بریدههایی از کتاب طوفان البکاء
۴٫۳
(۸)
لذّت مائدهٔ خوان کریمان اینست
که ز صهبای بقا تازه کنند ایمان را
نعمتی خوشتر از این نیست که بعد از مردن
تو به خاکم بسپاری چو سپارم جان را
چڪاوڪ
انفصال جسم و جان کم درد نیست
گرچه از محنت سرشت آدمیست
چڪاوڪ
چشم از خزان مرگ بپوش ای پسر تویی
یک گل که باز مانده ز گلزار کربلا
رحمی بر اهل بیت که بر حال اهل بیت
خون گریه میکند در و دیوار کربلا
در کربلا چو قافله بندند بار شام
غیر تو کیست قافلهسالار کربلا
ای بیکس پدر، پدری کن به اهل بیت
بعد از پدر به وادی خونخوار کربلا
پس امکلثوم حزین به فرمودهٔ امام مبین حضرت سیدالسّاجدین را برگردانید. مظلوم کربلا فرزند بیمار خود را در بر کشید و فرمود:
«ای نور دیده، بعد از من اهل حرم محرمی ندارند. مرا داغ علیاکبر و عباس کافی است و مصلحت در شهادت تو نیست، چرا که نسل امامت از تو باقی خواهد ماند. یتیمان مرا بعد از من به محبتهای پدرانه بنواز و در ماتم من صبر کن و شکیبایی را شعار خود ساز».
عبدالله
افتاد چشم سرور و سردار کربلا
بر ناتوانی تن بیمار کربلا
فرمود کی عزیز پدر زین عابدین
ای طلعت تو شمع شب تار کربلا
برگرد از این اراده که بیماری و علیل
داری کجا تو طاقت پیکار کربلا
عبدالله
به یک جا زینب از غم دل فسرده
نواخوان چون زن فرزند مرده
ز یک جا خروشان امّ کلثوم
ز وصل شش برادر مانده محروم
سکینه چون یتیمان از دگر سو
نشسته دست بر سر سر به زانو
رقیّه همچو صید تیر خورده
به حسرت سر به زیر بال برده
عروس قاسم برگشته اقبال
به لب حرف شکایت دیده تب خال
ز یک سو امّ لیلا دیده گریان
چو گیسوی علیاکبر پریشان
در آن حال، بیمار کربلا با جسمی از آتش تب سوزان و چشمی چون ابر بهاران اشکریزان و خیزان، از خیمهگاه بیرون آمد. امکلثوم با سر و پای برهنه بیرون
عبدالله
حسینی که سلطان کم لشگر است
حسینی که فرزند پیغمبر است
به مهمانی آمد بهسوی شما
به محشر سیه باد روی شما
مجوس ار کسی را شود میزبان
به مهمان نبندد ره، آب و نان
مباح است بر جمله آب فرات
به جز عترت سیّد کاینات
چو بسیار پیران تقوی شعار
چه نیکو جوانان کامل عیار
که صد پاره از خنجر دشمنند
سر بیتنند و تن بیسرند
اگر بابم آن دشمن ذوالجلال
ز جان دشمن مصطفی بود و آل
من اینک به فکر سر افرازیم
برای حسین است جان بازیم
عبدالله
حسینی که سلطان کم لشگر است
حسینی که فرزند پیغمبر است
به مهمانی آمد بهسوی شما
به محشر سیه باد روی شما
مجوس ار کسی را شود میزبان
به مهمان نبندد ره، آب و نان
مباح است بر جمله آب فرات
به جز عترت سیّد کاینات
چو بسیار پیران تقوی شعار
چه نیکو جوانان کامل عیار
که صد پاره از خنجر دشمنند
سر بیتنند و تن بیسرند
اگر بابم آن دشمن ذوالجلال
ز جان دشمن مصطفی بود و آل
من اینک به فکر سر افرازیم
برای حسین است جان بازیم
عبدالله
حجم
۸۶۵٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۷۱۲ صفحه
حجم
۸۶۵٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۷۱۲ صفحه
قیمت:
۹۹,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد