بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مبانی تشیع (ابحاث اعتقادی) | طاقچه
تصویر جلد کتاب مبانی تشیع (ابحاث اعتقادی)

بریده‌هایی از کتاب مبانی تشیع (ابحاث اعتقادی)

۴٫۸
(۶)
در تحت حکومت اسلام، نماز هم نخوانیم، روزه هم نگیریم، هزار معصیت هم بکنیم باز بهتر است از اینکه در تحت حکومت کفر باشیم و همۀ کارها را خوب انجام بدهیم.
منمشتعلعشقعلیمچکنم
در روایات داریم: «کسی که شیعه امیرالمؤمنین علیه السّلام باشد، همیشه خود را برای بلا (یعنی برای امتحان) باید آماده بکند!»
منمشتعلعشقعلیمچکنم
گفتم: تو برای پیراهن کتانی یا پنبه‌ای این اثر را قائلی که چشم کور حضرت یعقوب را شفا بدهد؛ امّا برای دختر پیغمبر این‌قدر قدرت قائل نیستی که دعایی بکند و مستجاب بشود و این‌قدر در نزد پروردگار احترام داشته باشد که به اندازۀ یک پیراهن که چشم کوری را شفا می‌دهد، آن نفس مقدّس او اثر داشته باشد؟!
منمشتعلعشقعلیمچکنم
حضرت فرمودند: ”کافی است! ای حارث تو مردی هستی که بر تو امر مشتبه شده است! دین خدا را به مردم نمی‌توان شناخت، به کثرت جمعیّت و به شخصیّت و به اعتبار و به استکبار آنها
منمشتعلعشقعلیمچکنم
شما مسلمان‌ها افرادی هستید که از طرف پروردگار مأمور شدید که امر به معروف کنید و نهی از منکر کنید و در کارهای خیر مسارعت کنید و این یگانه شاخصی است که شما را از (کافران جهان) جدا می‌کند
منمشتعلعشقعلیمچکنم
(فَلَا وَرَبِّک لَا یؤۡمِنُونَ حَتَّیٰ یحَکمُوک فِیمَا شَجَرَ بَیۡنَهُمۡ ثُمَّ لَا یجِدُواْ فِیٓ أَنفُسِهِمۡ حَرَجٗا مِّمَّا قَضَیۡتَ وَیسَلِّمُواْ تَسۡلِیمٗا). «ای پیغمبر! این مردم، این امّت، این افرادی که به تو ایمان آورده‌اند، ایمان نیاورده‌اند و ایمان نمی‌آورند مگر آن زمانی که در منازعات و مشاجراتی که بین آنها اتّفاق می‌افتد، تو را حَکَم کنند (ملجأ و پناه آنها تو باشی، اختیار تو در کانون وجود آنها حکم‌فرما باشد و یکسره به سوی تو برای رفع خصومت و حلّ مشکلات خود بیایند) و بعد از اینکه در میان آنها حکم کردی در دل خود از حکم تو خستگی و ناراحتی نبینند، حرج نبینند (آن کسی را که بر علیه او حکم کردی مانند آن کسی باشد که بر له‌اش حکم کردی؛ اگر حکم بر علیه کسی بکنی و او در دلش ناراحت بشود و خسته بشود و ملول بشود، این ایمان ندارد). (وَیسَلِّمُواْ تَسۡلِیمٗا)؛ باید به حدّ أعلیٰ تسلیم اوامر تو باشند، آن‌وقت می‌شوند مؤمن.»
منمشتعلعشقعلیمچکنم
(آن شخص به عایشه گفت: «محبوب‌ترین افراد در نزد رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم چه کسی بود؟» گفت: «علیّ بن ابی‌طالب.» گفت: «پس چه چیزی سبب خروج تو بر علی شد؟») عایشه به او گفت: «آیا پدرت با مادرت ازدواج کرد یا نه؟» گفت: «بله!» گفت: «به چه علّت ازدواج کرد؟» گفت: «تقدیر خدا بود.» گفت: «خُب این کار من هم تقدیر خدا بود.» و آن شخص هم هیچ نگفت. این مطلب از کتاب کنزُ العُمّال است.
منمشتعلعشقعلیمچکنم
در قرآن مجید سوره‌ها و آیاتی دربارۀ منافقین هست؛ (وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمُۢ) دربارۀ آنها آمده، آن‌وقت چگونه اینها می‌گویند همین‌که پیغمبر از دنیا رفت، تمام این صحابی منافق و صحابی دشمن و صحابی متمرّد، یک‌مرتبه عادل شدند! می‌گویند: درست است، دربارۀ صحابۀ پیغمبر و زنان پیغمبر چنین (مطالبی هست) و در آیات قرآن هم دربارۀ این مسائل آمده است، امّا همین‌که پیغمبر از دنیا رفت، همۀ اینها عادل (شدند)! عجب! این خیلی معجزه است و این معجزه از معجزۀ پیغمبر بالاتر است! چون وقتی پیغمبر می‌خواست افرادی را تربیت کند، این‌قدر خون دل می‌خورد، این قدر به او سنگ می‌زدند، این قدر به او ساحر می‌گفتند؛ امّا همین‌که پیغمبر از دنیا رفت، همان دقیقه تمام این افرادی که در مدینه و در مکّه و از طلقاء بودند، (حرفشان حجّت می‌شود)! ابوسفیان جزء صحابه است، معاویه جزء صحابه است، اینها همه مسلمان‌هایی هستند که با پیغمبر و با اسلام بودند و حرفشان حجّت است!
