ابومخنف را اعتقاد آن است که او در آخر همه شهیدان از اصحاب شهید شد؛ چه او میگوید که: چون امام حسین (ع) از طرف راست و چپ نظر کرد و احدی از اصحاب و انصار خود را به دور خود ندید مگر آنکه همه کشته بر روی خاک افتاده بود (ند)، بلند بلند گریه کرد و ندای: «أَما مِنْ مُغیثٍ یغیثُنا؟! أَما مِنْ مُجیرٍ یجیرُنا؟! أَما مِنْ ناصِرٍ ینْصُرُنا؟! الخ.»
رسید. پس رو کرد به عمویش ابنقُرّه و گفت: ای عم! آیا میبینی که حسین (ع) چگونه استغاثه میکند و کسی به فریادش نمیرسد؟ آیا میآیی با من تا برویم و او را یاری کنیم؟ شاید به سعادت شهادت فائز شویم؛ چه دنیا را ثباتی و نعمتش را بقائی نیست.
ابنقُرّه گفت: مرا به شهادت حاجتی نیست. پس رو کرد حر به فرزندش و گفت: ای فرزند! «لا صَبْرَ لی عَلَی النّارِ وَ لا عَلی غَضَبِ الْجَبّارِ، وَ لا أَنْ یکونَ غَداً خَصْمی أَحْمَدُ الْمُخْتارُ». مرا صبری برآتش جهنّم نیست و نمیتوانم که فردای قیامت، پیغمبر (ص) با من خصمی کند. آیا نمیبینی که فرزند پیغمبر استغاثه مینماید و کسی به فریادش نمیرسد و پناه میطلبد و هیچ کس او را پناه نمیدهد؟
علي مصطفوي