بریدههایی از کتاب تراوشات یک ذهن آشفته
۳٫۷
(۹)
لذتی که در انتقام هست در هیچ چیزِ دیگری نیست.
سیّد جواد
برخی زنها هدفشان از ازدواج، یافتن مردی دقیقا شبیه پدرشان است
سیّد جواد
تا هزارسال دیگر هم اگر فریاد برآوریم در طبیعت زباله نریزید، گوش عدهیی بدهکار نخواهد بود.
سیّد جواد
این روزها لایک و کامنتگرفتن از نان شب هم برای برخی واجبتر است.
سیّد جواد
هزارتا آدم آنور دنیا چند سال زحمت میکشند، چند میلیون دلار هزینه میکنند تا یک فیلم بسازند، اما اسمشان را یکبار اول و یکبار آخر فیلم، آنهم خیلی کوتاه و مختصر ذکر میکنند که الحمدالله هیچکدام ما نگاهی هم به آن نمیاندازیم، اما طرف فقط روی همان فیلم که مجانی کپی کرده و از آن پول درمیآورد یک زیرنویس گذاشته، از اول تا آخر فیلم هزار و چهارصد و پنجاهوشش بار اسمش را درشت روی صفحه میزند تا همه بفهمند چه هنر عظیم و خارقالعادهیی به خرج داده.
سیّد جواد
طرف سی سال زندان بوده، الان به اسم مشاور و روانشناس همان تجربیات ناگوارش را چنان بهعنوان رازهای موفقیت به خوردِ مردم میدهد که گویی تمام قلههای موفقیت را یک روزه طی کرده.
سیّد جواد
آنهایی که من را از نزدیک میشناسند خیلی دلِ خوشی از من ندارند.
سیّد جواد
امروز اگر میخواهید یک زن جوان را به بدترین شکل ممکن عصبانی و خشمگین کنید و حالش را بگیرید، باید به او بگوید: خانهدار! یعنی یکجوری روحیهی لطیفش خُرد میشود که با صدهزار چسب قطرهیی هم نمیتوان تکههایش را بههم چسباند.
بابا طرف درس خوانده، دماغ عمل کرده، هزار جای صورتش را بوتاکس کرده، تو انتظار داری آشپزی کند؟ واقعاً بویی از انصاف و مروت بُردهیی؟ تو اصلاً میدانی مدرنیته چیست؟ اصلا تو شناختی از حقوق زنان داری؟ واقعاً که از تو انتظار نداشتم. حتماً دانشگاه هم رفتهیی.
سیّد جواد
طرف یک روز ژستِ آتئیستی به خودش میگیرد و از بالا تا پایین اعتقادات ما را زیر سوال میبرد، روز دیگر جلوتر از همه در صف عزاداران برای سالار شهیدان سینه میزند.
آخر ما از دست شما چهکار کنیم؟ تکلیف ما با شما چیست؟ به خودتان که میرسد معتقد به روابط باز و روشنفکری هستید، اما نوبت به همسر محترم که میرسد دم از وفاداری، اخلاق و تعهد میزنید.
سیّد جواد
وقتی عکس بدریخت و بدقوارهی یک دختر در صفحات اجتماعی بالای 20 هزار لایک میگیرد و انواع دلباختگان سینهچاک در وصف زیباییهای نداشتهی او قصیده میسرایند، صداقت را چهگونه باید تفسیر کرد؟
سیّد جواد
شما اولین شاسیبلندت را بخر و زیر پایت بیانداز، خواهی دید که هم مهندس و دکتر میشوی، هم تمام درها به رویت باز میشود.
سیّد جواد
چه کسی باور میکند نسل ما حتا برای خرید نوشابه هم در صف ایستاده است؟
سیّد جواد
اگر یک روز پدر و مادرمان روزنامه نمیخواندند روزشان شب نمیشد.
سیّد جواد
برخی از این آقایان به اسم چین مدام میروند تایلند.
سیّد جواد
ما دوست داریم با هرچیزی مخالفت کنیم؛ یعنی هرچیزی بگویند عکسش را عمل میکنیم.
سیّد جواد
میگویم دوست عزیز، تو که سنت بالا رفته، اینقدر به ازدواجکردن علاقه داری و اینقدر از تنهایی و مجردبودن زجر میکشی، چرا آستینی برای خودت بالا نمیزنی تا ازدواج کنی و سروسامان بگیری؟
میگوید:
ـ تو هم نفست از جای گرم درمیآید. تصور میکنی خودم به فکر نیستم. باور کن روزی با هفت-هشتتا دختر در خیابان طرح دوستی میریزم، اما یک کدامشان به درد ازدواج نمیخورند.
مخم سوت میکشد و دودی شیریرنگ از گوشهایم بیرون میزند. میگویم آخر مرد حسابی اگر به دنبال یک دختر خانوادهدار و خوب هستی به مادرت بگو، از خانواده کمک بگیر. سری به نشانهی تاسف تکان میدهد و با قیافهیی عاقلاندرسفیه میگوید:
ـ من اصلا به این روشهای قدیمی و دِمُدِه اعتقاد ندارم. تو نگران نباش. بالاخره شانش و اقبال سری هم به خانهی من میزند و یک روز دختری عاقل، پاک و نجیب در خیابان سوار ماشینم میشود.
سیّد جواد
طرف با آدمیزاد و غیرآدمیزاد سر جنگ و ناسازگاری دارد، با در و دیوار خانهاش روزی سهبار دعوا میکند و کارش به کلانتری میکشد، آنوقت کافی است به او بگویی دوست عزیز، اخلاقت را عوض کن، این چه رفتاری است که از خود نشان میدهی؟
دستی زیر چانهاش میزند و چشمانش را باریک میکند که:
ـ قطاری که ایستاده را هیچکس سنگ نمیزند، اما قطار برقیهای جدید و سریعالسیر را تا دلت بخواهد سنگ میزنند. داستایفسکی.
هرچهقدر هم که برایش توضیح دهی دوستِ گرامی، زمان داستایفسکی، قطار برقی کجا بود، میگوید داستایفسکی؟ کی هست؟
سیّد جواد
از هر انگشت زنش یک رنگ لاک ناخن میریخت.
سیّد جواد
طرف در کُلِ سالهای بعد از ازدواج، یکبار محض رضای خدا یک شام و نهار درست نکرده، یکبار «دوستت دارم» به همسرش نگفته و هیچوقت به روی او لبخند نزده، بعد میرود در جمعهای روشنفکری در کنار دوستان و هممسلکان خود مینشیند و با آبوتاب بیان میکند که:
ـ تا کی باید اجازه دهیم مردها اینگونه از ما سواستفاده کنند؟ مردک پُررو شبها که میآید خانه با وقاهت از من میپرسد شام چه داریم؟
سیّد جواد
این روزها اگر یک دخترخانم تینیجر قصد داشته باشد از دوستش تعریف کند میگوید یا مینویسد:
ـ عجقم بلبو جلقم جوجو مجی جاجا ترجا.
جان؟ چه گفت؟ من چه میدانم چه گفت؟ البته خودشان کاملاً معنای حرف هم را میفهمند یا حداقل اگر نفهمند هم برای اینکه لج ما را دربیاورند طوری ظاهرسازی میکنند که گویی فهمیدهاند.
سیّد جواد
حجم
۹۵٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه
حجم
۹۵٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه
قیمت:
۲۵,۵۰۰
۱۷,۸۵۰۳۰%
تومان