بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب وحشی بافقی | صفحه ۲۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب وحشی بافقی

بریده‌هایی از کتاب وحشی بافقی

انتشارات:طاقچه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۵از ۸۶ رأی
۴٫۵
(۸۶)
از آن روایی بازار کم عیارانست که در میان محک امتحان نمی‌باشد
آهو
هلاکم ساز گر بر خاطرت باری ز من باشد که باشم من که بار خاطر یاری ز من باشد
آهو
باز آمدی و شعلهٔ شوقم به جان زدی
آهو
چه گویمت که چه با جانم اشتیاق نکرد چه کارها که به فرمودهٔ فراق نکرد زمانه وصل ترا سد سبب مهیا ساخت ولی چه سود که اقبالم اتفاق نکرد
آهو
خوش آن نیاز که رفع حیا تواند کرد نگاه را به نگاه آشنا تواند کرد
آهو
کار خوبی نه بگفت دگران باید کرد هر چه فرمان بدهد حسن چنان باید کرد
آهو
بلای هجر و درد اشتیاق پیر کنعانی کسی داند که چون یوسف عزیزی در سفر دارد
آهو
هجران رفیق بخت زبون کسی مباد
آهو
از پی بهبود درد ما دوا سودی نداشت هر که شد بیمار درد عشق بهبودی نداشت
آهو
صلاح کار در انکار عشق بینم لیک تحملی که بود پرده پوش رازم نیست
آهو
دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست کس در همه آفاق به دلتنگی من نیست
آهو
بر دل نهم چه تهمت شادی که شاد نیست
آهو
ای بی‌وفا برو که بر این عهدهای سست نی اندک اعتماد که هیچ اعتماد نیست
آهو
حسن و عشقند از دو سو در کار جرم چشم من و لب او چیست
آهو
قدر اهل درد صاحب درد می‌داند که چیست مرد صاحب درد، درد مرد، می‌داند که چیست
آهو
مریض عشق اگر سد بود علاج یکیست
آهو
من بودم و دل بود و کناری و فراغی این عشق کجا بود که ناگه به میان جست
آهو
به کشوری که کس از دوستی نشان ندهد مرو مرو که نه جای تو ، جای دشمن تست
آهو
در دل همان محبت پیشینه باقی است آن دوستی که بود در این سینه باقی است باز آ و حسن جلوه ده و عرض ناز کن کان دل که بود صاف چو آیینه باقی است
آهو
عقل را با عشق و عاشق را به سامان دشمنیست
آهو

حجم

۳۹۶٫۱ کیلوبایت

حجم

۳۹۶٫۱ کیلوبایت

قیمت:
رایگان