بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب راز رضوان؛ زندگی‌نامه و خاطرات سردار مقاومت اسلامی عماد مغنیه (حاج رضوان) | صفحه ۱۹ | طاقچه
کتاب راز رضوان؛ زندگی‌نامه و خاطرات سردار مقاومت اسلامی عماد مغنیه (حاج رضوان) اثر گروه نویسندگان

بریده‌هایی از کتاب راز رضوان؛ زندگی‌نامه و خاطرات سردار مقاومت اسلامی عماد مغنیه (حاج رضوان)

۴٫۷
(۲۳۹)
در نهایت فلسطین از بحر تا نهر آزاد خواهد شد.
یا علی ابن موسی الرضا علیه السلام
عماد مغنیه در راه فلسطین مبارزه می‌کرد، ولی قلبش با انقلاب اسلامی در تهران بود. ایشان عاشق انقلاب اسلامی ایران بود.
یا علی ابن موسی الرضا علیه السلام
زمانی که امام خمینی (ره) گفت: پیروزی انقلاب اسلامی فقط متعلق به ملت ایران نیست که متعلق به تمام مستضعفان جهان است و این جمله معروف امام که اسرائیل غده سرطانی است و باید بریده شود را فراموش نمی‌کنیم.
یا علی ابن موسی الرضا علیه السلام
احمد جبرئیل دبیرکل جبهه خلق برای آزادی فلسطین می‌گوید: عماد مغنیه نسبت به واقعیت امت اسلامی بسیار آگاه بود و این آگاهی را به برکت شناخت و درک عمیق خود از تحولات و معارف اسلامی داشت.
یا علی ابن موسی الرضا علیه السلام
عماد سخت‌کوشی و تلاش همراه با برنامه‌ریزی و تفکر را برای رسیدن به اهداف اسلامی خود، از همان دوره نوجوانی آغاز کرد.
کاربر ۲۰۵۸۳۵۷
از دیگر کارهایی که در ایام این حج انجام می‌داد این بود که، تصاویری از حضرت امام (ره) که پشت آن‌ها چسب داشت تهیه کرده بود و آن‌ها را به پشت لباس پلیس‌های سعودی می‌چسباند. آن‌ها در حالی که عکس امام به لباس‌هاشان بود در میان مردم می‌چرخیدند و زمانی هم که متوجّه می‌شدند نمی‌فهمیدند چه کسی عکس را به لباسشان چسبانده است!
jj
او برای هر مشکلی به دنبال راه حل بود. یا راه حلی می‌یافت و یا راهی می‌ساخت.
jj
یک نخبه و یک اسطوره به تمام معنا در میان رزمندگان حزب‌الله پیدا شد که هوش و استعدادی سرشار داشت. او به وقایع پیرامون خود به صورت تحلیلی نگاه می‌کرد و از کنار مسائل مختلف به سادگی نمی‌گذشت!
jj
او یک اعجوبه بود! یکی از آن‌هایی که وجودشان می‌تواند یک مجموعه را متحول کند. می‌گویند اگر یک گروه یا مجموعه، یکباره بتواند ترقی کند و به اهداف آرمانی خود نزدیک شود، در درون آن گروه، به دنبال یک نخبه باشید.
jj
حاج رضوان معتقد بود سلاحی که ما در دست داریم، فایده‌ای نخواهد داشت؛ مگر به مدد حق تعالی؛ زیرا در قرآن آمده است: «و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی». عماد این مسئله را در میدان نبرد اثبات کرد که دشمن ما بسیار ضعیف تر از تار عنکبوت است.
NvD
می‌گفت "هر کس می‌خواهد بیاید توی این کار و با ما باشد، باید جدی باشد. شما ارتش هرکسی نیستید، شما ارتش خدا هستید. نباید الکی و با هر تاکتیکی عمل کنید."
NvD
«عماد» و «علی دیب» به همراه بقیه هم‌رزمانشان، در پاییز سال ۱۳۶۱ نیروهای نظامی حزب‌الله را تأسیس کردند. آن زمان دورانی بود که «عماد» مخفی بود، به طوری که حتی از ملاقات با نور هم اجتناب می‌کرد! زیر یک وان حمام، اتاقی درست کرده بود و آنجا زندگی می‌کرد و فقط شب‌ها با بچه‌ها ارتباط داشت!
مجنون الرضا
در پایه گذاری تشکیلاتی با عنوان حزب‌الله، عماد هسته گروه را با دوستان نزدیک، مؤمن و دلسوزی که می‌شناخت شکل داد و آن را بر همین اساس گسترش داد. این شرط از ابتدا وجود داشت که هرکسی نمی‌تواند وارد حزب‌الله شود مگر بعد از تحقیقات و حصول اطمینان. این نکته بینی را با درس‌آموزی از تجربیات گروه‌های مختلف فلسطینی اعمال می‌کرد. آن‌ها می‌گفتند که هر فلسطینی می‌تواند عضو باشد و همین نگرش باعث شد یکی از مقامات اسرائیلی در مصاحبه‌ای اعلام کند که: «من در سازمان‌های فلسطینی در هرجا یک جاسوس می‌خواستم، امّا الان سه تا چهار جاسوس دارم».
