيز بر همين اساس زندگی کنيم.
vahidk
پس هنر زندگی و هنر فهم و پروراندن اين «من» که هويتمان است مستلزم اين است که ببينيم چگونه با مسئله گذاشتن و گذشتن از چيزها مواجه میشويم. و اگر حق با بودا باشد، اين راهی است که ما را نه به سوی يأس و نااميدی بلکه به سوی رضايت و خشنودی میبرد.
مصطفی شهپری
حرف مادهگرايان افراطی که ذهن را با کار مغز يکی میدانند، با وجود اينکه بهطور گستردهای مطرح شده، همان معنی را میدهد که بگوييم يک تابلوی نقاشی ون گوگ چيزی به جز ميليونها ميليون ذرّه کوچک رنگی نيست. ماهيت، معنا و واقعيت يک اثر هنری را نمیتوان با بررسی رنگ و بوم نقاشی بيان کرد. هر پديدهای ــ چه پديدههای قابل مشاهده بيرونی و چه آنهايی که در درون خودمان تجربه میکنيمــ مقياس و محدوده خاصی دارد که در چارچوب آن معنادار است. اگر آن را در سطح و مقياسی نادرست در نظر بگيريم معنا و نقش خودش را از دست میدهد و در واقع اصلاً وجود نخواهد داشت.
nastar-esm
میدهد. به عبارت ديگر در فلسفه بودايی خود يک فرايند است نه يک چيز. فرايندی است که بدن مادی را به آگاهی میرساند. اما ــ مثل دوربين عکاسی که عکس هر چيزی را میتواند بگيرد به جز خودشــ خودش نمیتواند در جهانی که نقشهبرداریاش میکند ظاهر شود. من میتوانم «من» بودن را حس کنم، اما نمیتوانم توضيح دهم که من بودن يعنی چه، زيرا هر گونه توضيحی به کمک مقولاتی بيان میشود که ما برای توصيف جهان تجربهشدهمان به کار میبريم. اما من «در» اين جهان نيستم؛ من در حال تجربه کردن اين جهانم. هر چيزی که توصيفش میکنم «آنجا» است، آن بيرون در زمان و مکان جای دارد.
امیر
در واقع يکی از مشخصههای اصلی رويکرد اگزيستانسياليستی اين اعتقاد است که ما ماهيت ثابتی نداريم و خودمان را در جريان زندگی میسازيم. مثل همان گفته معروف سيمون دوبووار که میگويد: «هيچکس زن به دنيا نمیآيد، بلکه زن میشود.»
vahidk
وقتی که احساس سردرگمی میکنيد يا حس میکنيد که زندگیتان هيچ معنا و جهتی ندارد اگر يک عصبشناس بيايد و به شما بگويد که همه اينها در اثر چيزهايی است که در قشر مخ شما اتفاق میافتد، کمکی به حل مشکل شما نکرده است. فلسفه برای اينکه به مسائل مربوط به زندگی و چگونه زيستن بپردازد بايد بتواند فرايند انديشيدن و انتخاب کردن ما را به گونهای شرح و توضيح دهد که واقعا تأثيری برايمان داشته باشد وگرنه چيزی بيش از يک تفنن فکری نخواهد بود.
vahidk
ما در تلاش و تقلاييم تا بهرغم همه رويدادهای تصادفی و بلاهايی که بر سر هر موجود پيچيدهای در جهانی غيرشخصی میآيد، خودمان باشيم و به زندگیمان معنايی ببخشيم. اين مضمون اصلی آثار نويسندگانی همچون کامو و کوندراست. اگر زندگی ارزشی داشته باشد، اين ارزش بايد در همين روند زندگی نهفته باشد نه در نتيجه نهايی آن، چراکه نتيجه نهايی مرگ است و تجزيه شدن عناصری که اين موجود پيچيده و ذیشعور را به وجود آورده است.
گلی فیروزکوهی
اما خطری که در پس اين موضع دفاعی ما نسبت به اصالت شخصيتمان نهفته، اين است که اصالتمان شکلی جعلی و تصنعی به خود بگيرد و بدون هيچ پايه و اساس واقعی، صرفا به داشتن ايمان و اعتقاداتی قوی تظاهر کنيم. و خواهيم ديد که اين راهی است که به پرتگاه بنيادگرايی و تحجر میرود: آرزوی داشتن هدف و آرمانی که بتوانيم خودمان را بیچونوچرا وقف آن کنيم.
vahidk
ما بدون تحقق يکی از اين دو شرط نه میتوانيم به زندگیمان معنايی ببخشيم و نه میتوانيم به موقعيتی برسيم: يا بايد باور داشته باشيم که يک نظام عينی و بيرونی ارزش و معنا وجود دارد (چه آن را از خدا گرفته باشيم و چه در دل طبيعت نهفته باشد) يا اينکه بايد متعهد شويم که به اراده خودمان نظام ارزشهايمان را بسازيم. اگر هر يک از اين باورها را رد کنيم بدون اينکه ديگری را بپذيريم غرق در يأس و پوچی خواهيم شد.
vahidk
«من» هسته مرکزی تجربههای ماست؛ آن چيزی است که جهان را تجربه میکند، نه بخشی از آنچه به تجربه درمیآيد. هيچکس نمیتواند بفهمد «من» بودنش وقتی که دارد کاری را انجام میدهد واقعا چيست. «من» بخشی از جهان نيست، بلکه جايی است که از آن جهان را میبينيم.
vahidk
در واقع مادهگرايان حق دارند که میگويند در جهان مادی جايی برای چيز ديگری وجود ندارد، برای چيزهايی از جنس «دنيای اشباح» که ذهنی است نه جسمی. پشت چشمهای ما هيچ فضای خالی وجود ندارد که از آن جهان را بنگريم. هرچه هست استخوان است و مغز. اما من اين را هم میدانم که وقتی از «من» حرف میزنم يا وقتی با «تو» مواجه میشوم دارم راجع به يک شخص حرف میزنم نه راجع به مجموعهای از سلولهای عصبی متصل به يک بدن. از طرفی ديدگاه دوگانهانگار هم دستکم با حس شخصی و مبتنی بر عقل سليم ما از خودمان، با گفتگوی درونی و نگاهی که هر يک از ما را موجودی يگانه میسازد، جور درمیآيد.
vahidk
با طرح مفهوم عدم قطعيت کوانتومی شايد بتوان ادعا کرد در دل کنشهای ما که تحت کنترل سيستم عصبیمان هستند عنصر تصادف وجود دارد اما نمیتوان مدعی شد که تجربه شخصی ما از آزادی صرفا نتيجه تصميمگيری تصادفی است. چراکه ما آزادیمان را دقيقا به صورت سبک وسنگين کردن گزينههای مختلف، سنجيدن جنبههای مثبت و منفی هر انتخاب و بررسی اولويتهايمان تجربه میکنيم. اين درست جايی است که من به عنوان يک سوژه تجربهگر انتخاب میکنم و از اين راه واقعا در جهان تأثير میگذارم.
vahidk
حجم
۱۵۹٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۲۳۵ صفحه
حجم
۱۵۹٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۲۳۵ صفحه
قیمت:
۴۹,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد