بریدههایی از کتاب آفریدههای یک روز
۳٫۱
(۱۴)
«گاهیاوقات، درشگفتم چگونه میشود که هر انسانی خودش را خیلی بیش از بقیه انسانها دوست میدارد، اما، با این همه، برای عقاید و نظرات خودش نسبت به عقاید دیگران ارزش کمتری قایل است.»
Mehdi
نیچه میگوید: «درست است که رنج میکشید اما این بهای دیدن است».
معجزه ی سپاسگزاری
«همه ما آفریدههای یک روز هستیم؛ بهیادآورنده و بهیادآورده شده مانند هم هستند؛ چه انسان مشهوری باشیم و چه انسان معمولی، ما همه یکسان هستیم چون در یک روز خلق شدهایم. همه چیز زودگذر و ناپایدار است هم خاطرات و هم آنچه به یاد سپرده میشود، زمان، وقتی در دست شماست که شما همه چیز را فراموش کنید و همه چیز نیز شما را فراموش کند. همیشه آگاه باشید زندگی جریان دارد و انعکاس نبودنتان در همهجا و ذهن همه آدمها خیلی زود پخش خواهد شد و شما در حافظه هیچکس و هیچجایی نخواهید بود.»
z.gh
تنها چیزی که میتواند به تو صدمه بزند ادراک خود توست. ادراک و تفسیرت را عوض کن و تغییر بده تا آسیب را از میان برداری. هیچ محرک خارجیای نمیتواند به شما آسیبی برساند زیرا که شما فقط توسط نقصهای خودتان میتوانید آسیب ببینید.»
Mary gholami
«به آینه نگاه میکنم و چهره انسانی را میبینم که زخم خورده است اما پر از میل به زیستن، پر از دوست داشتن و دوست داشته شدن و پر از مرگ است.
من
مرگ، رویداد ارزشبخش زندگی است و اگر نمیبود زندگی ارزشی نمیداشت. اینکه ما این همه قدردان زندگی هستیم و آن را مغتنم میشمریم تنها به دلیل حضور مرگ است. به بیان دیگر، ارزش زندگی به جهت محدودیت و تناهی بودن زندگی است که از این تناهی به مرگ تعبیر میشود؛ این نکته را از طریق تجارب عادی خود نیز میتوانیم دریابیم؛ به طوری که اگر تصور کنیم تنها یک روز از زندگی ما باقی مانده است، در مقایسه با زمانی که جاده بلندی را پیش روی خود تصور کنیم، نسبت به زندگی قدردانتر میشویم.
مولوی نیز در دفتر ششم بهطور دقیق این تلقی را بیان کرده است:
آن یکی میگفت خوش بودی جهان / گر نبودی پای مرگ اندر میان آن دگر گفت ار نبودی مرگ هیچ / که نیرزیدی جهان پیچپیچ خرمنی بودی به دشت افراشته / مهمل و ناکوفته بگذاشته
z.gh
«عقایدت را رها کن تا شکایتهایت برداشته شوند، شکایت «من آزاردیدهام» را رها کنید تا آسیبدیدگی از بین برود.»»
Mehdi
«فقط تفکر است که وجود دارد و همه چیز از آن است و این خود شما هستید که افکارتان را کنترل میکنید. پس هر آن، میتوانید قضاوتتان را از بین ببرید تا به آرامش برسید، درست مانند دریانوردی که تنها در پس دماغه صخره، آبهای عمیق را طی میکند و به خلیجی آرام و بیموج میرسد.»
saeed
شوپنهاور جملهای دارد که عشق را با خورشیدی که انسان را نابینا میکند مقایسه کرده است؛ وقتی بعد از سالها محو میشود ناگهان آسمانی پر از ستاره را که توسط خورشید پنهان مانده بود میبینیم درست مثل از بین رفتن جوانیام.
saeed
پدر و مادرتان از سر دشمنی و بهعمد از ابراز محبت و عشق خودداری نمیکنند بلکه درنهایت سادگی محبتی در وجودشان نیست و در قلبشان چیزی ندارند که بخواهند عرضه کنند؟»
من
حجم
۲۱۵٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۲۱۳ صفحه
حجم
۲۱۵٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۲۱۳ صفحه
قیمت:
۱۰۵,۰۰۰
تومان