بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب رباعیات خیام | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب رباعیات خیام

بریده‌هایی از کتاب رباعیات خیام

نویسنده:عمر خیام
انتشارات:طاقچه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۵از ۳۳۴ رأی
۴٫۵
(۳۳۴)
دریاب که عمر رفته را نتوان یافت
"Shfar"
نا آمدگان اگر بدانند که ما از دَهْر چه می‌کشیم، نایند دگر.
plato
این یک دو سه روز نوبت عمر گذشت چون آب به جویبار و چون باد به دشت هرگز غم دو روز مرا یاد نگشت روزی که نیامده‌ست و روزی که گذشت
هدیهٔ دریا
ماییم و می و مطرب و این کنج خراب جان و دل و جام و جامه پر درد شراب فارغ ز امید رحمت و بیم عذاب آزاد ز خاک و باد و از آتش و آب
مقداد نوخاصی
خوش باش دمی که زندگانی اینست
شوق پرواز
گر می نخوری طعنه مزن مستانرا بنیاد مکن تو حیله و دستانرا تو غره بدان مشو که می مینخوری صد لقمه خوری که می غلام‌ست آنرا
helya.B
از آمدنم نبود گردون را سود، وز رفتن من جاه و جلالش نفزود؛ وز هیچ‌کسی نیز دو گوشم نشنود، کاین آمدن و رفتنم از بهر چه بود!
mohsen
رباعی شمارهٔ ۴ گر می نخوری طعنه مزن مستانرا بنیاد مکن تو حیله و دستانرا تو غره بدان مشو که می مینخوری صد لقمه خوری که می غلام‌ست آنرا
شیلا در جستجوی خوشبختی
ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم وین یکدم عمر را غنیمت شمریم فردا که ازین دیر فنا درگذریم با هفت هزار سالگان سر بسریم
"Shfar"
ای بس که نباشیم و جهان خواهد‌بود، نی نام زِ ما و نه نشان خواهد‌بود؛ زین پیش نبودیم و نَبُد هیچ خَلَل، زین پس چو نباشیم همان خواهد‌بود.
بیسیمچی
ای دوست بیا تا غمِ فردا نخوریم، وین یک‌دمِ عمر را غنیمت شمریم؛ فردا که ازین دیْر کُهَن درگذریم؛ با هفت‌هزارسالگان سربه‌سریم.
soniya
این قافله عمر عجب میگذرد دریاب دمی که با طرب میگذرد ساقی غم فردای حریفان چه خوری پیش آر پیاله را که شب میگذرد
شَفَق؛
گویند کسان بهشت با حور خوش است من میگویم که آب انگور خوش است این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار کاواز دهل شنیدن از دور خوش است
سپیده دم اندیشه
برخیز و بیا بتا برای دل ما حل کن به جمال خویشتن مشکل ما یک کوزه شراب تا بهم نوش کنیم زان پیش که کوزه‌ها کنند از گل ما
بیسیمچی
رباعی ۱۴۰ خیام، اگر ز باده مستی، خوش باش؛ با لاله‌رخی اگر نشستی، خوش باش؛ چون عاقبتِ کار جهان نیستی است، انگار که نیستی، چو هستی خوش باش.
ماهک
قومی متفکرند اندر ره دین قومی به گمان فتاده در راه یقین میترسم از آن که بانگ آید روزی کای بیخبران راه نه آنست و نه این
Porseshgar
چون عمر به سر رسد، چه بغداد چه بلخ، پیمانه چو پر شود، چه شیرین و چه تلخ؛ خوش باش که بعد از من و تو ماه بسی، از سَلْخ به غُرّه آید، از غُرّه به سَلْخ!
F.m
امروز ترا دسترس فردا نیست و اندیشه فردات بجز سودا نیست ضایع مکن این دم ار دلت شیدا نیست کاین باقی عمر را بها پیدا نیست
helya.B
گویند بهشت و حور و کوثر باشد جوی می و شیر و شهد و شکر باشد پر کن قدح باده و بر دستم نه نقدی ز هزار نسیه خوشتر باشد
ساجده هستم ♡
چون حاصل آدمی در این شورستان جز خوردن غصه نیست تا کندن جان خرم دل آنکه زین جهان زود برفت و آسوده کسی که خود نیامد به جهان
علیرضا

حجم

۲۶۸٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۰۰ صفحه

حجم

۲۶۸٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۰۰ صفحه

قیمت:
۱۵,۰۰۰
تومان