بریدههایی از کتاب خواجه عبدالله انصاری
۴٫۴
(۲۷۷)
الهی مرا دل بهر تو در کار است وگر نه مرا با دل چکار است، آخر چراغ مرده را چه مقدار است ؟
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
الهی چون در تو نگرم از جمله تاجدارانم و تاج بر سر و چون در خود نگرم از جملهٔ خاکسارانم و خاک بر سر.
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
الهی از هر دو جهان محبت تو گزیدم و جامهٔ بلا بُریدم و پردهٔ عافیت دریدم.
یارب ز شراب عشق سرمستم کن
وز عشق خودت نیست کن و هستم کن
از هر چه بجُز عشق خودت تهی دستم کن
یکباره به بند عشق پا بستم کن
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
الهی محبت تو گُلی است محنت و بلا خار آن، آن کدام دل است که نیست گرفتار آن
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
الهی همه آتشها محبت تو سرد است و همه نعمتها بی لطف تو درد است.
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
الهی بر هر که داغ محبت خود نهادی، خرمن وجودش را بباد نیستی در دادی.
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
الهی تو بر رحمت خود و من بر حاجت خویش پس تو توانگری و من درویش.
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
یارب ز کرم بحال من رحمت کن
بر این دل ناتوان من رحمت کن
در سینهٔ دردمند من راحت نه
بر دیدهٔ اشکبار من رحمت کن
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
الهی ای کریمی که بخشندهٔ عطایی و ای حکیمی که پوشندهٔ خطایی و ای احدی که در ذات و صفات بی همتایی و ای خالقی که راهنمایی و ای قادری که خداییرا سزایی، بذات لایزال خود و بصفات با کمال خود و بعزت جلال خود و بعظمت جمال خود که جان ما را صفای خود ده، دل ما را هوای خود ده، چشم ما را ضیاء خود ده و ما را آن ده که آن به.
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
الهی دیدهٔ ده که جز تماشای ربوبیت نه بیند و دلی ده که غیر از مهر عبودیت تو.
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
الهی نفسی ده که حلقهٔ بندگی تو گوش کند و جانی ده که زهر حکمت تو نوش کند.
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
الهی دلی ده که شوق طاعت افزون کند و توفیق طاعتی ده که ببهشت رهنون کند.
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
الهی یک دل پُر درد دارم و یک جان پُر زجر، خداوندا این بیجاره را چه تدبیر، بار خدایا در ماندم از تو لیکن در ماندم در تو، اگر غایب باشم گویی کُجایی، و چون بدرگاه آیم در را نگشایی.
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
الهی اگر بدوزخ فرستی دعوی دار نیستم و اگر به بهشت فرمایی بی جمال تو خریدار نیستم. مطلوب ما بر آر که جز وصال تو طلبکار نیستم.
روز محشر عاشقان را با قیامت کار نیست
کار عاشق جز تماشای و صال یار نیست
از سر کویش اگر سوی بهشتم می برند
پای ننهم که در آنجا وعدهٔ دیدار نیست
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
الهی کار آن کس کند که تواند، عطا آن کس بخشد که دارد، پس بنده چه تواند و چه دارد ؟
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
الهی ادای شکر ترا هیچ زبان نیست و دریای فضل ترا هیچ کران نیست و سر حقیقت تو بر هیچکس عیان نیست، هدایت کن بر ما رهی که بهتر از آن نیست.
یارب ز رهٔ راست نشانی خواهم
باز بادهٔ آب و خاک جانی خواهم
از نعمت خود چو بهره مندم کردی
در شکر گزاریت زبانی خواهم
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
الهی ای سزای کرم، ای نوازندهٔ عالم، نه با وصل تو اندوه است و نه با یاد تو غم.
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
الهی دیگران مست شرابند و من مست ساقی، مستی ایشان فانی است و از من باقی.
مست تو ام از جُرعه و جام آزادم
مُرغ توام از دانه و دام آزادم
مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو
ورنه من ازین هر دو مقام آزادم
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
الهی یاد تو در میان دل و زبان است و مهر تو میان سر و جان.
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
ای دلیل هر برگشته، و ای راهنمای هر سر گشته،ای چاره ساز هر بیچاره و ای آرندهٔ هر آواره، ای جامع هر پراکنده و ای رافع هر افتاده دست ما گیر ای بخشنده بخشاینده.
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
حجم
۳۲٫۳ کیلوبایت
حجم
۳۲٫۳ کیلوبایت
قیمت:
رایگان