منمشتعلعشقعلیمچکنم
وجوب هجرت از دارالکفر به دارالإسلام وقتی که این حساب شد، پس بنابراین ما در حکومت کفر هر درجه و هر مرتبه‌ای از اسلام را داشته باشیم، مجازی است، حقیقی نیست؛ مثل اینکه شما بروید در پاریس زندگی کنید در تحت ولایت آنها، در تحت حکومت آنها، یک نمازی هم برای خودتان بخوانید، آن روح و جان شما در تحت حکومت کفر است. و لذا هجرتِ از دارالکفر به سوی دارالإسلام واجب است، اصلاً در دارُالکفر زندگی کردن غلط است! اگر کسی برای هر کاری برود در خارجه زندگی کند حرام است، و اگر برود تبعۀ آنها بشود از حرام هم بالاتر، حرام مؤکّد است، و هر شخصی که در تحت ولایت کفر است و آن قانونی که بر او حکومت می‌کند قانون کفر است، باید خودش را از آن قانون خارج کند بیاید در دارالإسلام. و هجرت از دارالکفر به سوی دارالإسلام واجب است!
منمشتعلعشقعلیمچکنم
ما در قرآن مجید بیش از بیست آیه داریم که: ای مؤمنین! شما با یهود و نصاریٰ و دشمنان خدا دوستی نکنید، رفاقت نکیند، آمیزش نکیند، آنها را ولیّ خود نگیرید! عدم سازگاریِ سلطۀ حکومت کفر با منطق اسلام (یٰٓأَیهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ ٱلۡکٰفِرِینَ أَوۡلِیآءَ مِن دُونِ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ)؛ «(ای کسانی که ایمان آورده‌اید)، کافرین را اولیاءِ خودتان نگیرید.» (یٰٓأَیهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ بِطَانَةٗ مِّن دُونِکمۡ)؛ «آنها را حکم لباس زیر و زیرپوش خود قرار ندهید که به بدن خودتان بچسبد، هم‌راز خودتان نگیرید (اگر با آنها تماس دارید از دور دورها (داشته باشید)).» چرا؟ (لَا یأۡلُونَکمۡ خَبَالٗا)؛ آنها راهشان و مقصدشان راه شما نیست، با شما ظاهراً مماشات و آمیزش می‌کنند ولی از هرگونه خرابی و فساد در شما خودداری نمی‌کنند
منمشتعلعشقعلیمچکنم
کشتار شیعیان حلب توسّط صلاح الدّین ایّوبی علّتش این است که این حلبی‌ها همه شیعه بودند، این صلاح الدّین ایّوبی ـ خدا او را لعنت کند ـ که بر حلب مسلّط شد، در یک روز از صبح تا غروب نود هزار شیعه را در حلب کشت، و بعد آمد به مصر و حکومت مصر را که حکومت فاطمیّین بود، برانداخت؛ اول حنبلی شدند و بعد شافعی و الآن هم حنفی‌اند. اصلاً در طول روز گردن می‌زد حکومت را برگرداند و تمام موالیان شیعه را کشت. و الآن سنّی‌های مصر به ما خیلی نزدیکند؛ در مقابلِ این سعودی‌ها! هرچه این سعودی‌ها دشمند، مصری‌ها نزدیک و ملایم و همه محبّ اهل‌بیت و خلاصه خیلی نزدیکند؛ و این همان آثار سابقین است که در اینها مانده است.
منمشتعلعشقعلیمچکنم
اشتراک شیعه و سنّی در جواز بوسیدن ضریح پیامبر و من دیده‌ام که همۀ افرادی که به آنجا می‌آیند، می‌خواهند (حرم رسول خدا را) ببوسند و این اختصاص به شیعه ندارد! یعنی همۀ سنّی‌ها هم همین‌طورند. و این مطلب، خصوص این وهّابی‌ها و مرام آنها است. و خود همین سنّی‌های دیگر از دست این وهّابی‌ها نارحتند! و من شنیدم که در مصر در شب‌های جمعه که مجلسی بر سر قبر حضرت زینب سلام الله علیها می‌گیرند و خطیب می‌آید و می‌خواند و ... ، بعد از اینکه مجلس تمام شد، یکی از دعاهایشان برانداختن همین وهّابی‌ها و از بین رفتن اینهاست. یعنی اصلاً دعا می‌کنند که: خدایا این شیاطین را از روی زمین بردار، این ملاعنه را از زمین بردار!
منمشتعلعشقعلیمچکنم
وصیّت امیرالمؤمنین علیه السّلام هنگام شهادت به امام حسن و امام حسین علیهما السّلام: «الله الله فی القُرآنِ لا یَسبِقَنَّکُم بِالعملِ به غیرُکُم.»
منمشتعلعشقعلیمچکنم
