بریدههایی از کتاب سرگذشت آب و آتش؛ آبانگان
۴٫۶
(۷۰۲)
چقدر صبر کردن سخت است! آن هم در این شهر و در میان آدمهای غریبهاش. آدمهایی که غریبهاند اما مرا از خود میدانند. از تکتکشان بیزارم. افکارم که به اینجا میرسد، تمام وجودم از خشم و غم پر میشود.
به راستی من باید چه کنم؟
Reihaneh
ـ هر کتابی باید برای انسانها قابلفهم باشه. پس وقتی قابلفهمه، انسان میتونه در نوشتهها دست ببره و بدون اینکه کسی متوجه بشه تغییراتی ایجاد کنه.
ـ اما اهورامزدا دانای مطلقه. توانای مطلق هم هست. پس میتونه با کتابی ما رو راهنمایی کنه که قابلتحریف نباشه.
sourina
نسخهای که الان دست ماست، نسخهایه که موبد کرتیر دویست سال پیش به همراه موبدان دیگه نوشتن. پس طبیعیه که چند سال یک بار اوستا دوباره جمعآوری و در برخی از احکامش تجدید نظر بشه. شرط بقای دین همینه.
sourina
آزرده دل از جفای یاری، بیوفا دلداری، ماه افسونکاری
شب نخفتم
با یادش تا دامن از کف دادم، شد جهان از یادم
راز عشقش را در دل نهفتم
آمـيـنْٖ
ما هم مراسم دستهجمعی زیاد داریم. ولی در خارج از آتشکده جمع میشیم و سرود میخونیم. یعنی بنای اصلی آتشکده فقط برای مناجات شخصی و زمزمهٔ دعاست. اصلا نباید در حضور آتش بلند حرف زد.
ـ شما چطور آتش رو میپرستید؟
ـ ما آتش رو نمیپرستیم. آتش فقط سوی عبادت ماست. همیشه یا رو به آتش میایستیم و اهورامزدا رو ستایش میکنیم و یا رو به شمع و نور خورشید. البته آتش برامون بسیار مقدسه. همونطور که آب هست.
صابر
دوباره غمگین میشوم. انگار این درد با گذر زمان بدتر میشود. به راستی چه کسی گفته است زمان خاطرات و غمهایمان را کمرنگ میکند؟ این دروغی بیش نیست.
صابر
زمانی فکر میکردم زندگی انقدر سخاوتمند هست که هر چیزی رو بخوایم بهمون بده. اما حالا انقدر بزرگ شدم که معنی سرنوشت و تقدیر رو بفهمم. سرنوشت من از مدتها پیش تعیین شده و تلاش من تغییرش نمیده.
samin
ـ فرمانده واساک و پدرم بسیار با هم دوست بودن. و عقایدی داشتن که با بقیه تفاوت زیادی داشت.
ـ عقاید دینی؟
ـ نه فقط عقاید دینی. پدران ما طور دیگهای به دنیا نگاه میکردن.
ـ چطور؟
ـ هر دو مخالف جنگ بودن. اعتقاد داشتن صلح و آرامش مفهومی فرامرزیه و تا وقتی بر سر سکه و زمین میجنگیم به آرامش نمیرسیم.
کاربر ۱۳۰۶۴۰۲
صحبتهای تو مثل یک وداع نیست. انگار یک شروعه.
ـ برای ما هر وداعی یک شروعه.
مهیاس.
هنوز هم کیقباد پادشاه مورد علاقت نیست؟
ـ پادشاه مورد علاقهٔ من هنوز تاج پادشاهی بر سر نذاشته.
مهیاس.
البته کمی دوستش دارم اما محبت پوریا نمیگذارد این دوست داشتن را دوست داشته باشم.
sss
هیچ داستانی نمیتواند عین واقعیت باشد، و هیچ واقعیتی هم نمیتواند عین واقعیت دیگر
کاربر ۸۷۵۵۳۵۵
پوریا همیشه همینطور پای صحبتهایم مینشست. اما نه. در چهرهٔ فرمانده تنها احترام دیده میشود. اما در چشمان پوریا محبت بود
کاربر ۷۱۷۵۰۰۳
پوریا همیشه همینطور پای صحبتهایم مینشست. اما نه. در چهرهٔ فرمانده تنها احترام دیده میشود. اما در چشمان پوریا محبت بود
کاربر ۷۱۷۵۰۰۳
پس میدونی تصمیم درست چیه.
ـ میدونم اما هنوز شجاعتی در خودم نمیبینم که انجامش بدم.
zhr.frh
هرگز کینهای را به دلت راه نده و مگذار خشم و نفرت توان قضاوت و پیشرفت را از تو بگیرد. به همه محبت کن و آزادی و سعادتی را که از ما گرفته شد، تو بیدریغ به همگان هدیه بده. به امید روزی که رویاهای بلند ما با دستان توانای تو عملی شود.
zhr.frh
ـ برای کسی که از ابتدا میدونه آخرش تلخه، شاید لذتبخش نباشه اما برای من که توقع داشتم تا آخر همونطور خوب باشه و بعد با یک پایان تلخ غیرمنتظره روبهرو شدم، لذتبخشه. هنوز هم لذتبخشه.
red rose
طعم شیرینش ارزش تلخی آخرش رو داره. ـ به یاد خودم و پوریا میافتم. ـ انگار پایان تلخ آغاز شیرین رو شیرینتر هم میکنه.
red rose
توست. فقط به خاطر بسپار که هرگز نباید بگذاری سرنوشت تلخ ما تو را از رسیدن به رویاهایت بازدارد. هرگز کسی را در مرگ ما مقصر ندان. هرگز کینهای را به دلت راه نده و مگذار خشم و نفرت توان قضاوت و پیشرفت را از تو بگیرد. به همه محبت کن و آزادی و سعادتی را که از ما گرفته شد، تو بیدریغ به همگان هدیه بده. به امید روزی که رویاهای بلند ما با دستان توانای تو عملی شود.
red rose
عبارت دیگر همان خداوند جان و خرد میباشد.
باران
حجم
۴۰۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۵۶۸ صفحه
حجم
۴۰۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۵۶۸ صفحه
قیمت:
۳۵,۰۰۰
۱۷,۵۰۰۵۰%
تومان