بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب رباعیات خیام | صفحه ۴۷ | طاقچه
تصویر جلد کتاب رباعیات خیام

بریده‌هایی از کتاب رباعیات خیام

نویسنده:عمر خیام
انتشارات:طاقچه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۵از ۳۳۴ رأی
۴٫۵
(۳۳۴)
دریاب که از روح جدا خواهی رفت در پرده اسرار فنا خواهی رفت
Husayn Parvarde
افسوس که نامهٔ جوانی طی شد، وان تازه‌بهار زندگانی دی شد؛ حالی که ورا نام جوانی گفتند، معلوم نشد که او کیْ آمد، کیْ شد!
tadai
* با یار چو آرمیده باشی همه عمر، لذاتِ جهان چشیده باشی همه عمر، هم آخِرِ کار رحلتت خواهد بود، خوابی باشد که دیده‌باشی همه عمر.
tadai
ایدل چو زمانه می‌کند غمناکت ناگه برود ز تن روان پاکت بر سبزه نشین و خوش بزی روزی چند زان پیش که سبزه بردمد از خاکت
Husayn Parvarde
ای چرخ فلک خرابی از کینه تست بیدادگری شیوه دیرینه تست ای خاک اگر سینه تو بشکافند بس گوهر قیمتی که در سینه تست
Husayn Parvarde
بر چرخ فلک هیچ کسی چیر نشد وز خوردن آدمی زمین سیر نشد مغرور بدانی که نخورده‌ست ترا تعجیل مکن هم بخورد دیر نشد
tadai
از رنج کشیدن آدمی حر گردد قطره چو کشد حبس صدف در گردد گر مال نماند سر بماناد بجای پیمانه چو شد تهی دگر پر گردد
tadai
خیام اگر ز باده مستی خوش باش با ماهرخی اگر نشستی خوش باش چون عاقبت کار جهان نیستی است انگار که نیستی چو هستی خوش باش
alisky
این قافله عمر عجب میگذرد دریاب دمی که با طرب میگذرد ساقی غم فردای حریفان چه خوری پیش آر پیاله را که شب میگذرد
alisky
گویند کسان بهشت با حور خوش است من میگویم که آب انگور خوش است این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار کاواز دهل شنیدن از دور خوش است
alisky
دریاب که از روح جدا خواهی رفت در پرده اسرار فنا خواهی رفت می نوش ندانی از کجا آمده‌ای خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت
alisky
چون لاله به نوروز قدح گیر بدست با لاله‌رخی اگر تو را فرصت هست می نوش به خرمی که این چرخ کهن ناگاه تو را چو خاک گرداند پست
alisky
چون بلبل مست راه در بستان یافت روی گل و جام باده را خندان یافت آمد به زبان حال در گوشم گفت دریاب که عمر رفته را نتوان یافت
alisky
این کهنه رباط را که عالم نام است و آرامگه ابلق صبح و شام است بزمی‌ست که وامانده صد جمشید است قصریست که تکیه‌گاه صد بهرام است
alisky
این کوزه چو من عاشق زاری بوده است در بند سر زلف نگاری بوده‌ست این دسته که بر گردن او می‌بینی دستی‌ست که برگردن یاری بوده‌ست
alisky
ماییم و می و مطرب و این کنج خراب جان و دل و جام و جامه پر درد شراب فارغ ز امید رحمت و بیم عذاب آزاد ز خاک و باد و از آتش و آب
alisky
گر می نخوری طعنه مزن مستانرا بنیاد مکن تو حیله و دستانرا تو غره بدان مشو که می مینخوری صد لقمه خوری که می غلام‌ست آنرا
alisky
چون آمدنم به من نَبُد روز نخست، وین رفتنِ بی‌مراد عَزمی است درست
mohsen
رباعی شمارهٔ ۸۹ گویند هر آن کسان که با پرهیزند زانسان که بمیرند چنان برخیزند ما با می و معشوقه از آنیم مدام باشد که به حشرمان چنان انگیزند
مهندس
گر می نخوری طعنه مزن مستانرا بنیاد مکن تو حیله و دستانرا تو غره بدان مشو که می مینخوری صد لقمه خوری که می غلام‌ست آنرا
راستین

حجم

۲۶۸٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۰۰ صفحه

حجم

۲۶۸٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۰۰ صفحه

قیمت:
۱۵,۰۰۰
تومان