مجنون الرضا
می‌گفت: در مذاکره جای التماس کردن برای رسیدن به خواسته‌ات نیست. برای گرفتن امتیازی که می‌خواهی باید دستت پر باشد. اما این اجازه به آن‌ها داده نشد.
مجنون الرضا
نمونه مشابه چنین اتفاقی در بعلبک افتاد. دو تن از فرماندهان عزیز ما را همان گروه به اسارت گرفتند. آقایی به نام «هاشمی» و یکی از دوستان ایشان، که همین آقای «هاشمی» بعدها در عملیات «والفجر مقدماتی» به شهادت رسید. حدود ۴۸ ساعت بعد از اسارت این دو عزیز توسط «فالانژها»، عملیاتی توسط نیروهای «عماد» انجام شد. طی آن عملیات، چند تن از فرماندهان فالانژ دستگیر شدند و دوازده ساعت بعد، عملیات تبادل انجام و آن دو نفر آزاد شدند. درباره اسارت «متوسلیان» هم «حاج عماد» اصرار بر این داشت که وقت از دست می‌رود و این فرصت طلایی خیلی کوتاه است. او خودش لبنانی بود به مناطق لبنان اشراف داشت و با گروه‌ها آشنا بود. می‌دانست اگر فوراً از گروه مقابل گروگان گرفته شود، با دست پر می‌توان وارد مذاکره شد. می‌گفت: در مذاکره جای التماس کردن برای رسیدن به خواسته‌ات نیست. برای گرفتن امتیازی که می‌خواهی باید دستت پر باشد. اما این اجازه به آن‌ها داده نشد.
مجنون الرضا
دیپلماسی مذاکره در خصوص آزاد سازی «متوسلیان» به کار گرفته شد و اجازه عملیات ندادند. نتیجه این شد که امروز سی و چند و سال از اسارت «احمد» می‌گذرد و هیچ خبری از او و همراهانش نیست.
مجنون الرضا
بعد از اسارت احمد متوسلیان، «عماد» که از شرایط میدانی در لبنان، بهتر از بقیه بااطلاع بود، بسیار تلاش کرد تا در همان فرصتی که «احمد» و سه عزیز دیگر، دست «فالانژها» بودند، با یک عملیات بتواند آن‌ها را آزاد کند، اما به او اجازه داده نشد!
مجنون الرضا
در روزهای اول دفاع مقدس، ده‌ها جوان لبنانی همراه با دکتر چمران به جبهه‌های نبرد آمدند تا به نیروهای انقلابی ایران، نحوه نبرد با یک ارتش مجهز را آموزش دهند. آن‌ها شجاعانه در جبهه‌های ما حضور داشتند و چندین شهید دادند. شهید علی عباس یکی از همین نیروهای لبنانی بود که بسیاری از فرماندهان دفاع مقدس ما، آموزش جنگ پارتیزانی را از او یاد گرفتند. یک ماه پس از آزادی خرمشهر،‌ چند گردان از نیروهای رزمنده ایرانی به سوریه رفتند تا در صورت ایجاد شرایط، به لبنان رفته و شیعیان مظلوم این کشور را یاری دهند. احمد متوسلیان و سه دیپلمات دیگر ما در روز آخر حضور در سوریه، به لبنان رفته و قصد بازگشت به سوریه را داشتند. آن زمان برخی گروه‌های هم پیمان با اسراییل راه‌ها را کنترل کرده و پست‌های بازرسی قرار می‌دادند. فالانژیست‌های لبنانی، در یکی از همین بازرسی‌ها، چهار دیپلمات ما را بازداشت کرده و به نقطه نامعلومی منتقل می‌کنند.
مجنون الرضا
حمله اسرائیل به لبنان بلافاصله پس از آزادی خرمشهر و تغییر معادلات در جنگ ایران و عراق بود. گویی اسراییل می‌خواست، بار روانی این شکست را کاهش دهد.
مجنون الرضا
در این جنگ پای «حاج عماد» ضربه دید و زخمی شد. پزشکی نبود که زخم‌های «عماد» را درمان کند. تاندون ران پایش قطع شده بود و دیگر هیچ وقت به شکل کامل درمان نشد.
مجنون الرضا

حجم

۱٫۹ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۰۸ صفحه

حجم

۱٫۹ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۰۸ صفحه

قیمت:
۱۵,۰۰۰
تومان