مرحوم سیّد شرف‌الدّین عاملی در رساله خود: إلی المجمع العلمی العربی بدمشق، ص ۸۸ می‌گوید: ”قرآن کریم کثرت منافقین را در عصر پیغمبر اثبات کرده است. و برادران سنّی مذهب ما در این مسئله با ما موافقت دارند ولیکن می‌گویند: صحابه بعد از عصر پیغمبر همگی بدون استثناء عادل می‌باشند؛ حتّی اینکه وجود پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم در میانشان موجب نفاق منافقین آنها گردید ولیکن به مجرّد آنکه پیغمبر به رفیق أعلیٰ رحلت کرد و وحی منقطع شد، اسلام منافقین نیکو گردید و ایمانشان تمام و کمال یافت، بنابراین ناگهان جمیع آنان همگی و بدون استثناء (حتّی یک استثناء) مردمی موثّق و عادل و مجتهد در دین گشتند. از کارشان نباید پرسش شود و اگرچه مخالفت نصوص صریحه را بنمایند و نقض محکمات کتاب و سنّت را بکنند.“
منمشتعلعشقعلیمچکنم
وقایعی که در مدینه بدست یزید واقع شد اموری است که نزدیک بود آسمان‌ها از آن شکافته شوند. و کافی است برای تو که بدانی: آنها مدینه طیّبه را سه روز به‌دست لشکریان خود از قتل و غارت و هتک ناموس سپردند، تا جایی که هزار دختر باکره از دختران مهاجرین و انصار، بکارت خود را از دست دادند در واقعه حرّه؛ در آن روز از مهاجرین و انصار و پسرانشان و سایر مسلمانان، ده هزار و هفتصد و هشتاد مرد کشته شد. و پس از آن دیگر در مدینه بدری (کسی که در جنگ بدر حضور داشته است) یافت نمی‌شد. و از زنان و کودکان جمع کثیری کشته شدند. و مرد سپاهی از لشکر یزید، پای طفل شیرخوار را می‌گرفت و از مادرش به سوی خود می‌کشید و او را چنان به دیوار می‌کوفت تا مغز سرش پاره شود و به روی زمین بریزد؛ در برابر چشمان مادرش! سپس مردم را امر کردند به بیعت برای یزید
منمشتعلعشقعلیمچکنم
تذکرة الأولیاء، ص ۱۴۸: «نقل است که روزی می‌رفت با اصحاب خود. در تنگنایی سگی می‌آمد؛ شیخ بازگشت و راه به سگ ایثار کرد. بر طریق انکار در خاطر مریدی بگذشت که: ”حق تعالی آدمی را مکرّم گردانیده است، و شیخ سلطان‌العارفین است با این همه پایگاه و جمعی مریدان صادق، سگی را بر ایشان ایثار کند. این چگونه باشد؟“ شیخ گفت: ”ای عزیزان! سگ به زبان حال با بایزید گفت که: در سبق‌السّبق از من چه تقصیر و از تو چه توفیر آمد که پوستین سگی در من پوشانیدند و خلعت سلطان‌العارفینی در بر تو افگندند؟! این اندیشه به سرّ ما درآمد، راه بر وی ایثار کردیم!“
منمشتعلعشقعلیمچکنم
«إن الجَنَّة تَحتَ ظِلالِ السُّیوفِ؛و بهشت در زیر سایۀ شمشیر است.» یعنی آنجایی که شمشیر حرکت می‌کند و آفتاب به این شمشیر می‌خورد و سایه‌اش می‌افتد به سر کفّار و مشرکین و در میدان جنگ، آنجا بهشت است. وقتی ما یک جمعیّتی هستیم که بهشت را تحت ظلال سیوف می‌دانیم، پس هر وقتی که شمشیر برهنه دست ماست ما اهل بهشتیم، وقتی شمشیر برهنه دست ما نیست ما اهل بهشت نیستیم.
منمشتعلعشقعلیمچکنم
تربیت اسلامی می‌گوید که اگر انسان این‌طرف دنیا باشد و آن‌طرف دنیا یک مسلمانی ـ به راستی ها! ـ اغاثه کند و در تحت ظلم باشد و فریاد بزند و بگوید: مسلمان‌ها مرا نجات بدهید، و انسان متمکّن باشد از این‌طرف دنیا برود آن‌طرف دنیا و از آن دستگیری کند و نکند، خداوند او را به رو به آتش می‌اندازد!
منمشتعلعشقعلیمچکنم
«حضرت فرمودند: ”کافی است! ای حارث تو مردی هستی که بر تو امر مشتبه شده است! دین خدا را به مردم نمی‌توان شناخت، به کثرت جمعیّت و به شخصیّت و به اعتبار و به استکبار آنها؛ (إنَّ دینَ الله لا یُعرَفُ بالرِّجالِ بَل بِآیَةِ الحَقِّ!)، دین خدا با حق شناخته می‌شود؛ حق را بشناس تا دین را بشناسی!“»
markoqolu

حجم

۱۸۹٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۰۲ صفحه

حجم

۱۸۹٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۰۲ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد