بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب ابوسعید ابوالخیر | صفحه ۲۵ | طاقچه
تصویر جلد کتاب ابوسعید ابوالخیر

بریده‌هایی از کتاب ابوسعید ابوالخیر

انتشارات:طاقچه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۴از ۶۹ رأی
۴٫۴
(۶۹)
اول که مرا عشق نگارم بربود همسایهٔ من ز نالهٔ من نغنود واکنون کم شد ناله چو دردم بفزود آتش چو همه گرفت کم گردد دود
آن شرلی
گر ملک تو شام و گر یمن خواهد بود وز سر حد چین تا به ختن خواهد بود روزی که ازین سرا کنی عزم سفر همراه تو هفت گز کفن خواهد بود
آن شرلی
در دل همه شرک و روی بر خاک چه سود با نفس پلید جامهٔ پاک چه سود
آن شرلی
یا رب برهانیم ز حرمان چه شود راهی دهیم به کوی عرفان چه شود بس گبر که از کرم مسلمان کردی یک گبر دگر کنی مسلمان چه شود
آن شرلی
هرگز دلم از یاد تو غافل نشود گر جان بشود مهر تو از دل نشود افتاده ز روی تو در آیینهٔ دل عکسی که به هیچ وجه زایل نشود
آن شرلی
دارم گنهان ز قطره باران بیش از شرم گنه فگنده‌ام سر در پیش آواز آید که سهل باشد درویش تو در خور خود کنی و ما در خور خویش
آن شرلی
عودم چو نبود چوب بید آوردم روی سیه و موی سپید آوردم چون خود گفتی که ناامیدی کفرست فرمان تو بردم و امید آوردم
آن شرلی
عشق تو ز خاص و عام پنهان چه کنم دردی که ز حد گذشت درمان چه کنم خواهم که دلم به دیگری میل کند من خواهم و دل نخواهد ای جان چه کنم
آن شرلی
از باده بروی شیخ رنگ آوردن اسلام ز جانب فرنگ آوردن ناقوس به کعبه در درنگ آوردن بتوان نتوان ترا بچنگ آوردن
آن شرلی
پاکی و منزهی و بی همتایی کس را نرسد ملک بدین زیبایی خلقان همه خفته‌اند و درها بسته یا رب تو در لطف بما بگشایی
آن شرلی
ای آنکه به ملک خویش پاینده تویی وز دامن شب صبح نماینده تویی کار من بیچاره قوی بسته شده بگشای خدایا که گشاینده تویی
آن شرلی
فیلسوفی گفت: اندر جانب هندوستان حکمتی دیدم نوشته بر در بت خانه‌ای گفتم: آن حکمت چه حکمت بود؟ گفت: این حکمتست آدمی را سنگ و شیشه چرخ چون دیوانه‌ای نعمت دنیا و دنیا نزد حق بیگانه است هیچ عاقل مهر ورزد با چنین بیگانه‌ای؟
takhtary
میدان فراخ و مرد میدانی نی مردان جهان چنانکه میدانی نی در ظاهرشان به اولیا می‌مانند در باطنشان بوی مسلمانی نی
takhtary
گر در طلب گوهر کانی کانی ور زنده ببوی وصل جانی جانی القصه حدیث مطلق از من بشنو هر چیز که در جستن آنی آنی
takhtary
معمورهٔ دل به علم آراسته به مطمورهٔ تن ز کینه پیراسته به از هستی خود هر چه توان کاسته به هر چیز که غیر تست ناخواسته به
takhtary
ای سبزی سبزهٔ بهاران از تو وی سرخی روی گلعذاران از تو آه دل و اشک بی قراران از تو فریاد که باد از تو و باران از تو
takhtary
رخسار تو بی نقاب دیدن نتوان دیدار تو بی حجاب دیدن نتوان مادام که در کمال اشراق بود سر چشمهٔ آفتاب دیدن نتوان
takhtary
دارم دلکی غمین بیامرز و مپرس صد واقعه در کمین بیامرز و مپرس شرمنده شوم اگر بپرسی عملم یا اکرم‌اکرمین بیامرز و مپرس
takhtary
گر ملک تو شام و گر یمن خواهد بود وز سر حد چین تا به ختن خواهد بود روزی که ازین سرا کنی عزم سفر همراه تو هفت گز کفن خواهد بود
takhtary
تا ولولهٔ عشق تو در گوشم شد عقل و خرد و هوش فراموشم شد تا یک ورق از عشق تو از بر کردم سیصد ورق از علم فراموشم شد
takhtary

حجم

۷۳٫۷ کیلوبایت

حجم

۷۳٫۷ کیلوبایت

قیمت:
رایگان