بریدههایی از کتاب وحشی بافقی
۴٫۵
(۸۶)
دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست
کس در همه آفاق به دلتنگی من نیست
بیسیمچی
ما نباشیم که باشد که جفای تو کشد
اِیْ اِچْ|
چه غصهها که نخوردم ز آشنایی تو
خدا ترا به کسی یارب آشنا نکند
-Dny.͜.
راندی ز نظر، چشم بلا دیدهٔ ما را
این چشم کجا بود ز تو، دیدهٔ ما را
B-vafa
منع مهر غیر نتوان کرد یار خویش را
هر که باشد، دوست دارد دوستار خویش را
𝑁𝑎𝑧𝑎𝑛𝑖𝑛
ای که گویی پیش او اظهار درد خویش کن
خوب میگویی ولی او را نمیدانی هنوز
-Dny.͜.
این خانهٔ اندوه را بگذار تا ویران کند
اِیْ اِچْ|
شده نزدیک که هجران تو، مارا بکشد
اِیْ اِچْ|
امتحان صبر خود کردم شکیبایم هست
آرام
طراز سبزهٔ بر گلشن عذار خوش است
معین است که گلشن به نوبهار خوش است
چه خوش بود طرف روی یار از خط سبز
بلی چو سبزه دمد طرف لاله زار خوش است
𝑁𝑎𝑧𝑎𝑛𝑖𝑛
خمش کن صابر ازین گفت پرپیچ
که دنیا نیست غیر از هیچ در هیچ
اِیْ اِچْ|
تا هیچکس نماند تنها خدا بماند
bahar
درون دل به غیر از یار و فکر یار کی گنجد
-Dny.͜.
تبسمی ز لب دلفریب او دیدم
که هر چه با دل من کرد آن تبسم کرد
"Shfar"
شب همه شب دعا کنم تا که به روز من شوی
دل به ستمگری دهی کو بدهد سزای تو
بیسیمچی
بگفتا همنشینت ؟ گفت هجران
اِیْ اِچْ|
بجز فساد مجو وحشی از طبیعت دهر
که وضع عنصر و تألیف امتزاج یکیست
B-vafa
چها با جان خود دور از رخ جانان خود کردم
مگر دشمن کند اینها که من با جان خود کردم
طبیبم گفت درمانی ندارد درد مهجوری
غلط میگفت خود را کشتم و درمان خود کردم
اسطوره
آن زلف مکن شانه که زنجیر دل ماست
اِیْ اِچْ|
ای سینه زنگ بسته دلی داشتی کجاست
vafa
حجم
۳۹۶٫۱ کیلوبایت
حجم
۳۹۶٫۱ کیلوبایت
قیمت:
رایگان